این روزها مساجد دانشگاهها پذیرای تعداد زیادی از دانشجویان معتکف و روزه دار است. برای همنشینی با این دانشجویان به مسجد دانشگاه صنعتی شریف رفتم و ساعاتی را در کنارشان گذراندم.
در مسیر رسیدن به دانشگاه با خودم می گفتم این چه حس و عشقی است که این گونه دل ها را بهم نزدیک کرده و فقیر و غنی نمی شناسد؟ انگار صدای دلنشین و "تعصموا به حبل الله جمیعا و لا تفرقوا"، "یا رحیم"، "یا کریم"، "یا صمد یا صمد یا صمد" در گوشم همچنان زمزمه می شد.
دانشگاه تعطیل بود اما...
کلاسهای دانشگاه تعطیل و حیاط بزرگش خلوت بود. اما گوشه ای از این دانشگاه بزرگ و نخبه پرور کشور، ولوله ای بر پا بود. مسجد دانشگاه این روزها قلب تپنده اش شده است. دانشجویانی که خانه و زندگی شان را رها کرده و به شوق عبادت خداوند به این خانه اش آمده اند. این اعتکاف نخبه و غیر نخبه هم نمی شناسد.
وارد مسجد که شدم صدای قرائت قرآن را به وضوح از قسمت بلندگوی خانم ها می شنیدم. از همان ابتدای ورودی مسجد، معتکفین جایی برای خودشان دست و پا کرده بودند.
393 معتکف میهمان خانه خدا شدند
با فاطمه سپهری مسئول اعتکاف بانوان دانشگاه صنعتی شریف درباره میزان حضور این میهمانان جوان خدا صحبت کردم.
به گفته این دانشجو، تعداد 393 معتکف در این مسجد حضور دارند که البته 50 نفر هم در لیست انتظار به سر می برند.کوچکترین معتکفین دو دختر بچه هستند که به تازگی به سن تکلیف رسیده بودند. پیرترین میهمان مسجد دانشگاه شریف یک خانم 75 ساله بود.
مقدمات افطار فراهم می شد
در گوشه ای از مسجد جایی برای خودم پیدا کردم و نشستم. عده زیادی از دانشجویان در حال عبادت بودند اما برخی از آنها در حال سبزی پاک کردن بودند و زیر لب ذکر می گفتند. این سبزی قرار بود برای آش رشته افطار آماده شود.
مسجد دانشگاه فضای بزرگ و دوطبقه ای داشت که 100 نفر در طبقه اول و 200 نفر از دانشجویان دختر هم در طبقه دوم بودند.
گذشتن از درس و کتاب و رسیدن به اعتکاف
هر کدام از دانشجویان مشغول انجام کاری بودند اما اکثرشان کتاب دعا و قرآن دستشان بود و عبادت می کردند. دو شب از میهمانی معنوی شان با چشمه زلال حقیقت می گذشت و دست از عبادت بر نمی داشتند با اینکه این روزها، روزهای پراسترس امتحانات میان ترم و تحویل پروژه ها دست از درس و تحصیل کشیده بودند تا علاوه بر تهذیب نفس با انرژی بیشتری برای امتحانات حاضر شوند.
معتکفین روزه دار رو به قبله نشسته بودند. عده ای نماز می خواندند و عده ای دیگر دست به دعا بودند. حتی اگر میهمان این معتکفین هم می شدیم باز هم حال و هوای آنها به ما منتقل می شد.
در گوشه ای از مسجد چند میز برای قرار دادن وسایل معتکفین قرار داده بودند. هوای مسجد خنک بود و دانشجویان هیچ مشکلی نداشتند. ساعات طولانی روزه داری هم اذیتشان نمی کرد. گاهی علاوه بر عبادت کتاب های درسی شان را هم باز می کردند. در طبقه دوم مسجد، عده ای از دانشجویان دور هم نشسته بودند و با هم دعای این روزهای اعتکاف را می خواندند.
ما در این دنیا به گرد خود می چرخیم
چند دقیقه ای از حضورم نگذشته بود که سخنرانی واعظ مسجد برای این روزهای اعتکاف آغاز شد. او برای معتکفین از جست وجو کردن و به نقد خود پرداختن می گفت: " ما از صبح تا شب زندگی می کنیم و جزء این چیزی در زندگی معمولی ما نیست. کار می کنیم تا بتوانیم بهتر امرار معاش کرده و بخوابیم،بخوریم، بیاشامیم و باز فردا این زندگی را دور می زنیم. باز کار می کنیم تا در آمد داشته باشیم و زندگی کنیم و باز، باز، باز.."
حس و حالی که وصفش سخت بود
کم کم به میان دانشجویان رفتم تا با برخی شان همکلام شوم. در این میان مانده بودم با کدام شان صحبت کنم چون همه در حال عبادت بودند و نمی خواستم راز و نیازشان را قطع کنم.
دانشجویی در بین آن جمع، توجهم را به خودش جلب کرد. نزدیک رفتم و بعد از احوالپرسی، جویای حس و حال درونی اش شدم.
او گفت: من از سال 83 در مراسم اعتکاف حضور دارم و در بدو ورودم هر چیزی غیر از خدا را فراموش می کنم. سعی به پاکسازی روح و فکرم دارم و زمانی که از اینجا خارج می شوم بیشتر صبوری و کمتر قضاوت می کنم. راحت با مشکلات کنار می آیم.
در حالی که تسبیح به دست صلوات می فرستاد، برایم ادامه داد: حس و حالم غریب است؛ انگار روحم در جسمم جایی نمی گیرد، سبکبالم و حس پرواز دارم.
اعتکاف مهمتر از امتحانات
به سمت یکی از دانشجویان دیگر رفتم و از او درباره زمان تداخل امتحانات پایان ترم با این مراسم پرفیض پرسیدم که در جوابم اینگونه گفت: " "السابقون و السابقون اولئک مقربون" آن کس که برای خدا پیشه می گیرد از مقربین خداست. پروردگار برایش نعمت فراهم کرده و بعد او را همیشه یاری می کند تا بیشتر درکش کند.
دلیل حضورش را جویا شدم،گفت: کاملا اتفاقی در یک برهه از زمان در زندگی پیش می آید که فرد از همه جا بریده می شود و دوست دارد فقط با خدای خود به نجوا بپردازد. من حالم زیاد خوب نبود و دوست داشتم با خدا تنها باشم چون می دانستم حالم خیلی بهتر می شود.
معجزه ای که مرا معتکف کرد
این دانشجو از اتفاقی عجیب برایم گفت که چگونه باعث شده به جمع معتکفین بپیوندد.
او گفت: من دانشجوی دکتری هستم. در تلگرام فقط مطالب علمی را نگاه می کنم و به هر گونه مطالب و یا ذکر مذهبی و دعایی توجهی نداشتم، یک روز دوستم پیام داد و از ذکری برای من سخن گفت و طبق معمول من بی آنکه نگاهش کنم، از این صحبتش گذشتم. ماه رمضان بود، دوستم من را به مسجدی نیمه کاره در تهران برد که آن جا مراسم احیاء برگزار می شد. من که آخرین روز در این محفل شرکت کردم در یک مسابقه پیامکی هم به نیت اعتکاف شرکت کردم و به تمام سوالات پاسخ دادم. چند روز بعد قرعه کشی شد و من برنده سفر به کربلا شدم.
بهت زده بودم و نگاه حسرت بار دوستم را برای زیارت امام حسین(ع) حس می کردم. با خدای خود راز و نیاز کردم. فقط یک لحظه دلم شکست و این دلیل حضور من در اعتکاف بود.
معتکفین دانشگاه صنعتی شریف کم کم به روزهای پایانی این سه روز دلنشین و معنوی نزدیک می شوند و به گفته خودشان با انرژی وصف نشدنی به سوی امتحانات پایان ترم می روند.
گزارش از مه سیما بیتاژیان
انتهای پیام/