به گزارش خبرنگار حوزه افغانستان باشگاه خبرنگاران جوان؛ اشرفغنی با امیدواری زیاد به نتیجه متفاوت مذاکرات چهارجانبه افغانستان، پاکستان، چین و امریکا، از ابتدای ورود به ارگ برای به ثمر رسیدن آن برنامهریزی و مقدمه چینی کرده و دلبسته است. این مقاله با نقد مبنای منطقهای این سیاست، روندهای بدیل و خوشبینیها و بدبینیهای دورنمای صلح در افغانستان را از منظر منطقهای ارزیابی میکند.
امنیت افغانستان راهحل منطقهای دارد. حامد کرزی و حالا اشرفغنی بارها فضای خوشبینی ایجاد کردهاند اما در مورد مبنای مذاکرات منطقهای دچار سردرگمیاند، نشستها از قرائت بیانیههای رسمی و تشریفات دیپلوماتیک فراتر نرفته است. ارگ هنوز نمیتواند به نتیجه برسد که کشورهای منطقه را بهعنوان «طرف» مذاکره ببیند یا صرف خواستار مساعی و همکاری آنها باشد.
اشرفغنی بر چه مبنایی از کشورهای منطقه فقط
چین را برای مذاکره چهارجانبه انتخاب کرد و چرا روسیه و ایران در این
مذاکرات نباشند؟ هر کدام این کشورها هم منافع بیشتر و هم نقش برجستهتر از
چین در امنیت و ثبات افغانستان دارند. هند و روسیه متحد استراتژیک و طبیعی
افغانستان در منطقه علیه بنیادگرایی است. همچنین «امریکا و هند در
منطقهای از سنگاپور تا یمن منافع همسو علیه بنیادگرایی دارند، اینکه
انگیزه هند یا امریکا متفاوت است، اهمیت ندارد.» (Kissinger 2001:252)
شاه امانالله در ۱۹۲۸ با طیارهها و پیلوتهای روسی شورشیان قبایلی را
بمباران کرد (گریگوریان، فصل نه ۱۳۸۸). در دهه ۱۹۸۰ نیز حکومت کابل با
جنگندههای روسی بهمصاف مخالفان در سرحد میرفت. افغانستان قدرتمندترین
ارتش تاریخ خود را با کمکهای روسها ساخت و در آینده نیز میتواند بخشی از
تجهیزات پیشرفته را از روسها بهدست آورد. امریکا هنوز در مورد ایجاد یک
نیروی هوایی مدرن برای افغانستان تردید دارد.
بنابراین بعید نیست روزی افغانستان با هلیکوپترهای هندی و یا جنگندههای روسی به جنگ طالبان در مرزهای شرقی خود برود. اکنون روسیه بدل به مهمترین قدرت سرکوب بنیادگرایی در منطقه شده است و در برابر نفوذ داعش به آسیای میانه- و حتا افغانستان آماده دخالت نظامی است. روسها مذاکرات چهارجانبه را نادیدهگرفتن خود تلقی کرده و ناراضایتی خود را- مانند اظهارات اخیر ضمیر کابلوف سفیر روسیه در کابل نیز پنهان نکردهاند.
ایران با صدها میلیارد دالری که از لغو تحریمها بهدست آورده است، بیش از پیش بر پیگیری منافع خود در منطقه میپردازد. در دهه گذشته نگاه امنیتی ایران به افغانستان ضربه زدن غیرمستقیم به امریکا و مواظبت از حمله احتمالی از پایگاههای امریکا از خاک افغانستان بود و پس از رفع تنش و احتمالا عادیسازی روابط با امریکا، ایران در افغانستان نیز مانند سوریه و عراق در پی سرکوب داعش و احتمالا تمرکز بیشتر بر طالبان برخواهد آمد که بهمعنای منافع مستقیم در گفتگوهای منطقهای صلح است و حذف ایران تحریککننده است.
در محاسبه ارگ چین و امریکا دو قدرتیاند که میتوانند بهتغییر رفتار سیاسی پاکستان کمک کنند. اما این فقط یک فرضیه اثباتنشده خوشبینانه است. وقتی نگرانیهای اساسی امنیت ملی پاکستان در میان بوده، حتا تن به فشارهای واشنگتن نیز نداده است. چین در دهه گذشته در دیپلوماسی سهجانبه چین، پاکستان و افغانستان کمترین فشار را بر پاکستان نیاورد.
چین ماهیت طالبان در افغانستان را درازمدت میبیند و در صدد سازش با واقعیت و کم کردن آسیبهای امنیتی نسبت به استان سینکیانگ و سرمایهگذاری اقتصادیاش است. چین هرگز سرمایهگذاری عظیم خود در پاکستان را مشروط به همکاری این کشور در مبارزه با طالبان نخواهد کرد. و این پاکستان بوده است که چین را در مورد سیاست افغانستان با خود همراه ساخته است. افغانستان باید قبول کند که چین یک همسایه نیک ما اما متحد استراتژیک پاکستان است، هر نوع سیالی با پاکستان بر سر چین بیفایده است.
افغانستان بیش از هر کشور دیگری در منطقه در دهه گذشته با خوشبینی، اشتیاق و انرژی زیاد، مبتکر و پیگیر همگرایی منطقهای شده است که در ارتقای همکاریهای اقتصادی دستآورهایی داشته اما در همکاریهای امنیتی هیچ پیشرفت صورت نگرفت. در واقع، منافع اقتصادی کشورهای منطقه را از پیگیری رویکردهای متضاد امنیت ملی منصرف نکرده است.
اگر چنان که حامد کرزی پیشنهاد کرده است، همه کشورهای منطقه در مذاکرات
اشتراک کنند باز مشکل بنیادی حلناشده باقی میماند که مبنای این فراخوان
مذاکرات چه باشد. ابتکارات دیپلوماسی منطقهای حامد کرزی بر پیشفرض
ایدهالیستی تروریسم بهمثابه تهدید علیه همه و لزوم اقدام جمعی کشورهای
منطقه در برابر آن استوار بود. اما در دنیای واقعی، گروهی که برای یک کشور
تهدید تروریستی ایجاد میکند، برای کشور دیگر یک فرصت برای امنیت ملی
ایجاد میکند.
طالبان تهدید برای افغانستان و فرصت برای پاکستان هستند،
داعش تهدید علیه ایران و فرصت برای عربستان است، طالبان پاکستانی و شورشیان
بلوچ تهدید برای پاکستان و فرصت برای هند و افغانستان هستند و این تعمیم
در مورد حزبالله لبنان و لشکر طیبه نیز صادق است.
بنابراین امکان یک رویکرد منطقهای در برابر تروریسم در جنوب آسیا و خاورمیانه-حداقل در کوتاهمدت منتفی است و حتا در مورد تعریف تروریسم نیز رسیدن به اجماع نظر غیرممکن است. بنابراین اگر دعوت کشورهای منطقه به مذاکرات صلح در نقش تسهیلکننده باشد، بینتیجهبودن آن قابل پیشبینی است.
اما اگر هر کدام از این کشورها خود طرف مذاکره باشند و از نگرانیها و منافع مشخص و متعارض منافع ملی خود دفاع کنند با فضای متفاوت چانهزنی روبهرو خواهیم شد؛ روندی کند و دشوار که دیپلوماسی افغانستان ناکارآمدتر از آن است که وارد چنان مذاکراتی شود و کشورهای منطقه نیز این نقش را برای افغانستان قایل نمیشوند.
نقش تعیینکننده پاکستان در هر نوع مذاکرات
صلح قابل انکار نیست. اشرفغنی با درک این موضوع از ابتدای ورود به ارگ در
پی جلب حسننظر و دوستی اسلامآباد برآمد، نه تنها با حکومت ملکی نوازشریف
بلکه با جنرال راحیل شریف، لویدرستیز پاکستان و آیاسآی محور تلاشهای
بیشایبه خود قرار داده است.
اشرفغنی بهصورت یکجانبه بخش مهمی از
خواستههای اردوی پاکستان را در مورد کنار گذاشتن عناصر ضد پاکستانی از
حکومت اجرا کرده است؛ در راس تمامی بخشهای امنیتی سرپرستهای گمنام و یا
با سابقه جانبداری پاکستان گماشته شدهاند.
با وجود درخواستهای مکرر پارلمان و مردم از معرفی وزیر دفاع، رییس امنیت ملی و وزیر داخله امتناع میورزد. آیا اشرفغنی به این نتیجه رسیده که برای جلب رضایت اردوی پاکستان، همه بخش امنیتی کشور را موقتا تعطیل کند، یا جنرال راحیل شریف این را از وی در برابر همکاری و همدستی با روند صلح مطالبه کرده است؟
پاکستان تکرار میکند که یک حکومت دوست اسلامآباد در کابل میخواهد. احمدشاه مسعود زمانی گفته بود: «پاکستان اگر در پی تشکیل دولت دوست در افغانستان میبود، هیچ کسی به اندازه رهبران جهادی دوست پاکستان نبودند.» (عبدالحفیظ منصور، فیسبوک ۸٫۹٫۲۰۱۵) منظور اردوی پاکستان جلب دوستی حکومت کابل نیست، اعتماد و دوستی کابل ارزش ثانوی برای اردوی پاکستان دارد.
حکومت دوست پاکستان در کابل اطمینان از وجود یک «عمق استراتژیک» در برابر هند است. رییسجمهور افغانستان همواره با احساسات زیاد و توقعات اخلاقی خود از پاکستان، بر اصول همسایگی نیک و سود همکاریهای اقتصادی و تهدید مشترک تروریسم تاکید میکند. اما نظامیان پاکستانی تروریسم را تهدید تلقی نمیکنند، مشرف در حضور جرج بوش به کرزی گفته بود؛ اینها نگران چند طالب هستند که مثل مورچه زیر پا له میکنیم (نقل به مضمون).
اشرفغنی خاضعانه سر فرود آورده و به جلب رضایت پاکستان در تلاش است. تعریف
نقش و رضایتمندی پاکستان دو موضوع متفاوت باید دیده شود گرچه همبستگی
نزدیک بههم دارند که با رویکرد واقعگرایی سیاسی قابل تفکیکاند. به این
معنا که کابل باید نقش واقعی پاکستان را در افغانستان انکار نکند،
نگرانیهای امنیتی پاکستان را بپذیرد. اما جلب رضایتمندی اردوی پاکستان در
واقع تندادن به تواقعات پاکستان برای ایجاد وضعیت مطلوب و مورد نظر خود در
کابل است.
نزدیکترین نمونه وضع مطلوب اردوی پاکستان تجربه امارت اسلامی
طالبان در کابل مانند دهه ۹۰ است و یا حتا فراتر از آن که فقط در تخیلات
استراتژیستهای پاکستانی میگنجد و در عمل پذیرفتنی نیست. از اینرو برخی
پژوهشگران، پاکستان را یک دولت آزمند محض purely greedy» «state
مینامند.(Glaser 2010)
امنیت ملی پاکستان رویکرد تجدیدنظرطلبی منطقهای دارد. برعکس، اردوی
پاکستان همه چیز را در قالب استراتژی جنگ نیابتی در برابر رقیب بزرگتر
خود هند میسنجد. بیان دیپلوماتیک خواستههای استراتژیک همواره مقدور نیست
که بارها از زبان جنرالهای متقاعد و گاه برحال پاکستان شنیدهایم و کابل
فراتر از محکوم کردن بیانیهها، زحمت درک «فرهنگ استرایژیک»پاکستان برای
فهم عمیق منظور آنان را بهخود نداده و در پی چارهجویی و یافتن استراتژی
بدیل نیز برنیامده است. برای تغییر گفتمان باید سه اصل مبنایی را مدنظر
بگیریم:
اصل اول. افغانستان باید نگاه امنیت ملی خود را معطوف بهداخل با هدف فرادستی در داخل مرزهای خود نگه دارد، نه توهم یک منازعه برای تغییر جغرافیای منطقهای. امریکا و ناتو از آرمانهای تجدیدنظرطلبی افغانستان حمایت نمیکنند. سردار داوود در دهه ۱۹۵۰ کمکهای نظامی امریکا را بهخاطر این سیاست از دست داد.
اصل دوم. پیششرط یک مذاکره موفق با پاکستان، «توازن ترس» balance of terror است. یک انفجار در کابل در اسلامآباد پاسخ داده شود. تا پاکستانیها درد و رنج مشابه را احساس نکنند، حاضر به درک درد مردم افغانستان نمیشوند.
اصل سوم. سیاست فروکاستن سطح مناسبات با هند نهتنها راهحل نیست بلکه تسلیم شدن نهایی است. پاکستان کم کم به واقعیت تن داده و بهحسادت پایان میدهد. «توازن منطقهای» پیشنیاز ثبات در جنوب آسیاست و این توازن با یارگیری درست منطقهای؛ افغانستان- هند در برابر پاکستان- چین شکل باثبات میگیرد.
اما آنچه هر نوع مذاکره مستقیم میان کابل و اسلامآباد را کند و چالشانگیز
میسازد، تفاوتهای اساسی میان امریکا و نخبگان افغانستان در تحلیل و
ارزیابی پاکستان است:
۱٫ در کابل از فروپاشی پاکستان سخن گفته میشود، اما برای امریکا حفظ
یکپارچگی پاکستان اولویت دارد، امریکا از تجدیدنظرطلبی در جنوب آسیا حمایت
نمیکند خواه از جانب افغانستان باشد یا پاکستان.
۲٫ در کابل از طالبانی شدن پاکستان یاد میشود اما در ارزیابی غربیها
تنوع قومی و هویتی هر نوع انقلاب نیاز به درهم شکستن توازن قومی محافظهکار
پاکستان دارد که عملا غیرممکن میباشد. (Lieven 2011:28)
۳٫ از نظر افغانستان، مشکل اردوی پاکستان است اما نزد امریکا این اردو مشکل نه بلکه تنها راهحل قابل اتکاست.
۴٫ تفاوت میان حکومت ملکی و نظامیان در پاکستان بسیار کمتر از آن است که در کابل تحلیل میشود، حکومت ملکی طرح جایگزین ندارد و گاهی که انحصار اردو را به چالش گرفته– که دوگانگی قدرت تحلیل شده اما آخر همراهی با اردو نشان داده و همواره با ساز اردو رقصیده است.
۵٫ پاکستان دولت ضعیف و جامعه قدرتمند دارد، پاکستان به تعبیر اناتول لیوین، پاکستانشناس برجسته بریتانیایی یک «دولت مذاکرهای» است؛ اقوام و خاندان قدرتمند فیودال در حال جدال بررانتها و امتیاز بیشتر از دولتاند. (Lieven 2011:15) که در کابل بهغلط جداییطلبی برداشت میشود.
با همین پیشفرضها، کرزی طالبان را «برادر» میخواند و در پی دوستی احزاب ملیگرای پشتون پاکستان است. رویای اتحاد ناسیونالیسم پشتون با طالبان در دو سوی دیورند خیالی محال است. امریکا و پاکستان اجازه این بازی را به کرزی ندادند و به هیچکس دیگر در کابل نیز نمیدهند.
انتهای پیام/