زندگی سیاسی آیت‌الله منتظری را می‌توان از مبارزه علیه رژیم پهلوی تا دوران عزل وی از قائم مقامی رهبری تحت دو بخش عصرطلایی منتظری تا دوران انزوا و دگردیسی وی قابل بررسی دانست.

حسینعلی منتظری؛ از عصر طلایی تا دوران انزوا و دگردیسی
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ آیت‌الله حسینعلی منتظری از مبارزان برجسته دوران ستم شاهی و از شاگردان اصلی امام خمینی محسوب می شود. او پس از انقلاب اسلامی سالها بر مسند قائم مقام رهبری و به عنوان شخص دوم در ایران بود. بر اساس همین جایگاه و نیز آراء و اندیشه هایی که بعضا با دگردیسی و چرخش کامل صورت گرفته است پرداختن به منتظری از اهمیت خاص خود برخوردار است. برای یک بررسی جامع درباره وی باید سه دوره را از هم تفکیک کرد: «دوران مبارزه تا پیروزی انقلاب اسلامی، پیروزی انقلاب اسلامی تا عزل، از دوران عزل تا فوت»
 
علی دارابی، استاد دانشگاه و معاون سازمان صدا و سیما در کتاب «جریان شناسی سیاسی در ایران» به بخش های مختلف دوران زندگی سیاسی آیت‌الله منتظری پرداخته است. در مطلب ذیل گزیده‌ای از دو بخش «عصر طلایی منتظری» و «عصر انزوا و دگردیسی منتظری» از کتاب مذکور انتخاب شده و ارائه می گردد:
 
الف) عصر طلایی منتظری
 
عصر طلایی منتظری با پیروزی انقلاب اسلامی آغاز می شود. دورانی که او همه کاره انقلاب می شود. بر مسند رئیس مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی تکیه می زند. با فوت آیت ا... سید محمود طالقانی با حکم امام خمینی (ره) به عنوان امام جمعه تهران برگزیده می شود و سالها نیز ریاست هیأت امنای دانشگاه امام صادق(ع) را برعهده می گیرد. بخش زیادی از اختیارات حکومتی و اداره کشور از سوی امام خمینی (ره) به منتظری تفویض می گردد:
 
- عزل و نصب قضات سراسر کشور
 
- مسئولیت تمیشت نهادنمایندگی رهبری در دانشگاه ها و عزل و نصب آنها
 
- ارجاع بسیاری از احتیاطات فقهی از سوی امام (ره) به منتظری
 
به گونه ای که نامبرده با استفاده از اختیارات حکومتی در ذیل «مفسد فی الارض» رویکرد تندی را در نظام قضایی و امنیتی کشور بوجود آورد. چرا که از نظر منتظری کسانی که در کار مواد مخدر، تشکیل مرکز فساد هستند چون منافقین و افرادی که مبارزه مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی دارند به عنوان «محارب و مفسد فی الارض» هستند و حکم آنها اعدام است. [۱]
 
دامنه قدرت منتظری آنقدر بالا گرفت که مؤلف کتاب نتایج انقلاب ایران می نویسد: «چندین شاگرد آیت ا... خمینی، ازجمله منتظری و محمد بهشتی او را یاری می دادند ... »[۲]
 
اوج قدرت نمایی منتظری اعلام قائم مقامی رهبری او توسط مجلس خبرگان رهبری است. این جایگاه قانونی که دومین مقام کشور محسوب می گردید اجازه عمل گسترده تری به ایشان در مداخله در امور می داد.
 
بسیاری از عزل و نصب های نمایندگان رهبری در نهادهای انقلابی و وزارتخانه ها با نظر وی صورت می گرفت. ملاقاتها و دیدار های مردمی بطور منظم در دستور کار قرار می گرفت و مسئولان کشور گروه گروه برای ارائه گزارش کار و اخذ رهنمود عازم قم می شدند و مطبوعات و رسانه ملی به طور منظم به بازتاب اخبار و رویدادها و مواضع منتظری می پرداختند. اما با کمال تأسف و تأثر،  منتظری به جای انجام وظیفه قائم مقامی و توجه به رهنمودها و نصایح حضرت امام خمینی(ره) و نیز حمایت از آرمانهای انقلاب و نهادهای مستقر در نظام جمهوری اسلامی، بتدریج زاویه و فاصله خود را با امام و نظام بیشتر و بیشتر می کند و به همین دلیل با سرعت بیشتری کنار گذاشتن منتظری از عرصه سیاسی توسط امام (ره) و نظام کلید می خورد.
 
دلایل و عواملی چون عدم استقلال شخصیت سیاسی و اجتماعی، سادگی، خودمحوری، خودبزرگ بینی، عدم اعتقاد قلبی به باورها، عدم ثبات فکری، تأثیرپذیری از لیبرالها و منافقین، قدرت طلبی، نداشتن تحلیل جامع از اوضاع ایران و جهان را می توان درباره شخصیت منتظری و دلایل عزل او مورد توجه قرار داد.
 
آیت الله مهدوی کنی از مبارزان پیشتاز و یاران حضرت امام خمینی(ره) تکروی را مورد تأکید قرار می دهد و بر این باور است که: «آقای منتظری نوعی تکروی در مسائل داشت و نظرات خودشان را بیان می کردند. نقدهایی نسبت به مسائل سیاسی کشور از جمله سپاه، قوه قضائیه و دولت داشتند گاهی به خود امام(ره) مستقیم و غیر مستقیم اشکال وارد می کرد ... یکبار آقای منتظری خودش به من گفت: امام مرا خواسته است و گفتند چرا حرفهایی می زنید که رادیو بغداد اینها را می گوید... د. »[۳]
 
برخی تحلیل گران سادگی، احساسی بودن و عدم تحلیل جامع را مورد توجه قرار داده اند. این دسته از تحلیل گران صدور بیانیه توسط آقای منتظری در حمایت از منافقین که علیه نظام مبارزه مسلحانه براه انداخته بودند اشاره می کنند. منتظری طی نامه ای از امام خمینی(ره) از منافقین با عنوان «جوان های مسلمان و متدین که تصلب آنان نسبت به شعائر اسلامی و اطلاعات عمیق و وسیع آنان بر احکام و معتقدات مذهبی معروف است» یاد می کند و از امام خمینی(ره) «جهت تقویت و حفظ دماء آنانکه مخالفین سعی می کنند آنها را منحرف قلمداد کنند» استمداد می طلبد!؟
 
نمونه دیگر معرفی محمد منتظری [پسر ارشد و مبارز وی] به عنوان «شخصیتی مریض، روانی، عصبی و غیر متعادل و جنجال آفرین» به جامعه است. [۴] اما گذشته از عوامل شخصیتی و روان شناختی باید به مواضع و رویکردهای منتظری نسبت به انقلاب، نظام و امام (ره) پرداخت. اما براستی منتظری که خود به نوعی «همه کاره» و نفر «دوم انقلاب» بود مواضعی اتخاذ کرد که منجر به عزل وی از «قائم مقام رهبری» و «مخالفت او با نظام» شد. این مواضع عبارتند از:
 
«تضعیف نهادهای انقلاب اسلامی برآمده از بطن مردم و مواضع ارزشهای نظام   
 
-تضعیف دادگاه های انقلابی و زیر سؤال بردن احکام صادره توسط مراجع قضایی بخصوص در رفتار با گروهک های محارب، معاند و برانداز
 
-انتقاد مستمر از نیروهای ارزشی و انقلاب و نزدیکی و همفکری و غالباً حمایت از لیبرال ها وملی گرایان
 
-ساختار شکنی و حرمت شکنی در نادیده انگاشتن فصل الخطاب بودن رهنمودها و دیدگاه های رهبری و غالباً نوعی صف آرایی و رودرویی در برابر امام خمینی(ره)
 
-حمایت بی حد و حصر از باند تبهکار و جنایتکار مهدی هاشمی [۵] که با رغم تذکرات اکید امام خمینی(ره) و مقامات ذیصلاح منتظری همچنان می گفت: «سید مهدی آدم درستی است و او را فردی سودمند ومفید می شناسم» [۶]
 
-برتری دانستن رژیم شاه نسبت به اوضاع پس از انقلاب: «من بارها عرض کردم که متاسفانه در زمان شاه هر کار می‌کردند -کار خلاف زیاد می‌کردند - اما به اسم دین و مذهب نبود و دین و مذهب را ابزار قرار نمی‌دادند. ولی حالا متاسفانه افراد را بازداشت می‌کنند، برای آن‌ها پرونده می‌سازند و این‌ها همه به اسم دین و به اسم اسلام انجام می‌شود و در نتیجه سبب بدبینی جوانان به اسلام و دین می‌شود» [۷]
 
-تضعیف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کوران دفاع مقدس و تن دادن به القائات مهدی هاشمی در این خصوص. [۸] آیا این همه مواضع منفی علیه تمامیت نظام، آرمانها و ارزشهای اصیل آن و بالاخص رهبری آن برای برکناری و عزل منتظری کفایت نمی کرد؟»
 
اینجا بود که امام (ره) پس از نا امید شدن از تذکرات، راهنمایی ها، پیام ها و هشدار ها وارد عمل می شود. ششم فروردین ۱۳۶۸ حکایت گر اقدامی سرنوشت ساز و عبرت آموز از سوی امام خمینی(ره) در واپسین ماه های عمر خود است. عزل منتظری از قائم مقامی رهبری در این روز اتفاق افتاد.
 
امام(ره) که با صبر و تحملی وصف ناپذیر مصائب و مشکلات را تحمل می کردند و تا آنجا که امید به هدایت و اصلاح افراد داشتند سعی می کردند تا شخص را راهنمایی و هدایت کنند. در برخورد با این ماجرا نیز بیش از دو سال از زمانی که مهدی هاشمی به اتهام اقدامات و جنایات سنگینی توسط مسؤولان دستگیر شد، خون دلها خوردند.
 
بدون شک این واقعه برای امام(ره) بسیار جانگداز بود که او یکی از شاگردان مورد علاقه خود را که عنوان قائم مقامی رهبری داشت و امید امام و امت خوانده می شد، همسو با انقلاب نمی دید و پس از ماه ها مطالعه و بررسی در یک آینده نگری خردمندانه به دلیل عدم تأثیر نصایح حضرتش، به این نتیجه می رسند که رهبری وی برای آینده انقلاب زیانبار است.
 
حضرت امام(ره) از سالها پیش پیوسته به بزرگان و مسؤلان نسبت به اطرافیان ونزدیکان و عوامل نفوذی در بیوت آنها و دستگاه ها هشدار می دادند. پیام تاریخی رهبر فقید انقلاب اسلامی در ۲۳/۴/۱۳۶۲ هنگام افتتاح مجلس خبرگان، هشدار شدید و قاطعی به همه بویژه آقای منتظری بود که در همان مجلس به قائم مقامی رهبری انتخاب شد. امام (ره) در این پیام به رهبر آینده فرمودند:
 
« ... باید بدانید که تبهکاران و جنایت پیشگان بیش از هر کس چشم طمع به شما دوخته اند و با اشخاص منحرف نفوذی در بیوت شما به چهره های صد در صد اسلامی و انقلابی ممکن است خدایی نکرده، خدای ناخواسته فاجعه به بار آورند با یک عمل انحرافی نظام را به انحراف کشانند و با دست شما به اسلام و جمهوری اسلامی سیلی زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود. الله الله در تعجیل در تصمیم گیری خصوصاً در امور مهمه، و باید بدانید و می دانید که انسان از اشتباه و خطا مأمون نیست، به مجرد احراز اشتباه و خطا از آن برگردید و اقرار به خطا کنیدکه آن کمال انسانی است و توجیه و پافشاری در امر خطا نقص و از شیطان است. در امور مهمه با کارشناسان مشورت کنید و جانب احتیاط را مراعات نمائید...»
 
شاید خطر نفوذ افراد ناصالح، سرخورده وایادی دشمن در بالاترین و خطیرترین مرکز نظام پس از مقام رهبری و احساس خطر تهدید انقلاب از این ناحیه علیرغم هشدارها و پیغام های مکررحضرت امام و دیگر علاقه مندان به نظام و ایشان، امام راحل را بر آن داشت تا نظر خود را نسبت به آینده رهبری اعلام کرده، تصمیم به برکناری ایشان بگیرند.
 
با مروری گذرا به مواضع و عملکرد های منتظری بخصوص در چند ماه پیش از برکناری، به خوبی می توان دریافت که تا چه میزان تحت تأثیر القائات نادرست و بر اساس تحلیل ها و اخبار مغرضانه که از سوی اطرافیان ناصالح به ایشان منتقل می شد و بی توجهی به توضیحات و دلایل علاقه مندان به انقلاب و ایشان به خط امام(ره) و انقلاب فاصله گرفتند. ایشان که تا چندی پیش از اینها، به عنوان عالمی با سابقه مبارزاتی و روحیه انقلابی، پشتوانه محکمی برای نهادها و نیروهای انقلابی در برخورد با گروهک ها، لیبرال ها، دشمنان خارجی و داخلی بود کارش به جایی رسید که همه عملکردها و مواضع اصولی مسولان نظام جمهوری اسلامی ایران ازجمله برخورد با منافقین و گروهک های ضد انقلاب، جنگ تحمیلی، برخورد با جهان استکبار و مستکبرین را زیر سوال برد.
 
برای روشن شدن هر چه بیشتر موضوع، نگاهی به برخی اظهار نظرها و سخنرانی های منتظری و پاسخ های حضرت امام(ره) را ملاحظه می کنیم.
 
آیت الله منتظری در ۲۲ بهمن ۱۳۶۷ نیز طی یک سخنرانی عمومی چنین می گوید:
 
«خیلی جاها گوش به حرف ندادیم، افراد عاقل تذکر دادند و در روزنامه ها و جراید، اعلامیه ها، از داخل و خارج راهنمایی و وساطت می کردند، اما ما قبول نمی کردیم. حالت لجبازی و گوش نکردن به نصیحت ها، خود محوری ها، کنارزدن نیروهای فعال و منزوی کردن افراد دلسوز به ضرر انقلاب بوده است. بیاییم حساب کنیم آن نیروها، هماهنگی ها، وحدت، ایثار و فداکاریها چه شده است. آیا در طول جنگ تحمیلی توانستیم خوب عمل کنیم یا دشمنان ما که این جنگ را تحمیل کردند، پیروز از کار درآمدند؟ حساب کنیم چقدر نیرو از ایران ما از دست رفت و جوان ها مثل قرص ماه شهید شدند، چه شهرهایی از ما خراب شد، اینها را حساب کنیم بعد ببینیم اگر اشتباهی کرده ایم توبه کنیم. چقدر در این مدت شعارهایی دادیم که غلط بود و خیلی از آنها ما را در دنیا منزوی کرد و مردم دنیا را نسبت به ما بد بین نمود. باید بفهیم اشتباه کرده ایم. خیلی جاها لجبازی کردیم و شعارهایی دادیم و دنیا را از خود ترساندیم، جهانیان خیال کردند در ایران کار ما کشتن مردم است. یکی از خواسته های ما آزادی بود، اما نه به معنای فساد و فحشاء، به این معنی که اگر کسی انتقاد دارد بکند، تا کسی حرف زد نباید برای او پرونده سازی کرد... زندان پرکردن دردی را دوا نمی کند، فکر غلط را نمی توان زندانی کرد...»
 
ازآنجا که انعکاس این گونه اظهار نظرها و مواضع، نمی توانست چنین القاء کند که جمهوری اسلامی ایران از مواضع اصولی خود عدول کرده ونیز در جنگ تحمیلی ـکه هدف دشمن نابودی انقلاب اسلامی بودـ شکست خورده است. باعث سلب اعتماد مردم و سستی نظام جمهوری اسلامی ایران می شد، بار دیگر امام راحل، خروش برآوردند و به اینگونه اظهار نظرها و سخنان بشدت انتقاد کرده آن ها را رد کردند.
 
حضرت امام(ره) در پیامی که در دوم فروردین ماه ۱۳۶۸ خطاب به مهاجرین جنگ تحمیلی فرستادند نیز در همین رابطه فرمودند:
 
«... نفوذی ها بارها اعلام کرده اند که حرف خود را از دهان ساده اندیشان موجه می زنند. من بارها اعلام کرده ام که با هیچ کس در هر مرتبه ای که باشد عقد اخوت نبسته ام، چارچوب دوستی من در درستی راه فرد نهفته است، دفاع از اسلام  و حزب ا... اصل خدشه ناپذیر سیاست جمهوری اسلامی است...»
 
سرانجام حضرت امام خمینی(ره) پس از سالها نصیحت و ارشاد به این نتیجه قطعی می رسند که مشکل آقای منتظری خیلی فراتر از ساده اندیشی است و رهبری نظام نوپای اسلامی در جهان وانفسای امروز طاقت و توانی بیش از قدرت و ظرفیت ایشان می طلبد، لذا طی نامه ای در مورخ ۶/۱/۱۳۶۸ نظرات خود را پیرامون ایشان اعلام می دارند؛ البته متن این نامه منتشر نشد.
 
منتظری پس از دریافت نامه حضرت امام(ره) و آگاهی از نظرات معظم له دوباره خود، طی نامه ای استعفای خویش را اعلام می دارد.
 
بدینسان سرانجام یکی از مسائل مهم نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران که می رفت تا اساس و بنیان جمهوری اسلامی ایران را به خطر اندازد، با سرپنجه تدبیر بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی حکیمانه از سر راه جریان قدرتمند انقلاب اسلامی برداشته شد. [۹]
 
ب) عصر انزوا و دگردیسی:
 
دوره سوم حیات سیاسی اجتماعی منتظری با ارتحال رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی آغاز می شود. در این دوره منتظری برخلاف توصیه امام(ره) که در حکم عزل از او خواسته بود مشغول تدریس در حوزه علمیه باشد، عمل نکرد و همچنان راهبرد مقابله با نظام و رهبری آن را در دستور کار خود قرار داد. ارتباط گسترده با اپوزیسیون، برقراری مصاحبه ها وگفتگو های مستمر با رسانه های بیگانه، تبدیل کردن دفتر و حسینیه به عنوان کانونی برای رفت و آمد ضد انقلاب و اتخاذ مواضع ضد انقلاب و رهبری به طور مستمر از جمله رویکرد های منتظری در این دوران است.
 
منتظری فردی است که با نگارش کتاب ۲ جلدی «ولایت فقیه» به عنوان یکی از حامیان اصلی نظریه ولایت در دهه ۵۰ و ۶۰ شناخته می شد و همواره به منصوب بودن حاکمان فقیه از سوی خدا تأکید می کرد. اما او نیز مانند برخی دیدگاه و حرفهای جدیدتری یافته بود. دیدگاهی که با دیدگاه حضرت امام(ره) و حتی دیدگاه خودش در دهه ۶۰، فاصله فراوانی دارد.
 
حسینعلی منتظری در مصاحبه ای عنوان کرده است: «نظریه انتصاب فقیه پایه شرعی ندارد» [۱۰] این شخصیت تجدید نظرطلب تا آنجا از نظرات پیشین خود درباره ولایت فقیه، وظایف و اختیارات ولیّ حاکم و پایگاه مشروعیت آن بازگشته است که مخالفترین عناصر ضد انقلاب و نظریه پردازان مقابله با ولایت فقیه از او تمجید می کنند. عزت الله سحابی از فعالان نهضت آزادی چنین می گوید: «امروز دیگر حتی منتظری پایه گذار! اندیشه ولایت فقیه هم از اندیشه خود عدول کرده و در درون حاکمیت هم زمزمه هایی در مورد تعدیل ولایت فقیه به گوش میرسد!»[۱۱]
 
ایشان در درباره ولایت فقیه و رأی ندادن به ولایت مطلقه فقیه می نویسد:
 
«مبنای فقهی اینجانب در مورد ولایت فقیه با مبنای فقهی‌ ‌مشهور و مرحوم امام در کتب فقهی ایشان تفاوت دارد. ایشان ولایت فقیه را ‌از باب نصب می‌دانستند و طبعا لوازم خاص خودش را خواهد داشت، ولی‌ ‌اینجانب ادله نصب را از نظر ثبوت و اثبات مخدوش می‌دانم که در جلد اول‌ ‌کتاب «ولایة الفقیه» به تفصیل متعرض آن شده ام. بنابر نظریه نخب، ‌ ‌مشروعیت ولایت «فقیه جامع الشرایط» موقوف به انتخاب صحیح او توسط‌ ‌مردم و بیعت آنان با او است و قهرا مردم که یک طرف عقد بیعت هستند ‌حق دارند ضمن بیعت و انتخاب، مدت ولایت را محدود و نیز شرائطی را که‌ ‌خلاف شرع نباشد و مصلحت می‌بینند در آن مقرر نمایند و فقیه منتخب نیز ‌شرعا باید مطابق شرایط مندرج در بیعت عمل کند. مطابق نظریه نخبگان، ‌ ‌همان گونه که اصل نصب به ولایت از نظر دلیل مخدوش است، به طریق‌ ‌اولی دلیل ولایت مطلقه فقیه -به معنای رائج و معمول فعلی- نیز مخدوش‌ ‌می‌باشد. و به همین جهت اینجانب در همه پرسی بازنگری قانون اساسی که‌ ‌ولایت مطلقه را به آن اضافه کردند شرکت نکردم و به آن رأی ندادم. بنابر این‌ ‌اساس همان گونه که مشروعیت ولایت فقیه جامع الشرایط موقوف به رأی‌ ‌مردم است مشروعیت اجرائی قانون اساسی که ضوابط کلی مدیریت کشور ‌را معین می‌کند نیز بستگی به آراء مردم دارد، زیرا اعمال قانون اساسی در ‌کشور نوعی تصرف در مقدرات مردم و ایجاد محدودیت برای سلطه آن‌ ‌نسبت به نفوس و اموال و کشورشان می‌باشد، و تصرف در سلطه دیگران‌ ‌بدون اجازه شارع مقدس و رضایت آنان جایز نیست» [۱۲]
 
منتظری در مصاحبه ای دیگر گفت: «در نوشته های من بود که ولایت فقیه اینجور که آقایان می کنند، از آقای خمینی شروع شد و به این آقا [آیت الله خامنه ای] ختم می شود. دیگر بعدش ولایت فقیه جا نمی‌افتد. با این روشی که آقایان پیش گرفته اند، در نوشته هایم هم هست»
 
منتظری بخصوص پس از رخداد دوم خرداد ۷۶ که موج تجدید نظر طلبی، ساختار شکنی و هنجار شکنی کشور را فرا گرفته بود و با بهره گیری از فضای حاکم موضع گیری تندتری نسبت به گذشته علیه نظام اتخاذ کرد. این سخنرانی که به سخنرانی ۱۳ رجب (۲۳/۸/۱۳۷۶) معروف است بازتاب های گسترده ای پیدا کرد. و تظاهرات و راهپیمایی های سراسری در کشور در محکوم کردن آن صورت گرفت که متعاقب آن شورای عالی امنیت ملی «حصر آقای منتظری» را به تصویب رساند. که این نیز محملی برای تشدید فعالیت ها و مواضع کینه توزانه و انتقام جویانه منتظری علیه نظام، امام و رهبری گردید. انتشار کتاب خاطرات، انجام مصاحبه های متعدد [حضوری و مکتوب] با رسانه های بیگانه، راه اندازی مجدد تدریس، انجام پرسش و پاسخ های جهت دار تحت پوشش استفتاء مقلدین، انجام مصاحبه های پر مسئله از سوی فرزندان وی [احمد و سعید] برگزاری ملاقات ها و دیدار ها از جمله اقدامات و فعالیت های نامبرده در این دوران است.
 
بطور نمونه در کتاب خاطرات آقای منتظری حاوی ادعاهای فراوانی علیه امام، نظام و انقلاب می باشد. این کتاب متضمن توهین های فراوانی به حضرت امام و بسیاری از شخصیت های حقوقی است. جهت روشن شدن بیشتر موضوع تنها به چند جمله از این کتاب اشاره می شود:
 
ـ امام در ایجاد دشمنی با کشورهای منطقه نقش اول را داشته و نسبت به تذکرات من بی تفاوت بودند و می گفتند: ول کن بابا ما کاری به این دولت ها نداریم. (!)
 
ـ این اولین بار نبوده که به منزل ما حمله می شد، قبلا هم به دستور رهبری همه چیز را غارت کرده بودند. (!)
 
ـ در مورد آمار جنگ به امام دروغ می گفتند و امام همین دروغ ها را در سخن رانی ها مطرح می کردند. (!)
 
ـ اعدام منافقین که در زندان ها به دستور امام انجام شد، یک جنایت بزرگ بود. (!) ـ رهبری در ظلمی که به من شده بود، مهر تائید زدند. (!)
 
جملات مذکور تنها از خروارها ادعای دروغ، تهمت، افترا، تحریف و تاریخ سازی هایی است که قبل از هرگونه گشایشی در وضعیت آقای منتظری می بایست پاسخگوی آن باشد.
 
به هر حال آنچه که در خاتمه باید گفت عبرت آموزی از فراز و فرود آقای منتظری است. مبارز و مجاهد نستوه دوران رژیم شاه، امام جمعه تهران، قائم مقام رهبری پس از انقلاب اسلامی، رئیس مجلس تدوین قانون اساسی، اپوزیسیون جمهوری اسلامی شد. اگر منتظری روزگاری مشهور به دفاع سرسختانه از تصویب ولایت فقیه در قانون اساسی و حتی انتخاب رئیس جمهور از سوی ولی فقیه بود اما سپس مخالف ولایت مطلقه فقیه شد و ولایت فقیه را مقید به تعهدهایی در برابر مردم که در زمان انتخاب شدن به آنها متعهد شده است می دانست و ولی فقیه را صرفاً در حد یک کارشناس دینی عنوان می کرد. [۱۳]
 
پی نوشت:
 
[۱] برای مطالعه بیشتر بنگرید به: خاطرات آیت ا... مهدوی کنی، منبع پیشین، ص ۳۵۷. ... این مواضع را مقایسه کنید با مصاحبه اخیر ایشان با رادیو بی بی سی ... «صادق صبا تحلیل گر رادیو بی بی سی در مصاحبه با منتظری می گوید:  زمانی که از او پرسیدم چه چیزی در نهایت به علنی شدن اختلاف او و آیت الله خمینی منجر شد پاسخ داد روزی یکی از روحانیون نزدیک او، هراسان به دیدارش آمد و گفت دختر ۱۳ ساله اش به ظن حمایت از یک گروه مخالف دولت در خطر اعدام است. منتظری گفت : هر چه در توانش بوده برای جلوگیری از این اعدام انجام داده اما به جایی نرسیده است. وی گفت تدریجا و به دلیل نقض حقوق بشر در حکومت عقیده اش نسبت به آن تغییر کرده اما در عین حال تاکید کرد که کشته شدن آن دختر باعث شد نامه مشهورش را به آیت الله خمینی بنویسد و به او هشدار دهد که رفتار وزارت اطلاعات به مراتب بدتر از پلیس مخفی محمدرضا پهلوی شده است.  منتظری به عنوان یکی فقهای ارشد کشور پیروان زیادی دارد و یکی از اصلاح طلبان کلیدی محسوب می شود که در تلاش است با صدور فتواهای پیشرو، اسلام را با نیازهای جهان مدرن تطبیق دهد. از او پرسیدم چگونه می توان حکم شرعی قتل مسلمانانی که تغییر کیش داده اند را توجیه کرد. پاسخ منتظری این بود که محمد پیامبر اسلام حکم قتل مرتدین را از این رو صادر کرد که دشمنانش با گرویدن به اسلام و باز برگشتن از آن قصد بدنام کردن این دین را داشتند. وی تاکید کرد چنین حکمی در دنیای مدرن امروز مصداق ندارد و مردم باید برای انتخاب دین خود آزاد باشند.
 
[۲] نیکی. آر. کدی، منبع پیشین، ص ۱۷.
 
[۳] خاطرات آیت ا... محمد رضا مهدوی کنی، منبع پیشین، ص ۳۵۹.
 
[۴] متن کامل اطلاعیه بدین شرح است: بسمه‌تعالی: برادران و خواهران گرامی، پس از سلام این سومین باری است که برای آگاهی ملت مسلمان درباره فرزندم شیخ محمد علی منتظری مطالبی می‌نویسم، انتظار دارم دوستان با کمال بی‌طرفی نسبت به آنچه می‌نویسم بنگرند، فرزند اینجانب از ابتدا مبارزات ملت ایران به رهبری حضرت آیت‌الله‌العظمی‌ امام خمینی مدظله در متن مبارزات قرار داشت و در این راه چقدر زندان و شکنجه و آوارگی تحمل نمود و در داخل و خارج کشور دائماً برای پیشبرد انقلاب تلاش می‌کرد و به شهادت دوستان نزدیکش گاهی بیشتر روزهای متوالی از خواب و خوراک و استراحت باز می‌ماند و در اثر همین شیوه و به علاوه ضربه‌های روحی مداوم و نابسامانی‌های حاکم بر جو ایران پس از پیروزی انقلاب دچار نوعی بیماری عصبی و کوفتگی شدید اعصاب شده و تصور می‌کند که با دست زدن به کارهای بی رویه و جنجال آفرین، به مقصد و هدف خود دست خواهد یافت. کنترل و مهار کردن و معالجه او همواره فکر مرا مشغول کرده و تا کنون چند مرتبه دست به اقداماتی زده‌ام و حتی اخیراً مدتی وی را برای معالجه اجباراً در قم نگه داشتم ولی متاسفانه اقدامات من سودی نبخشید و در این میان عده‌ای سوءاستفاده کرده او را تحریک می‌کنند تا دست به کارهای جنجالی بزند و خوراکی برای تبلیغات دشمنان گردد. من از دولت و نیز همه دوستان و علاقمندان و افراد مسلمان تقاضا دارم اگر می‌توانند با اینجانب تشریک مساعی نموده تا بلکه او را حاضر به معالجه و استراحت نمایند به امید این که این عنصر پر تلاش و فعال پس از سالها تحمل رنج و زحمت، به یاری خدای متعال بهبود یابد و بار دیگر به صحنه مبارزات بازگشته خدمتگذار این کشور گردد. (روزنامه کیهان، سه‌شنبه ۲۷ شهریور ۱۳۵۸)
 
[۵] مهدی هاشمی (۱۳۶۶-۱۳۲۳ ﻫ.ش) در نجف آباد اصفهان به دنیا آمد. پس از تحصیلات ابتدایی به اصرار پدر راهی حوزه علمیه اصفهان و سپس قم شد.
 
در سال ۱۳۵۴ بدنبال قتل آیت ا... شمس آبادی دستگیر و زندانی شد. او در جمعی از همفکرانش به عنوان متهمان این قتل بودند. اما بواسطه همکاری با ساواک [برابر اسناد منتشره پس از انقلاب] از اعدام نجات یافت.
 
پس از پیروزی انقلاب اسلامی با سوء استفاده از موقعیت خود در بیت آیت ا... منتظری، مسئولیت واحد نهضت های آزادی بخش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را عهده دار گشت هاشمی با سوء استفاده از این موقعیت و امکانات سپاه، دست به اقدامات خودسرانه زد. گرد آوری و اختضاء مقادیر زیادی اسلحه، شبکه سرقت اسناد از ادارات، به انحراف کشاندن جوانان مسلمان، سازماندهی و رهبری گروه های متعدد ترور و آدم ربایی در قبل و بعد از انقلاب اسلامی، ایجاداختلاف در میان پاسداران، انتشار شایعات از طریق شبنامه علیه مسئولان نظام و تلاش برای رودر رو قرار دادن آنها از جمله موارد اتهامی او بود که سرانجام در مهر ماه ۱۳۶۶ به دار مجازات آویخته شد. برای مطالعه بیشتر بنگرید به: بن بست مهدی هاشمی، ریشه های انحراف، (اصفهان، اداره کل اطلاعات استان اصفهان، ۱۳۷۷)
 
برای مطالعه جامع درباره مهدی هاشمی و اطرافیان آیت ا... منتظری بنگرید به: رنجنامه، سید احمد خمینی، خاطرات سیاسی محمدی ری شهری، خاطرات حجت الاسلام دری نجف آبادی، تدوین حیدر نظری (تهران:مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۴)پرونده مهدی هاشمی، آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی، ۲۰۶۳۱. رسول جعفریان، جریان ها و جنبش های مذهبی سیاسی ایران ۱۳۲۰۵۷(تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۰). محمد رضا سرابندی، بازخوانی جریان قتل مرحوم شمس آبادی، بدست مهدی هاشمی، سایت صنایع نیوز. مرتضی صفار هرندی، باند مهدی هاشمی و تضعیف فرماندهی دفاع مقدس، سایت آفتاب، ۱۹ آبان ۱۳۸۶.
 
[۶] بنگرید به: خاطرات آیت ا... مهدوی کنی، منبع پیشین ص ۲۴۲.
 
[۷] مصاحبه با رادیو زمانه، ۱۶ تیر ۱۳۷۸
 
[۸] مهدی هاشمی در بخش دیگری از اعتراف های خود درباره محاصره ذهن آقای منتظری درباره سپاه چنین نوشته است: «در یک مقطعی جمع ما که مرکب از من و آقا هادی (هاشمی) شریعتی و (عبدا...) نوری بود که اکثر انرژی خودمان را روی تضعیف فرماندهی سپاه متمرکز کرده بودیم. شگرد ما و اخوی این بود که هر چه نقاط ضعف خطی یا عملیاتی از سپاه به دست می آوریم با گزارشی کتبی یا شفاهی خدمت آقا (منتظری) سعی می کردیم این انگیزه را در ایشان تقویت کنیم. با هر شکستی که در عملیات نظامی رخ می داد یک سلسله تلاش تضعیفی صورت می گرفت تا این که به حدی رسید که ملاقات های محسن رضایی با آقا محدودتر گشت و زمانی اخوی از قول آقا نقل کرد که ایشان مایل به ملاقات فرماندهی نبوده و دیدارها ممنوع شده است که قضیه به حضرت امام رسید و مورد اعتراض معظم له قرار گرفت. القائات اخوی و سایر دوستان در جمع بیت و نزد آقا پیرامون سه محور دور می زد: ۱- تصفیه نیروهای صالح از سپاه ۲- انحراف خط فکری سپاه ۳- شکست های پی درپی در عملیات نظامی. از این سه محور عدم لیاقت محسن رضایی برای فرماندهی به اثبات می رسید.» بنگرید به: مرتضی صفار هرندی، باند مهد یهاشمی و تضعیف فرماندهی دفاع مقدس، همان منبع.
 
[۹] بنگرید به: روزها و رویدادها، چاپ چهارم، (تهران: مؤسسه فرهنگی نشر رامین، ۱۳۸۱)
 
[۱۰] پیام هاجر، شهریور ۷۷، ش ۲۳۶
 
[۱۱] هفته نامه ایران فردا، ۲/۱۱/۷۸، ش ۶۸، صص ۲۴ - ۲۵.
 
[۱۲] بنگرید به: ماهنامه سیاسی راهبردی چشم انداز ایران، تیر و مرداد ۱۳۸۷، ص ۲۹.و نیز بنگرید به: داود فیرحی، نظام سیاسی و دولت در اسلام، همان، صص ۲۸۴-۲۸۱.
 
[۱۳] سید محمد علی حسینی زاده، اسلام سیاسی در ایران، (قم: دانشگاه مفید، ۱۳۸۶)، صص ۴۸۶-۴۸۴.
 
منبع: مهر
 
انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۹:۲۳ ۱۴ شهريور ۱۳۹۵
عدم بصیرت عاقبت خوبی ندارد .