به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، هنوز قصه پر غصه شكنجه «اعظم» و فرزندانش تیتر رسانه ها و نقل محافل است كه این بار، جایی همین نزدیكی و لب خط آهن جنوب تهران، «مریم» و سه فرزندش با شكنجه و اعتیاد مرد خانواده، روزها را سپری می كنند.
قصه مریم مشابه قصه اعظم است. مریم با تولد سومین فرزندش به مركز خیریه مهرآفرین معرفی می شود و این مركز مریم و سه فرزندش را تحت حمایت قرار می دهد.
از آنجا كه مریم معتاد به حشیش و شیشه بود، فرزندش «رضا» نیز با تاثیر از اعتیاد مادر به دنیا آمد كه برای سم زدایی، چند وقتی رضا را در بیمارستان می گذارد.
پس از بهبودی رضا، مادرش مریم او را به خانه می برد كه به خاطر شرایط نامناسب زندگی، مددكار خیریه مهرآفرین نیز همراهش رفته و متوجه قصه غم انگیز زندگی مریم می شود.
شكنجه هایی كه مریم و پسرانش دیدند
مریم در اتاقی 9 متری در زیر زمین ساختمانی در جنوب تهران و به اصطلاح لب خط زندگی می كند.
او، سه فرزند 4 و8 ساله و 6 ماهه دارد كه هیچ كدام، شرایط طبیعی برای زندگی را ندارند.
همسر مریم اعتیاد شدید به حشیش و شیشه دارد و او را نیز چند سالی است كه معتاد به مصرف مخدر ها كرده است. در خانه نمور و بسیار آلوده آنها، هیچ چیز رنگ زندگی دارد.
اینجا نه آب و غذای مناسبی وجود دارد و نه بهداشتی برای زندگی بچه ها. «محمد» فرزند بزرگ و 8 ساله مریم ، به اجبار پدر معتادش مدرسه نمی رود. پای او به شدت ورم كرده و عفونتی شدید دارد. مددكار خیریه ، متوجه می شود محمد قبلا تصادف كرده و در پایش پلاتین گذاشته اند اما به خاطر شرایط بد زندگی، مدت زیادی از زمان درآوردن پلاتین ها گذشته و پای راست او به شدت متورم شده است. مددكار به سختی رضایت پدر را گرفته و محمد را به بیمارستان می برد. پزشكان معترض می شوند كه چرا اینقدر دیر او را به بیمارستان آورده اند چرا كه ممكن بود پای محمد قطع شود.
با این حال، محمد به سرعت عمل شده و بعد از چند روز مرخص می شود. مددكار می گوید یك روز ساعت 5 صبح تلفنش زنگ می خورد و صاحبخانه مریم با استرس می گوید زود خودتان را برسانید ، پدر محمد را دارد خفه می كند.
مددكار وقتی می رسد، صاحبخانه محمد را از دستان پدر توهم زده شیشه ای نجات داده است. مددكار وضعیت خانواده را بسیار مخاطره آمیز گزارش می كند. پس از آن، سرپرست مددكاری موسسه مهر آفرین گزارشی تنظیم و به بهزیستی و نماینده دادستان ارائه می كند.گزارشی جدا هم برای نیروی انتظامی ارسال می شود.بعد از دو هفته مددكاران اورژانس اجتماعی با در دست داشتن حكم قضایی به خانه مریم می روند، ولی والدین معتاد از دادن كودكان سر باز می زنند و این امر منجربه بازگشت مددكاران اورژانس اجتماعی می شود. می گویند بالاجبارنمی توان كودكان را گرفت، در حكم كلمه اجبار به كار نرفته است و ما به زور نمی توانیم كودكان را بگیریم. تا اینكه 4 ماه از ماجرا می گذرد و مددكار ما هر هفته به منزل آنها رفته و كمك هایش را به كودكان می رساند.
داستان حسن4 سالهحسن، فرزند دوم مریم است كه او هم شرایطی بهتر از برادر بزرگش ندارد. حسن ، در 4سالی كه به دنیا آمده است، هیچ واكسنی نزده و زمینه ابتلا به هر بیماری را دارد.
تغذیه نا مناسب و زندگی در كنار پدر و مادر معتاد، از حسن كودكی ضعیف و آسیب پذیر ساخته كه در اتاق 9 متری زندگی شان، روزهای تاریكی را به خود دیده است. از نشئگی پدر و مادرش گرفته تا شكنجه هایی كه پدر معتاد متوهم به او و مادر و برادرش می دهد. هفته گذشته دعوای سختی بین مریم و همسرش درمی گیرد، مریم به شدت كتك می خورد و با شكنجه همسر، دندانهایش شكسته و بدنش كبود می شود.
با این حال، او همراه حسن از خانه می رود. «محمد» هم به خانه عمه اش پناه می برد اما رضا ی 6 ماهه در خانه نزد پدرش می ماند.
اكنون چند روزی است كه از رضا خبری نیست و مریم با حال معتادش، بی قراری فرزند 6ماهه اش را می كند .
صاحبخانه می گوید همان شب دعوا، همسر مریم، رضا را با خود برد و خودش بازگشت اما بدون كودك.
پدرش كه حال متوهمی دارد، گفته رضا را فروخته، آن هم به قیمت «150 هزار تومان»! تا شاید پول چند وعده اعتیادش را درآورد.
جست و جوی حقی كه از دست رفته است
مریم حالا در جست و جوی رضا ی 6 ماهه اش است و از شكنجه های همسرش نیز به ستوه آمده و با شكایت به قانون، می خواهدحق خود را مطالبه كند.
او از پزشكی قانونی، گزارش رسمی شكنجه هایش را گرفته و چشم امید به قانون دارد تا شاید فرزند فروخته شده اش را پس گرفته و از شر توهمات و شكنجه های همسرش رها شود.
شكنجه مریم در میان هیاهوی زندگی پایتخت نشینان، داستان غم انگیزی است كه از یك سو، اوضاع وخیم كودكان با پدر و مادر معتاد را نشان می دهد و از سوی دیگر، خشونت علیه زنان را كه همسر معتاد، آنها را برای ادامه زندگی معتاد كرده و زیر ستم و شكنجه های همسر، زبانی برای شكایت ندارند.
این خشونت ها علیه زنان و كودكان كه بد سرپرست هستند، از دورافتاده ترین نقاط مشهد گرفته تا بیخ گوش پایتخت نشینان رخ می دهد و مردم و مسئولان، كم توجه و منفعلانه نسبت به آنها، روزگار خود را سپری می كنند.
موج آسیب های اجتماعی و خشونت هایی كه رخ می دهد، واكنش و اقدام فعالانه هم مردم و هم مسئولان را می طلبد تا شاید انسانی به حق قانونی رسیده و زیر بار خشونت خانواده ، مجالی برای زندگی یابد. این روزها، آنقدر موضوعات حاشیه ای، مردم و مسئولان را درگیر خود كرده كه متن هایی همچون توجه خشونت در خانواده های بدسرپرست به فراموشی سپرده شود.
مجلس، قانون حمایتی تصویب كند «فاطمه دانشور»، رئیس كمیته اجتماعی شورای شهر تهران و مدیرعامل موسسه مهرآفرین درباره چرایی نبود اقدام موثر و فعالانه در مقابل خشونت ها می گوید: واقعیت آن است كودكان با دو والد معتاد، شرایط بسیار بد و بحرانی دارند كه قانون فكری برایشان نكرده است.
در اینجا باید گفت وضعیت بچه هایی با یك والد معتاد بهتر است و والد سالم، حداقل می تواند رسیدگی هایی را به كودك داشته باشد. اما وقتی پدر و مادر، هر دو معتاد باشند، وضعیت
كودكان شان، مشابه وضعیت سه فرزند مریم می شود و بسیار خطرناك است.
وی با اشاره به خشونت هایی كه علیه زنان می شود، مریم را مصداقی دیگر از خشونت به زنان می داند و می افزاید: مریم، در بدترین شرایط ممكن زندگی می كند كه خودش نقشی در آن نداشته است. او به اجبار همسرش معتاد شده و شكنجه های بسیاری را تحمل كرده است.
مدیرعامل موسسه مهرآفرین با تاكید بر اینكه مسئولان و قانونگذاران باید توجه جدی به رشد آسیب ها در جامعه داشته باشند، تاكید می كند: آیا بعد از این همه قربانی وقت آن نرسیده است كه280 نماینده مجلس فكری به حال قانون حمایت از زنان و كودكان به ویژه كودكان بدسرپرست كنند؟، آیا وقت آن نرسیده نهادهای حمایتی در را به روی زنان و كودكان بدسرپرست باز كنند كه به موقع بتوان از وقوع جرم پیشگیری كرد؟، آیا وقت آن نرسیده قضات تخصصی تر و مسئولانه تر بابت این كودكان حكم دهند؟ و آیا وقت آن نرسیده قدرت مداخله در موقع بحران به مددكاران اورژانس اجتماعی داده شود؟چند قربانی دیگر لازم است؟؟
منبع:قانون
انتهای پیام/