پرچم شما هميشه سبز و درخشان و بالا ميماند
دلم شبيه همين زيارتگاه ساكت و امن است
به اسمان ابيت قسم واژه ها حالم را نميفهمنند
اين بار بايد تو را لمس كنم
ميانه دست هايم حرفهايم را بريز تا تو حس كني
حالم را
عبادت جمع كلام و لمس و عمل است
كاش ميشد تو را بغل كرد و درد دل كرد
دلم در هواي تو باز ميشودكمي هوا ي خودت را به وجودم بريز
بريز و مرا صاحب شو
كه به عشق تو بي هواي دنيا شوم
حضرت صاحب
حضرت يكي بود و يكي نبود
حضرت دلتنگي
تو از رگ گردن به من نزديكتري و من دلتنگ توام يا دلتنگ خويش؟
پي نوشت :زيارتگاه ي در شهرم
انتهای پیام/