به گزارش خبرنگار
حوزه افغانستان باشگاه خبرنگاران جوان؛نمادهای گذشته را گاهی الگوهای موفق یک زندگی سیاسی -اجتماعی خود دانسته
اند،وبرای احراز هویت وابراز وجود تلاش صورت گرفته است تا نمادها را زنده
کنند. تلاش های این چنینی گاهی با آگاهی از جایگاه نماد ها بوده و آگاهانه و
از روی قصد و عمد برای احیای آنها صورت گرفته است و گاهی همه حس غریب و
رویا مانندی تلاش آدمیان را صورت بندی کرده است تا یده آل های از دست رفته
را دوباره بدست آورده و الگوی زندگی سیاسی و اجتماعی کنونی خود قرار دهند.
رجعت به گذشته و زنده کردن سمبولهای گذشته در بسا موارد با استدلال
همراه نیست، بلکه بیشتر جنبه های علتی دارد؛ یعنی علت هایی باعث می شود که
گذشته گرایی رواج پیدا کند و رفتن به گذشته به یک آرزو نوستالوژیک تبدیل
گردد.
گذشته گرایی صورت بندی های گوناگون دارد، گاه زیست فرهنگی
گذشتگان مورد نظر است ،آدمیانی تلاش می ورزند تا فرهنگ از دست رفته گذشته
را دوباره زنده سازند، و بر آن نهج و معیار زندگی کنونی را سامان بخشند،
گاهی گذشته احیای فردی است که در دوران خود دارای شکوه و تشخصی بوده و
تمثیل کننده قدرت قومی یا ملی بوده است.
کوشش می شود آن فرد و آن قهرمان زنده شود، تا نماد عظمت گذشته ،حال و اکنون بر محوریت او شکل گیرد.
به هر حال گذشته گرایی و یا بازسازی گذشته به صورت های گوناگون ظهور و بروز داشته است.
مردم افغانستان حکومت های استبدادی قومی را تجربه کرده اند. این که یک قوم
بدون هیچ دلیلی موجهی بر سایر اقوام حکومت کرده ، نمادهای خود را به عنوان
نماد ملی بر دیگران تحمیل نموده ، و سایر اقوام را مجبور ساخته اند که آن
نمادها را بپذیرند و از آنها تبعیت و پیروی کنند.
در حکومت های قومی.
گاهی تحمیل نمادهای یک قوم بر سایر اقوام شکل مسالمت آمیز داشته و کوشیده
شده از طرق فرهنگی و آموزشی بر سایرین تحمیل گردد ،گاهی با شدت و غصب همراه
بوده، تحمیل ها صورت اجبار برهنه و خشونت ورزانه را داشته است.
آنچه
از اهمیت برخوردار است این که به هر رنگ و صورتی که این تحمیل صورت گرفته
باشد مورد رضایت سایر اقوام ساکن در کشور نبوده و همواره واکنش هایی پیدا و
پنهانی وجود داشته و راه هایی جست و جو شده است که هر قوم نماد خود را
داشته باشد و به نماد های قوم خود احترام گذارند.
حکومت های قومی با آن که
برای همرنگ کردن مردم به خود تلاش کرده اند، اما هیچگاه یک حکومت مطلوب حتا
برای قوم خود بوجود نیاورده و مصدر خدمتی نشده اند. حکومت قوم پشتون در
درازنای تاریخ افغانستان نماد از یک حکومت قومی است که بر رغم تمرکز و
انحصار قدرت از توسعه فکری و فرهنگی عاجز بوده و نتوانسته از فرصت هایی در
دست داشته استفاده مطلوب کند.
امروز دیده می شود که فقر فرهنگی و فقر
مادی هر دو زندگی آن قوم را در خود فرو برده ،و یک زندگی بدوی ما قبل
تاریخ را به یادگار نهاده است.
بعد از شکست حکومت طالبان و بوجود آمدن
حکومت جدید با پشتوانه سازمان ملل متحد و حضور نیروهای خارجی، تلقی همگانی
این بود که گذشته را با هر رنگ و نیرنگش باید به گذشته سپرد، نه زمان احیای
گذشته فراهم است و نه زندگی گذشته مطلوب.
اما بر رغم این ذهنیت
ها، رقابت میان آینده نگری و گذشته گرایی اذهان بسیاری ها وجود داشته است.
پاره ای دموکراسی و نماد های آن را بهترین و مناسب ترین گزینه می دانسته
اند و راه های رسیدن به این مطلوب را سعی کرده اند بیابند، دراین میان نیرو
های جوان و تحصیل یافته بدین سوی گرایش داشته اند و هم حضور جامعه جهانی
این گرایش را تقویت و تائید می کرده است.
بوده و هستند کسانی دیگری که
نه تنها گذشته را به باد فراموشی نسپرده اند که تلاش کرده تا نمادهای گذشته
را باز سازی کنند و به گذشته برگردند و حکومتی از نوع استبداد قومی بوجود
آورند .
این گونه تلاش ها هم ابزار رسانه را در اختیار داشته اند و هم از پشتوانه های سیاسی برخوردار بوده اند.
تقریبا
می توان گفت که در پانزده سال گذشته ،گذشته گرایی و رفتن به آینده بهتر در
سایه حکومت به اصطلاح دموکراتیک در یک رقابت تنگاتنگ و نفس گیر بوده است.
باورمندان
به شیوه های دموکراتیک تلاش کرده اند که نمادها ونهادهای مردمی را تقویت
کنند و باور آنرا بوجود آورند که بهترین و کار آمدترین حکومتی که میتواند
حق همه شهروندان را به صورت عادلانه برآورده کند،تقویت نهادهای حکومت
دموکراتیک است و راه رسیدن هم، انتخابات آزاد و تقویت نهادهای مدنی و احزاب
سیاسی است .
اما جناح های گذشته گرای قومی همواره تلاش کرده اند که
نهادها و نمادهای دموکراتیک را به لجن بکشند یا به صورت عریان به تمسخر
گیرند یا از طریق تقلب ورزی های بی شرمانه این نمادهای انسان پسند را بی
آبرو نمایند.
دفاع از انتخابات آزاد و ایجاد ساز و کار مناسب و مطلوب دارای چند وجه است.
یکی
آنست که اعلام می شود که مردم دنیا بدانند که دوران حکومت قومی و چیرگی یک
قوم بر سایر اقوام به بحران رسیده است، دیگر نمی توان به گذشته برگشت و
حکومتی از نوع گذشته بر پای داشت دوم، تاکید دوباره آنست که تنها راهی که
می شود حقوق مردم را استیفاء کرد، انتخابات آزاد و دموکراتیک و ایجاد احزاب
سیاسی قدرت مند است.
مخالفت با این روند به معنای بازگشت به گذشته و
احیای قدرت قومی و چیرگی یک قوم بر سایر اقوام است. اگر مخالفتی با اصلاحات
کمیسیون های انتخاباتی صورت می گیرد، اگر حضور احزاب سیاسی بر تابیده نمی
شود، اگر در برابر تغییر و تبدیل برخی چهره های بدنام مقاومت صورت می گیرد،
همه ناشی از این تفکر ویژه خوار قومی است و احیای دوباره عظمت مبهم آن.
حمله
لفظی بر جنرال دوستم و او را متهم کردن به نسل کشی یکی از نمادهای احیای
هویت قومی است. بنابر این قوم گرایان نه تنها گذشته گرایی را بد نمی شمارند
که خود را با تروریسم کور طالبانی پیوند می دهند و هیچ خجالت هم نمی کشند.
جنرال
دوستم یکی از ویژگی هایی که تا هنوز از خود بروز داده اند آرامش و امنیت
خود را فدای امنیت شهروندان خود کرده، جامه نبرد پوشیده به جبهه های جنگ
شتافته است این خصلت ها همه قابل تقدیر و تشکر است نه این که قوم گرایان
فاشیست مشرب حضور او را در جبهه ها به عنوان "نسل کشی"بخوانند و بکوشند که
او را از کاری که در پیش گرفته نادم سازد.
آنچه در این جا می توان
نتیجه گرفت آنست که قوم گرایی همان گونه دست یابی به حکومت دموکراتیک را بر
نمی تابد همان گونه با عدالت ورزی نیز مخالفت دیرینه دارد.
یعنی نفس قوم گرایی دوری جستن از عدالت است برای آن که همه چیز را با معیار قومیت به داوری می نشینند نه با عدالت.
ادامه دارد...