به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از
کرمان ، قسم به قلم که همواره به عشق رهایی مردمانم از سختی،
خویشتن خویش را به فراموشی سپرده ام و به امید فردایی آبادتر با غول جهل و ظلمت بی
خبری پیکار کرده ام.
دیرزمانیست در پس روزهای مه آلود روزگار به دست فراموشی سپرده شده
ام، فقط از دارایی دنیا، روزی را به نامم گذاشتند تا به عشقش زندگی کنم، نافم را
باقلم و کاغذ بسته اند، زیر گرما و سرمای این دنیای فانی، به عشق حل مشکلی، روز را
به شب و شب را به صبح رسانده ام، نامم خبرنگار است، طلایه دار آگاهی ام، به خود
قبولانده ام که به اندازه ی سر سوزنی برای خود نخواهم.
و اکنون عصر ارتباطات است و جنب و جوشی نهانی در واپس انتشار اخبار،
تا سرد نشود این تحفه ی داغ و از دهن نیفتد این خوراک دانایی.
چندصد روز است که دویده ام نه بخاطر اینکه به مذاق عده ای خوش بیاید،
بلکه بخاطر مردمم که رگ رنجشان بخشکد و درد غمشان فروکش کند، حال آنکه تن خودم
بارها زیر آماج سخت ترین گلوله های بی تفاوتی خرد شده و اکنون در واپسین روزهای
اندوه، منتظر طلوعی دیگرم تا همچون سیمرغی بلندپرواز از خاکستر وجود خویش تولدی
دوباره یابم.
به راستی که چه سخت است قلم زدن در بین آدم هایی که گاهی یادشان می
رود مجسمه ی فولادتن وجود ندارد، گاهی فراموش می کنند به یاد هم بودن را.
من خبرنگارم، نگارنده ی اتفاقات تلخ و گاهی شیرین مردمان این دیار،
باشادیشان خندیده ام و با گریه شان گریسته ام، غصه شان غم را در چهره ام دوانده و
خرد شدن غرورشان، رگ وجدانم را بیرون زده، پایمال شدن حقشان، خونم را به جوش آورده
و درد و فقرشان امانم را بریده!
من خبرنگارم، یار دیرین مستضعفان، طلایه دار آگاهی مردمان، ناجی
مظلومان و راوی زندگی دردمندان! من احساس مردم این دیارم، قلم به دست، دوربین به
دوش، تا ته تاریکی بی خبری پیش می روم، از چاه مشکلات تونلی می زنم تا ته زندگی،
سبز می نویسم تا سفید شود سرنوشت مردم دیارم، قرمز می نویسم تا سیاه شود چهره ی
آنکس که در حق مردمم ظلم روا می دارد!
و اکنون باز هم به عشق مردم دیارم می نگارم، باشد که تأثیر گذارد.
یادداشت از مریم سادات بهادر
انتهای پیام/ی