به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، وقتی در هوای پائیزی روز پنجشبنه7 آذر 92 محمد پنجعلی با پاهایی شکننده، مرتضی فنونی زاده با موهایی سفید، فرشاد پیوس با شکمی فربه، مجتبی محرمی با چهره ای در هم شکسته و ناصر محمدخانی با عضلاتی که دیگر چابکی اش را از دست داده بود، در دیداری دوستانه مقابل میلانی ها پا به توپ شدند خیلی ها بغض کردند، اشک به دیده آوردند و یادشان آمد که زمان چقدر بی رحم است. مثل اسبی خستگی ناپذیر در زندگی آدم می تازد و به احترام هیچکس نمی ایستد.
حتی به احترام آدم هایی که در روزهای بی ستاره با غم و شادی شان،غم می خوردیم و شادی می کردیم. یاد ستاره های دهه 60 افتادند و از خودشان پرسیدند مرتضی یکه کجاست؟ الان ناصر میراحمدیان دارد چکار می کند؟ اکبر یوسفی هنوز فوتبال بازی می کند؟ سیدمهدی ابطحی هنوز می تواند از لابلای بازیکنان حریف لیز بخورد و برود جلو؟ سیروس قایقران اگر بود.....
سیروس قایقران از آن دسته بازیکنانی است که این شانس را داشت تا دوستدارانش پاهای لرزانش، موهای سفید شده و احتمالاً سبیل های برباد رفته اش را نبینند. او این شانس را داشت که روبروی دوربین برنامه 90 ننشیند و از روزگار ننالد که «ای آقا! ما نسل طلایی بودیم و الان هیچکس برای ما تره خرد نمی کند!».
مرد سبیلوی فوتبال انزلی در بالاترین سطح بازی کرد. اولین بازی ملی. ۳۰ دی ماه ۱۳۶۳ برابر یوگسلاوی. نخستین بازیکن شهرستانی بازوبند کاپیتانی تیم ملی را به بازو بست. ۱۱ آذر ۱۳۶۷ برابر قطر. زننده 21 گل برای تیم ملی زد که فراموش ناشدنی ترین آنها گلی بود که مقابل کره جنوبی در بازی های آسیایی پکن به ثمر رساند. جواد علیزاد در مجله طنز و کاریکاتور طرحی از او کشیده بود که سوار بر قایق بود و لبخند به لب، رقبایی که در آب دست و پا می زدند را پشت سرگذرانده بود. کره شمالی، ژاپن، مالزی .... آخرین بازی ملی. ۲۶ فروردین ۱۳۷۲ برابر بوسنی.
سیروس لباس تیم های ملوان بندر انزلی، استقلال بندر انزلی، الاتحاد قطر و کشاورز تهران را پوشید و در همین کشاورز اولین تجربه های مربیگری را از سر گذراند و کریم باقری را که هنوز جوان و خام بود در کشاورز به یکی از الماس های درخشان فوتبال ایران تبدیل کند.
با این همه او را با ملوان انزلی می شناسند، جایی که در دو دیدار رفت و برگشت توانستند پرسپولیس تهران را در جام حذفی از پیش رو بردارند. دو گل ها را سیروس زد. یک شوت محکم از راه دور. شیرجه وحید قلیج. بوسه توپ به تور و فروریختن کاخ آرزوهای علی پروین که عطش درو کردن همه جام ها را داشت. آنها که هنوز دل با دهه خاطره انگیز 60 دارند سیروس را با این خصوصیات می شناسند: قدرت شوت زنی، حس رهبری، شخصیت احترام برانگیز، ضربه های آزاد دقیق، پاس های بلند و کوتاه کم نظیر و البته قدرت گلزنی.
او این شانس را داشت تا تصویرش با آن موهای فرفری و پرپشت، چشم های گیرا، سبیل های مردانه به شمایل تبدیل شود. بازیکنان اندکی این شانس را داشته اند که به شمایل تبدیل شوند. سیروس قایقران یکی از آنهاست که مردم بخصوص در شمال ایران و بویژه در شهر انزلی از او شمایل ساخته اند، عکسش را از توی مجله های قدیمی کیهان و دنیای ورزشی قیچی کنند و به دیوار بچسبانند. بعضی حتی با خمیر به دیوارهای کاه گلی....
وقتی در مردادماه چند سال پیش بعضی خبرنگاران با احتیاط نوشتند که در دربی گیلان که آن را خود شمالی ها «ال گیلانو» لقب داده اند و بعد از بازی ملوان – داماش حمله برده اند و سردیس سیروس قایقران را از جا کنده اند! خیلی ها باورشان نمی شد. مگر امکان دارد؟ خیلی ها با همان اخلاق ایرانی برای پنهانکاری گفتند « ان شالله گربه است» اما خبر حقیقت داشت! چند هوادار داماش خشمگین از کُری های معمول میان گیلان – انزلی سردیس اسطوره شمالی فوتبال را که روی سکویی دو و نیم متری بوده از جا کنده اند!
مثل خیلی از اتفاقات تلخ از کنار این ماجرا گذشتیم. گربه بود! رد می شدند و شانه شان به مجسمه گرفت و افتاد!! شوخی های تلخ ایرانی با اسطوره های بزرگ! مثل شوخی مرگ! وقتی رنو نتوانست حریف خاور شود. وقتی که خبرورزشی روز 18 فروردین 1377 از مرگ کاپیتان پیشین تیم ملی گفت، قلب میلیون ها ایرانی در هم فشرده شد و همه تصویر ماندگار او را به یاد آوردند وقتی که در دقیقه 107 پاس زیبای مجتبی محرمی را مقابل کره جنوبی به گل تبدیل کرد و .....
افسانه اسدان همسر كاپيتان اسبق تيم ملى ايران درباره آن لحظه های دشوار می گوید: « ساعت ۵/۲ بعدازظهر از بندرانزلى به طرف تهران حركت كرديم. برادرم ايمان هم با ما بود. ما در تهران زندگى مى كرديم. سال هاى گذشته كه تهران بوديم هر سال عيد مى آمديم انزلى. ولى آن سال عيد انزلى بوديم، نتوانستيم راستين را براى گردش جايى ببريم. سيروس پشت فرمان رنو بود و من بغل دستش، برادرم پشت من نشست و راستين هم پشت سيروس نشسته بود.
سيروس جلوى دكه هاى خارج از شهر رشت نگه داشت تا براى راستين نوشابه بخرد. من گفتم: سيروس، راستين فقط عاشق آب است، اگر نوشابه بخورد، باز هم آب مى خواهد، برويم امامزاده هاشم آب بخوريم و صدقه هم بيندازيم. راستين كه هيچ موقع قانع نمى شد، گفت: آره بابا، آنجا آب مى خورم. سيروس هم گاز داد و رفت.
وقتى به امامزاده هاشم رسيديم، سيروس دست كرد توى جيبش، پول درآورد و به راستين داد و گفت: پسرم، آب كه خوردى اين پول را هم توى آن صندوق بينداز. سيروس اول نمى خواست پياده شود. من هم خيلى كسل بودم و اصلاً حال نداشتم. انگار غم دنيا توى دلم بود، ولى بعد همگى پياده شديم و دست و رويمان را شستيم، آنجا يك شير آب بود. وقتى سوار ماشين شديم، راستين گفت: بابا چقدر خنك شدم. قبل از اينكه من بيهوش بشوم، دقيقاً يادم نمى آيد.
فقط يادم هست كه يك خاور از روبرو در حال حركت بود. من خيلى خوابم مى آمد. يك بار تصادف كرده بوديم ،هميشه از جاده مى ترسيدم و هميشه در طول راه بيدار بودم. تا چشم باز كردم آن صحنه را ديدم. از جايى كه آب خورديم تا محل تصادف خيلى فاصله نداشتيم. جيغ كشيدم، ولى مرا كشيدند و بردند».
سیروس آردش را بیخت و الک اش را آویخت، نامش با احترام در تالار افتخارات فوتبال ایران یاد می شود، گرچه در مهرماه 89 شاهرخ بیانی اشاره ای گذرا به برخی شایعات پیرامون او کرد. برنامه 90 در آن ماه گزارش تلخی را در مورد ستارگان دهه 60 فوتبال ایران که به اعتیاد پناه برده بودند پخش کرد. تصاویری تلخ و جانگزا که اشک را به دیده هزاران هوادار قدیمی آنها که هنوز وفادارانه مجلات و عکس های قدیمی شان را به یادگار نگهداشته بودند.
شاهرخ بیانی که از پخش این گزارش به خشم آمده بود و از «شاهین» برادرش سخت گله مند بود که بدون توجه به خانواده اش حاضر شده بود بگوید که اعتیاد داشته است به سایت گل گفت: «متاسفم که ما سطحی نگر هستیم و با آبروی آدم ها بازی می کنیم. به یک پیشکسوت می گویند بیا در مورد مشکلاتت حرف بزن ولی لابه لای حرفهایش آنچه خود صلاح بدانند را گلچین می کنند. خبرموثق دارم به کریم باوی گفته اند در مورد مشکلات سیروس قایقران هم صحبت کن! خدا را خوش نمی آید. سیروس عزیز ورزش ما بوده چرا باید حالا که دستش کوتاه است هرچه دلشان می خواهند پشت سرمرده بگویند.»
جاودانه ترین قایقران ایران زمین، روحت در آرامش ابدی باد.
منبع: عصر ایران
انتهای پیام/