با توجه به اوضاع جاری کشور و رویداد هایی که در حال وقوع است چنین گمان برده می شود که بحران و ناامنی دست از سرمردم ما بر نمی دارد.

به گزارش خبرنگار حوزه افغانستان باشگاه خبرنگاران جوان؛با توجه به اوضاع جاری کشور و رویداد هایی که در حال وقوع است چنین گمان برده می شود که بحران و ناامنی دست از سرمردم ما بر نمی دارد.

بر اساس گزارش های دریافتی مخالفین مسلح حکومت بخصوص طالبان خود را برای انجام عملیات های بهاری در قالب جنگ جبهه ای و یا عملیات های انتحاری آماده کرده اند. چنانچه گزارش شده است که شمار زیادی از این انتحاری ها در ولایت قندهار شناسایی و دستگیر گردیده اند.

هم چنین ناامنی از سوی مخالفین در ولایات جنوبی و شرقی کشور رو به ازیاد است؛ هر چند که نیروهای امنیتی جهت کنترل و سرکوب آنان عملیات های وسیعی را به راه انداخته است.

در ادامه وضعیت امنیتی در شمال کشور نیز رضایت بخش نبوده و نشانه هایی وجود دارد که ولایت بغلان و بدخشان و فاریاب و سرپل دست تحرکات وسیع و خزنده مخالفین گردیده است.

نگران کننده تر از همه این که در ولایت بلخ تنش میان نیروهای سیاسی طرفداران والی بلخ و معاون اول ریاست جمهوری با بهانه غیرقابل اهمیت بوجود آمده و سبب نگرانی شهروندان و تهدید گسترش ناامنی در شمال کشور گردیده است.

مجموعه این رویدادها حکایت از آن دارد که با طی شدن دوران نخست حکومت قبلی و آغاز به کار حکومت وحدت ملی، هنوز متاسفانه راه عبور و پشت سرنهادن بحران خود در یک بحران عمیق تر قرار گرفته است.

در تحلیل و واکاوی موضوع باید گفت با بر اندازی سلطه طالبان ، تصور عمومی بر این بود که افغانستان مرحله بحرانی خود را پشت سر نهاده است . این تصور زمانی قوت گرفت که هم خواست و اراده داخلی و هم خواست و اراده جهانی بسوی ایجاد ثبات و امنیت در کشور معطوف گردید .

تصویب قانون اساسی ، انجام سه دور انتخابات ریاست جمهوری و دو دور انتخابات پارلمانی، شکل گیری و ایجاد ساختار های سیاسی و نظامی و اقتصادی فاکتور های موثر بودند که خوش بینی عمومی را نسبت به عبور از دوران بحران به مرحله ثبات و سازندگی را پر رنگ می ساخت .

به همین دلیل مردم نه تنها از نظام سیاسی نوپا حمایت بی دریغ نمودند ، بلکه بسیاری از مهاجرین که سالها ترک دیار نموده بودند به وطن بازگشتند .

بسیاری از افراد مسلح و وابسته به گروپ های نظامی ، تعلق خاطر خود را از آنان بریدند ، سرمایه داران داخلی و خارجی جهت سرمایه گذاری در افغانستان به تکاپو افتادند . رنگ و رخ زندگی هر روز جلوه تازه تر و فروغ روشنتری بخود می گرفت .

جوش وخروش وامیدواری های فزاینده وغیرقابل توصیف در سیمای مردم مشاهده می گردید ، وضعیت پیش آمده در سال نخست پس از سقوط طالبان به اندازه ای خوش بینانه و مثبت بود که شاید در چندین دهه اخیر بی سابقه تلقی شود .

اما گویا همه این ها خواب و دولت مستعجلی بیش نبود . زیرا پس از چندی موجی از نا آرامی ها و نارضایتی ها بخش های از کشور ، عمدتا مناطق جنوبی را در بر گرفت . اما با گذشت زمان این ناآرامی ها رو به فزونی نهاد . بطوری که اینک بسیاری از مناطق کشور امنیت و ثبات نسبی خود را از دست داده است .

اوضاع و جریان جاری در کشور، افکار عمومی در داخل و خارج ، خواست و اراده همگانی داخلی و بین المللی کاملا سیر معکوس بخود گرفته است . آنچه که اینک در کشور میگذرد ، هیچ نشانه و علامتی از موجودیت یک نظام سیاسی و حکومت مردمی حكایت نمی كند . مردم نه تنها امنیت جانی و مالی ندارند ، بلکه روز به روز در چنبره و کلافه سر درگم فساد اداری ، تشتت سیاسی ، فقر و بیکاری ، نا بسامانی اقتصادی بی هویتی فرهنگی ، مسخ شدن عقاید و باور ها در حال گم شدن و انحطاط می باشند .

در شرایط کنونی دیگر کسی از آرمان ها و ایده ها سخن نمی گوید ، شور و انگیزه ای برای فعالیت و تلاش باقی نمانده است ، امید ها و انتظارات برای فردا در روان مردم و چشم انداز جهانیان مرده است ، کشور جنگ زده افغانستان به مانند چاه ویل و ویرانه ای وحشتناک تبدیل گردیده است که استوار ساختن آن با سیاست های اعمال شده جاری و عملكرد های نادرست كنونی غیر ممکن می نماید .

امروز حتی خود بازیگران و كارگردانان بین المللی و داخلی ، تصمیم گیرندگان قدرت به این موضوعات معترف اند که دوران گذار و یا مرحله عبور از بحران در افغانستان طی چندین سال گذشته به ناکامی انجامیده و اینک در شرایط اضطرار قرار دارند.

اگر این اعتراف را بشکافیم و مورد ارزیابی قرار دهیم ، در خواهیم یافت که افغانستان در عبور از بحران و رسیدن به ثبات دچار بحرانی عمیق تر شده است. این بحران می تواند برای کشور و منطقه بسیار خطرناک تلقی شود .

زیرا ناکامی در تثبیت اوضاع و زدودن خشونت و سرکوب تروریسم به مخالفین صلح و نیروهای آتش افروز جرات خواهد داد که با جسارت ، بی پروایی ، خشونت طلبی بیشتر دست به نا امنی زده و آیینه منطقه و کشور را تاریک نمایند .

از جانب دیگر امید و انتظار مردم و جهانیان از جبهه مبارزه با تروریسم قطع گردیده و همه این مسایل هم چون یک خیمه شب بازی تصور خواهد شد که برای فریفتن ذهن مردم و بازی با سرنوشت بشریت و چنگ انداختن به منابع و منافع سوق الجیشی به اجرا در آمده است .

سقوط مجدد افغانستان در کام بحران تازه ، موجب خواهد گردید مانند چند سال قبل ، موج جدیدی از افراط گرایی و خشونت در منطقه و جهان گسترش یابد . چنانچه هم اکنون علائم و نشانه های آن کاملا هویدا است .

بدون تردید در آشوب و بحران جدید ، بیش از همه توده های مردم و کشور های منطقه صدمه خواهند دید . آتش معرکه پایان ناپذیر جان صدها انسان مظلوم و بی پناه را بکام خود فرو خواهد برد . انسان های بی شماری هم چون گذشتگان از نعمت رفاه ، آسایش ، ترقی ، صحت ، علم و ... برای زمان طولانی و نامعلوم محروم گردند .

اما اینک این پرسش مطرح می گردد که چرا پروسه تثبیت ثبات و امنیت و روند باز سازی افغانستان و جریان مبارزه با تروریسم این چنین به سرعت با ناکامی مواجه گردیده است ؟ در حالی که تمام جهان و مردم افغانستان در صف واحد و با روحیه عالی از روند و تحول جدید استقبال نموده اند ؛ چرا چنین مبارزه و روندی بسرعت و بسیار غیر مترقبه به بن بست مواجه گردد ؟ سوال دیگر اینست که آیا این وضعیت را باید پذیرفت و هیچگونه راهکاری در جهت بیرون رفت از بن بست فعلی جستجو ننمود ؟ و اگر راهکاری را جستجو نمود آن راهکار بر چه معیارهای می تواند استوار باشد ؟

واقعیت انکار ناپذیر اینست که بر خورد جهان و زمامداران افغانستان با اوضاع پیش آمده بر مناسبات درست و نکته های منطقی و محاسبات واقع بینانه تنظیم نشده بود و هنوز هم بر همان محور ناقص قرار دارد.

در نخستین نگاه چنین به نظرمی رسد که هم نیروهای داخلی و هم جامعه بین المللی تصویر درست و طرح دقیق برای افغانستان پس از طالبان در اختیار نداشتند و همه امور بر اساس وضعیت اضطراری و موقت تنظیم گردیده بود. اما انتظار می رفت که طی پانزده سال گذشته به این وضعیت خاتمه داده شود و طرح های بنیادی جهت حکومتدار خوب و موثر در کشور روی گرفته شود.

تشکیل حکومت وحدت ملی نقطه اوج این امیدواری بود. اما متاسفانه تاکنون به دلیل تنش ها و کشمکش های درونی این حکومت، آن آرزو هم چنان در دایره خیال و آرزو باقی مانده است. عامل مهم دیگری که بر تداوم بحران و ناکام شدن در مسیر عبور از بحران موثر بوده است این بود كه حكومتگران قادر نگردیدند كه در ذهن مردم از خود یك چهره و سیمای ملی تبارز دهند . این عامل موجب گردید كه دستگاه حكومتی بیش از هر وقت دیگر در فساد و تشتت های باقی مانده از دوران جنگ هم چون گرایش های قومی و زبانی باقی بماند و چه بسا در مواردی شدید تر هم گردیده است . در صورتی كه فرصت بوجود آمده زمینه آن را آماده ساخته بود كه افغانستان بصورت بسیار جدی و قاطع بسوی همگرایی و تفاهم ملی حركت نماید .

نشانه ها و ریشه های تفرقه به هر نام و عنوانی كه وجود داشت از بین برده شود . هرچند بوجودآوردن زمینه تفاهم و وحدت ملی نیازمند به یك حركت وسیع و همه جانبه فرهنگی و سیاسی و اجتماعی دارد .

اما حكومت با ایفای نقش مثبت می توانست كه این روند را تسریع و حمایت نماید
نقطه نگران کننده و گرانیگاه دوام چرخه ناامنی و بی ثباتی کنونی اینک آنست که آنچه امروز بر سر جستجوی راه حل بحران كشور در محافل بین المللی و داخلی مشاهده می شود بیشتر جنبه چانه زنی و كسب امتیازات برای طرف های خاص دارد تا هرطرف در كسب موفقیت در رقابت های جناحی و طرفینی دست بالا را داشته باشد.

طبیعی است که این وضعیت هرگز بسود افغانستان و مردم آن وجهان نمی باشد.

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.