وجیهه علیاکبری سامانی نویسنده، در گفتگو با خبرنگار
حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ با اشاره به بدترین و بهترین اتفاقی که در سال 94 برایش افتاده است گفت: وقتی روزها و لحظه های سالی را كه به شمارش معكوس پایانی اش نزدیك می شود، مرور می كنم؛اتفاقات خوب كم نبودند. اما بهترین هایش برای ماندگاری در دفتر خاطراتم دو اتفاق خوب و شیرین بود.
اولینش سفرمان بود به كربلا و نجف كه واقعا برای خودم به شخصه، سفر بی نظیری بود. الان هرچه بخواهم درموردش بگویم، تكرار مكررات است و شاید شعاری شود. اما واقعا معتقدم این سفری است كه برای همه لازم و از واجبات است. قرار گرفتن در آن فضا و حس و حال دیدن جاهایی كه قبلا فقط وصفش را شنیده بودیم؛ زیر قبه ارباب، قتلگاه، تل زینبیه، بین الحرمین، حرم علمدار، ایوان نجف، صحن و سرای دلربای مولا و قبرستان وادی السلام و زیارت مزار عارف بزرگ و جلیل القدر سید علی قاضی، كه واقعا تجربه بی نظیر و شگرفی بود. واقعا مثل یك خواب كوتاه و شیرین و گذرا كه وقتی بیدار می شوی، مدتی در خلسه واقعیت و رویایش می مانی، و بعد فقط حسرت است... حسرت تكرار...
دومین اتفاق شیرین هم برایم موفقیت پسرم در دو رشته فیزیك و عكاسی علمی مدارس علامه حلی تیزهوشان بود كه واقعا برایم افتخار آفرین بود.
سامانی در خصوص بدترین اتفاقی که در سال 94 برایش رخ داد گفت: بگذارید چیزی نگویم و سربسته بماند. چرا كه به وادی ادبیات و نویسندگی و بی مهری دوستانی برمی گردد كه داعیه ادب و هنر دارند، اما تلخ ترین خاطره ادبی امسالم را رقم زدند و... بگذریم... كه به فرمایش حضرت حافظ: "مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز".
وی درباره بهترین خاطره اش از عید نوروز گفت: به گمانم وجه اشتراك همه ما در خاطرات شیرین و به یادماندنی از تعطیلات عید و نوروز، به دوران كودكی مان برمی گردد. ذوق و شوق تعطیلی مدارس از چند روز جلوتر، تمام كردن پیك نوروزی قبل از سال تحویل، صفای سفره های ساده هفت سین، كادوها و عیدی ها، دید و بازدیدها، حتی شیرینی ها و شكلات های ساده و كم تنوع آن ایام، شیرین تر و لذت بخش تر بود.حكمتش را هم نمی دانم. شاید آدم ها خوشتر و مهربان تر بودند، شاید دل ها به هم نزدیكتر بود، شاید حال وهوای معنوی تری داشتیم، شاید معصومیت كودكانه مان بود... هر چه كه بود خوش روزگاری بود.
نویسنده کتاب "بادبادکها" با بیان دیدگاه خود نسبت به وضعیت ادبیات در سال 94 اظهار داشت: گفتن حرف های مایوسانه، ناامیدی و تلخی را پررنگتر و موثرتر می كند. به نظرم سال چندان بابركت و خوبی برای اهالی قلم نبود.البته بخشی از این تلخی ها به فضای كلی و سیاسی جامعه برمی گردد.
اما به نظرم سال ٩٤، سال پویایی در عرصه تولید و عرضه كتابهای فاخر ادبی نبود. و در عوض سال خط و نشان كشیدن ها و نامه نگاری ها و نقدهای تیز افراد و جریان های ادبی علیه هم بود! سال جشنواره های ادبی با جوایز و انتخاب های متحیر كننده! اصلا انگار یك اجماع عمومی در جامعه ادبی مان شكل گرفته بود تا سال ٩٤ هیچ گره ای از ادبیات و داستان باز نشود.
این نویسنده و منتقد ادبی در آخر از آرزوهایش برای ادبیات سال 95 گفت: ادبیات سال ٩٥! لطفا كمی پررونق تر بیا، پر از اتفاق های خوب... و مهربان تر باش. بخل ها و نظر تنگی ها را جایی جا بگذار و با آغوش گرم و ظرفیت و توانی بالا، به سراغ اهالی دردمند و مظلوم قلم بیا!ادبیات سال ٩٥! لطفا همه همت و تلاشت را برای چرخاندن چرخ سنگین و فرسوده نشر به كار ببر!لطفا هوای نویسندگانی را كه متعهدانه و دردمندانه برای رشد و باروری ات خون دل می خورند، داشته باش.
امكانات و توان بیشتری را به قلم ها و اندیشه هایی كه هدفی جز ارتقای ادب و هنر متعهدانه و متخصصانه ندارند، ببخش.بگذار در هوایی پاك و سرشار از طراوت، همگی با هم نفس بكشیم و تو را تا قله های رفیع جاودانگی، بالا ببریم.
انتهای پیام/