تاریخ دوباره تکرار می شود و اروپای شرقی همچون سال های پرآشوب قبل از جنگ جهانی دوم که آلمان و شوروی سرزمین های مختلف آن را حریصانه اشغال و ضمیمه خاک خود می کردند و نیز دوران جنگ سرد که صحنه اول تقابل بلوک غرب و شرق بود، دوباره به صحنه رقابت بزرگ روسیه و غرب تبدیل شده است.
ناتو عزم آن دارد که حضور نظامی اش را در اروپای شرقی افزایش دهد و این خبر خوبی برای روسیه نمیتواند باشد. چهار گردان جدید چندملیتی به کشورهای بالتیک و لهستان اعزام میشوند، سیستم دفاع ضدموشکی در کشورهایی مانند رومانی مستقر میشوند، نیروهای نظامی کشورهای بالتیک، لهستان، رومانی، مولداوی، فلاند، اسواکی و چک همکاری نزدیکتری با ناتو خواهند داشت و مانور مشترک نظامی با این کشورها تا قلب قفقاز(گرجستان) نیز گسترش مییابد. و همه اینها موید تحرک بیشتر غرب در مرزهای روسیه است، روسیه احیا شدهای که برای ایالات متحده و همپیمانانش بیش از سالهای گذشته خطرناکتر بهنظر میآید، و این حس ترس از روسیه در اروپای شرقی بهصورت یک اپیدمی در حال اشاعه است. واکنش روسیه نیز جدی است.
روس ها ضرب المثل قدیمی شان را به غرب گوش زد می کنند: "روس ها هرگز جنگی را شروع نمی کنند، بلکه خاتمه دهنده جنگ ها هستند"، و این گونه خاطره پیروزی با شکوه و میهن پرستانه شان در مقابل هجوم ارتش ناپلئون و هیتلر را به غرب یادآوری می کنند، روسیه نسبت به یورش طوفان های غربی آمادگی لازم را دارد و این پیام را با نمایش توانمندی های نظامی اش هم چون موشک قاره پیمای سرمت و لشگر زرهی مدرن شده و انبوهی از تسلیحات استراتژیک دیگر به غرب می رساند که روسیه احیا شده کنونی بایستی قابل احترام باشد.
روسیه ملت بزرگی است و همواره آمادگی انجام کارهای شگفت آور را دارد، و این واقعیتی است که غرب همواره بدان واقف بوده. روسیه اگر همان روندی که پس از فروپاشی شوروی برای مدتی در پیش گرفت(یعنی غرب گرایی) را دنبال می کرد، برای غرب به وضعیت عادی تبدیل می شد و آن تهدید بزرگ قدیمی خنثی می گشت. اما این برای ملت روس چیزی جز حقارت و فرودستی در مقابل غرب به ارمغان نمی آورد. غرب می خواست روسیه عادی شود، ولی روسیه هرگز چنین چیزی را نمی توانست تحمل کند، روسیه خود دنیای دیگری است و هرگز نمی پذیرد که یک قدرت عادی باشد، و نوستالژی به گذشته باشکوه، روسیه را در مسیر جاه طلبی های جدید قرار داد، تا دوباره به یک قدرت بزرگ قابل احترام تبدیل شود، هویتی که به نظر در حال حاضر در تلاش برای تثبیت آن است. و این موجب بروز تقابل بزرگ دیگری بین روسیه و غرب شده است، یکی تلاش دارد سنگرهایی که از دست داده است را بازپس گیرد و دیگری عقب نشینی در مقابل این رقیب قدیمی را به هیچ وجه نمی پذیرد و تلاش می کند حلقه محاصره را تنگ تر نماید.
و اما چند نکته را در مورد انگیزه و هدف ناتو از افزایش نیروهای نظامی اش در اروپای شرقی می توان مطرح کرد:
1. در سال های اخیر، روسیه احیا شده با پی گیری سیاست های جاه طلبانه، مداخله جویانه، ریوانشیستی و گسترش طلبانه نشان داده است که در جهت تامین منافع خود از کاربرد نیروی نظامی ابایی نداشته و می تواند منافع غرب را به طور جدی تهدید کند. ناتو به عنوان بازوی اصلی نظامی غرب بایستی در مقابل این رفتارهای روسیه بایستد.
2. روسیه همواره در سیاست های منطقه ای خود به اروپای شرقی علاقه وافری نشان داده و نه تنها آن را در حوزه منافع خود تعریف می کند بلکه ادعاهای سرزمینی نیز بدان داشته و کماکان مستعد تحرک نظامی در این منطقه می باشد. غرب و کشورهای اروپای شرقی، این خطر را در حال حاضر به شکل جدی تری احساس می کنند.
3. روسیه به بهانه حمایت از مردم اوستیای جنوبی و آبخازیا وارد خاک گرجستان شد، به بهانه درخواست مردم شبه جزیره کریمه وارد اوکراین شده و زمینه جدایی این منطقه و الحاقش به خاک روسیه را فراهم ساخت و ادعاهای جدیدی را در قفقاز جنوبی دنبال می کند. چنین قدرتی می تواند با توجیهات مشابه وارد کشورهای اروپای شرقی شود. جمهوری ترانس نیستریا (دنیستر) در خاک مولداوی که هم زمان با جدایی شبه جزیره کریمه، در سال 2014 درخواست الحاق به روسیه را دارد می تواند چنین بهانه ای را برای روسیه بتراشد. افزون بر آن، روسیه می تواند خود را در ناراحت بودن نسبت به جدا ماندن استان مهم کالینینگراد در سواحل بالتیک از خاک خود محق ببیند، و این ها برای کشورهایی مانند لهستان، مولداوی و جمهوری های بالتیک خوشایند نمی نماید، و غرب نیز به جدی بودن این خطر آگاه است.
4. روسیه کماکان بزرگ ترین تهدید نظامی برای غرب و در راس آن ایالات متحده قلمداد شده و تحرکات نظامی آن در سال های اخیر را یادآور سیاست های شوروی در دوره جنگ سرد می بینند. از یک سو ایالات متحده آمریکا با استقرار سیستم دفاع ضد موشک در پیرامون روسیه (اروپای شرقی، جنوب شرق آسیا، ترکیه و...) سعی در خنثی نمودن قابلیت موشکی روسیه و کاهش تهدید آن را داشته و از سوی دیگر با افزایش نیروهای مکانیزه و رزمی در اروپای شرقی تلاش دارد جلوی تحرک نظامی احتمالی روسیه را بگیرد و یا نوعی بازدارندگی ایجاد کند. بدون تردید حتی روسیه احیا شده نیز میلی به مواجهه مستقیم با نیروهای ناتو را نخواهد داشت، پس حضور نظامیان و تجهیزات ناتو در کشورهایی مانند لهستان، رومانی، چک و جمهوری های بالتیک، موید آمادگی غرب برای مقابله با هجوم احتمالی روسیه را دارد.
5. ایالات متحده با درگیر کردن ناتو در صحنه اول مواجهه با روسیه، تمایل دارد بخشی از هزینه های رقابت با این قدرت را به دوش هم پیمانان اروپایی اش بیندازند. به ویژه آن که خطر روسیه برای اروپا بیش از ایالات متحده می تواند محسوس تر و ملموس تر باشد. به همین دلیل است که ایالات متحده تاکید دارد که فقط تامین کننده یکی از چهار گردانی باشد که در اروپای شرقی مستقر خواهد شد، و یک گردان توسط آلمان، یک گردان توسط انگلستان و گردان بعدی هم توسط خود متحدان اروپایی اش تامین شود. ایالات متحده در مناطق دیگر هم چون جنوب شرق آسیا با رقبای دیگری همچون چین باید دست و پنجه نرم کند، پس در صحنه اروپای شرقی ناتو می بایست نقش اصلی را ایفا نماید.
6. غرب و در راس آن ایالات متحده از فنلاند تا ترکیه، یک سپر دفاعی امنیتی، نظامی و اطلاعاتی جلوی روسیه ایجاد می کند و مانع از نفوذ آن به داخل اروپا هم چون دوره جنگ سرد می گردد. روسیه کاملا بلاروس را همراه خود دارد، اکراین را نیز شکننده ساخته و می تواند جمهوری های بالتیک و لهستان را زیر فشار بگذارد. ناتو بایستی این کمربند امنیتی را محکم تر نماید، زیرا خطر نفوذ روسیه می تواند جدی باشد.
7. در سال های آتی دو منطقه، صحنه اصلی رقابت بین قدرت های بزرگ خواهد بود، جنوب شرق آسیا و اروپای شرقی. با توجه به دیدگاه های آینده پژوهانه در زمینه شیفت بزرگ قدرت از غرب به شرق تا نیمه قرن 21، ایالات متحده و هم پیمانان غربی اش در ناتو خود را برای یک رویارویی بزرگ آماده می کنند، مواجهه ای که می تواند در صحنه هایی مانند اروپای شرقی نضج گیرد. حال اگر به این موضوع بر مبنای نظریه ثبات هژمونیک نگاه کنیم، احتمال بروز جنگ های بزرگ زمانی افزایش می یابد که قدرت کشورهای ناراضی نسبت به نظم حاکم افزایش یافته و جایگاه دولت پیشرو را به چالش بکشند، آیا می توان در وضعیت کنونی روسیه و چین و بازوی همکاری دسته جمعی شان یعنی سازمان همکاری شانگهای را بهعنوان چنین چالشی در نظر گرفت؟
8. افزایش شمار نیروهای نظامی ناتو و استقرار سیستم دفاع موشکی در کشورهای اروپای شرقی می تواند در جهت فشار به روسیه و مجبور ساختن آن برای توافق با غرب در موضوعات حساسی مانند بحران اوکراین و بازداشتن این کشور از تعقیب سیاست های ریوانشیستی و گسترش طلبانه باشد. قدرت های غربی هم چون ایالات متحده و انگلستان تجربه خوبی از اتخاذ سیاست دلجویی و کوتاه آمدن نسبت به آلمان در قبل از جنگ جهانی دوم نداشته، و به هر طریقی تلاش می کنند روسیه را مهار نمایند.
نهایتا می توان گفت که رقابت بزرگ دیگری در اروپای شرقی آغاز شده است، رقابتی که می تواند زمینه ساز تنش ها، بحران ها و حتی درگیری های بزرگ باشد. صحنه اروپای شرقی در حال حاضر مانند صفحه شطرنجی است که هر یک تلاش می کنند دیگری را کیش و مات کنند، ولی مهم آن است که طرفین کماکان به قواعد بازی تن در دهند، در غیر این صورت خطر بزرگی می تواند منطقه و جهان را تهدید کند.
دکتر افشین زرگر
عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج
انتهای پیام/