جدایی پدر و مادر يك اثر آنی و زودگذر نيست؛ بلكه در تمامی مراحل زندگی فرزندان اثرات منفی و زيانباری را بر جای خواهد گذاشت.

به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از کرمانشاه؛ طلاق و فروپاشي خانواده ضمن بر هم زدن تعادل رواني - عاطفي افراد خانواده موجب بروز آسيب‌هاي اجتماعي مي‌شود.
 آسيب‌شناسان اجتماعي براين باورند كه پس از جدايي والدين، مسائل روحي و رواني بسياري براي فرزندان ايجاد مي‌شود. از جمله: بدبيني به جنس والد ديگر و بي‌خبر ماندن از روحيات و ساختار وجودي او كه آسيب‌هاي آن بعدها در ازدواج چنين فرزنداني آشكار مي‌شود. مشكلات رواني و جسماني، تربيتي، احساس گناه و سردرگمي، اختلال در هويت و احتمال گرايش به بزهكاري را مي‌توان از جمله آثار مخرب وزيانبار معنوي و مادي طلاق روي فرزندان برشمرد.  
 فرزنداني كه براثر طلاق والدين، حاميان اصلي خود را از دست مي‌دهند، بيش از ديگران در خطرند و به راحتي فريب ظاهر آراسته و سخنان فريبنده افراد را مي‌خورند. طبق تحقيقات انجام شده، 70درصد افرادي كه دچار آسيب‌هاي اجتماعي مي‌شوند فرزندان طلاق هستند. از اين‌رو توجه به مقوله پيشگيري از طلاق اهميت خاصي دارد.  
 طلاق در کودکان خانواده شديدا اثر مي‌گذارد تا جايي که راه گريزي را براي زندگي نمي‌شناسند. مهم‌ترين آثار شوم طلاق در کودکان از اين قرار است:   
قرباني روحي و عاطفي:  
کودکان اولين قرباني طلاقند، قرباني روحي، عاطفي و حتي گاهي جسمي. کودک پس از طلاق در خانواده گيج و حسرت‌زده است و کمتر مي‌تواند تعادل خود را حفظ کند، بويژه کودکي که با پدر و مادر بسيار مانوس است و دائما در دامان آنان و نازپرورده‌شان بوده است.  
وحشت از زندگي:  
کودکي که والدينش از هم جدا شده‌اند، خانه را محل وحشت مي‌داند و بيشتر در جستجوي پناهگاهي ديگر است؛ پناهگاهي که براي او تسلي‌بخش و محل امن و راحتي باشد.  
بسياري از بي‌اعتنايي‌هاي کودک به دنيا و ديگران هنگام جدايي والدين پيش مي‌آيد و اين از آن جهت است که روح محدود و کوچک طفل، نمي‌تواند آن را تحمل کند.  
دربه‌دري و نابساماني:  
حاصل طلاق، دربه‌در کردن و نابساماني فرزندان و به خود واگذاشتن آنان يا سپردن فرزندان به دست نامادري يا ناپدري است که ممکن است آنها را زجر بدهند. پس از طلاق، کودک مجسمه‌اي متحرک و عروسکي است که گاهي نزد مادر، زماني پيش پدر، هنگامي نزد عمه، خاله، دايي و گاهي هم در پرورشگاه است و پيداست اين دست به دست شدن‌ها، عادت يافتن لحظه‌اي به خوي‌ها و تربيت‌ها و فرهنگ‌هاي متفاوت چه تاثيري نامطلوب در روان کودک و در فرم تربيتي او مي‌گذارد.  
احساس گناه:  
گاهي کودک در جدايي والدين احساس گناه مي‌کند. گمان دارد چون شيطان بوده و پدر و مادر را اذيت کرده، والدين آنان جدا شده‌اند. اين مساله بيشتر از زبان معصومانه آنان شنيده مي‌شود که: «مامان! بيا ديگه تو را اذيت نمي‌کنم». يا مي‌گويند: «بابا! بيا قول مي‌دهم ديگر شيطنت نکنم» اينان خود را مسوول احساس مي‌کنند و گمان دارند اشتباهي را مرتکب شده‌اند.  
تاثير منفي در رشد:  
بررسي‌ها نشان داده‌اند کودکاني که از مادر جدا شده‌اند، رشدشان کمتر از آناني است که از مادر خود جدا نيستند؛ اگرچه مادر يک مربي پرورش يافته نباشد و در شرايط بهداشتي رواني مناسب تربيت نيافته باشند، فقدان مادر جلوي شکوفا شدن کودک را در تمام زمينه‌ها مي‌گيرد و در شخصيت عاطفي او اثر منفي مي‌گذارد.  
 بدبيني به پدر و مادر: کودکان پس از جدايي والدين، معمولا به يکي از والدين، پدر يا مادر بدبين مي‌شوند و به او با نظر کراهت مي‌نگرند. معمولا يا طرفدار پدر مي‌شوند يا طرفدار مادر که در هر دو صورت براي فرزند و حتي والدين نامطلوب است. ضروري است والدين لااقل در برابر کودک، عکس‌العمل مناسب داشته باشند و در حضور آنان از هم بدگويي يا شکوه نکنند.  
کمبودهاي عاطفي:  
 
کودکي که از پدر يا مادر جدا شده، از مهر و نوازش دو طرف سيراب نيست و اغلب با تشنگي عاطفي مواجه است و بعيد نيست در جستجوي محبت، به دام افراد شيادي بيفتد و عفت و پاکدامني خود را از دست بدهد، امري که در جوامع مختلف به نمونه‌هاي بسياري از آن برخورد مي‌کنيم.  
نابهنجاري کودکان:  
بالاخره کودکاني که والدين آنان از هم جدا شده‌اند، کودکاني عادي و بهنجار نيستند. بررسي‌هاي روان‌شناسان آلمان نشان داده است اينان اغلب محروم از عاطفه و در بزرگسالي افرادي براي شرارت و جنايت خواهند بود.  
آثار عاطفي طلاق بر کودک:  
آثار مستقيم طلاق بر کودک کدامند و محققان در اين مورد چه يافته‌اند؟ يکي از آثار عاطفي طلاق بر کودکان اين است که انسجام و هماهنگي خانوادگي را از آنان مي‌گيرد. آنان درخصوص والدين و خواهران و برادران خود، احساس بي‌منزلتي و بي‌مقداري مي‌کنند، همچنين نسبت به دوستاني که با پدر و مادر خود زندگي مي‌کنند، احساس حسادت دارند و اينها همه بارهايي است که بر شانه‌هاي ناتوان چنين کودکاني افکنده مي‌شود. انزواطلبي و شرکت نکردن در امور اجتماعي مدرسه و فعاليت‌هاي فوق برنامه نيز از جمله آثار بر کودک در مدرسه است.  
بي‌بند و باري‌ها:  
خانه براي کودک آرامش است، محيط امن است، پدر و مادر عامل کنترل‌کننده و سازنده کودکند. وجود پدر و مادر زير يک سقف و در کنار کودک حتي اگر کنترل مستقيمي هم صورت بگيرد، براي او يک نعمت است. زيرا باعث مي‌شود طفل خود را از خيلي چيز‌ها بر حذر دارد و کنترل کند.  
اما هنگامي که کودک دست پدر و مادر را از دامن خود کوتاه مي‌بيند، مي‌کوشد خود را آزاد و بي‌بند و قيد بداند و اين امر خود منشا بسياري از آلودگي‌ها و نابساماني‌هاست. شيوه زندگي‌اي که چنين کودکاني در مواردي در پيش مي‌گيرند، به‌گونه‌اي است که حتي پاره‌اي از صفات مربوط به جنس خود را از دست مي‌دهند، مثلا پسراني اين چنين کمتر موفق مي‌شوند صفت مردانگي را در خود بپرورانند.  
تأثيرات طلاق در فرزندان را مي توان به ترتيب زير طبقه بندي کرد:  
* ايجاد زمينه هاي وسواس در دختران و پسران: ( وسواس تکرار بدون اراده و افراطي اعمال و کارهاي روزمره است )  
*بروز افسردگي در کودکان و نوجوانان: در اين نوع بيماري اجتماعي، فرد فاقد احساس لذت يا درک کمتري از زندگي روزمره است، بي اشتهايي بر او چيره شده و خستگي به طور مداوم در ارگانيسم بدن وي مشاهده مي شود.  
*به وجود آوردن زمينه هاي اضطراب: در نوجوانان حالتي شبيه به احساس ترس، نگراني و تشويش به وجود مي آيد. در اين بيماري علائم بيم از آينده در رفتار نوجوانان مشهود است. نوجوان با توجه به سستي مباني خانواده از تفکر در مورد برنامه ريزي مدون براي حرکت هاي دسته جمعي و گروهي وحشت دارد.  
* ايجاد روحيه پرخاشگري و عصيان در نوجوانان: نتيجه محروميت هاي مداوم از مهر و محبت پدري است. در اين نوع بيماري چون نوجوان امکان مذاکره حضوري و مستقيم و متقابل با پدر و مادر خود را نمي يابد و از طرفي سؤال هاي خود را بي جواب مي بيند، روحيه عصيان و پرخاشگري در او به وجود مي آيد. رفتارهاي پرخاشگرانه در اعمال و گفتار نوجواناني که خانواده هاي آنان از همديگر جدا شده اند کاملاً مشهود است.  
* بي قراري: اين بيماري با شدت و ضعف در نوجوانان خانواده هايي که شاهد جدايي پدر و مادر خود بوده اند مشاهده مي شود. حالتي که فرد در مقابل هرگونه عاملي تحريک پذير است يعني حتي در مقابل محرک هاي ضعيف عکس العمل شديد نشان مي دهد.  
*حسادت سوءظن و سماجت، در نوجوانان خانواده هايي که والدين آنها از هم جدا شده اند اين حساسيت ها ديده شده است. اين گروه از نوجوانان در مقابل همراهان و همسالان خود حساسيت بيشتر و زياده از حد نشان مي دهند.  
طلاق در بسياري از موارد و مواقع ضروري است و زوجين ناگزير به قبول اين امر هستند. ولي در اغلب موارد جدايي ها در نتيجه توقعات بيجاي احساسي، اقتصادي و عاطفي زوجين از همديگر، سوءظن و بدبيني بي مورد، نداشتن صبر و گذشت در زندگي، حسادت بيش از حد زن و شوهر، پرخاشگري و تندخويي زن يا مرد و غرور و خودخواهي بي مورد صورت مي گيرد.  
بديهي است درگيري هاي خانوادگي و مشاجره هاي پدر و مادر در حضور فرزندان، تأثيرات روحي شديدي بر کودکان و نوجوانان ناظر بر صحنه مي گذارند و در رفتارهاي پرخاشگرانه کودکان و نوجوانان اثر مزمن بر جاي خواهد گذاشت. به طور کلي کودکان و نوجوانان مرگ پدر و مادر خود را راحت تر از طلاق آنان پذيرا هستند، در فوت پدر و مادر پيوندهاي عاطفي، شخصيتي و احساسي و رشته هاي ارتباط رواني گسسته نمي شود يا کمتر سست مي شود و افسردگي و ملال، کوتاه مدت و زودگذر است. در حالي که آثار طويل المدت طلاق در پسران و دختران بيشتر است و مشکلات ناسازگاري در تشکيل خانواده را به وجود مي آورد.  
آنچه از پژوهش ها در امر طلاق برمي آيد اين است که دختران خانواده هاي تک سرپرست يعني آنها که فقط با پدر يا مادر به سر مي برند در معرض عوارض نامطلوبي چون انحرافات ازدواج زودرس، فرار از خانه و ترک تحصيل قراردارند. اين امر در مورد گروه هاي اجتماعي و طبقاتي نيز صدق مي کند.  
البته وقتي پاي نامادري و ناپدري به ميان مي آيد تحول و پيچيدگي خاصي در زندگي کودکان و نوجوانان به وجود مي آيد.  
آشنايي کودک و نوجوان با بستگان جديد، خواهرها، برادرها، دايي ها و عموهاي نانتي گرچه گستره اي از دنياي تازه و متفاوت به وجود مي آورد ولي اغلب فرزندان در جوار ناپدري و نامادري احساس خوشبختي و شادماني نمي کنند. گرچه ممکن است زن يا شوهر با همسر جديد خود کاملاً خوشبخت باشد. در ايران بيشتر بچه هاي فراري و نوجوانان ساکن در کانون اصلاح و تربيت را قربانيان طلاق تشکيل مي دهند .
 اکثر قربانيان طلاق که همان کودکان و نوجوانان هستند به مادران خود بيشتر نزديک هستند تا پدر، زيرا پدر جدا شده از مادر با بچه هاي خود بيشتر مثل يک خويشاوند رفتار مي کند تا فرزند حال آنکه مادر هرگز از کودکش فاصله نمي گيرد و مهر و محبت و احساس مادري را زير پا نمي گذارد. به قول يک جامعه شناس «هر طلاق مرگ تمدن کوچک خانواده است» اجبار و الزام به طلاق را در موارد و شرايط خاصي از زندگي مشترک بايد پذيرا بود. براساس قوانين اجتماع احترام به آزادي هاي فردي ضرورتي اجتناب ناپذير است ولي قبل از هر جدايي به ميوه هاي نارس درخت زندگي بينديشيم، نگذاريم ناهنجاري هاي جامعه آنها را مسموم کند.  
تعجيل در داشتن فرزند در سال هاي خطر زندگي مشترک (سال هاي اول و دوم اصولاً سال هاي خطر براي زوج هاي جوان به شمار مي رود) که ظاهراً براي تحکيم مباني خانواده انجام مي پذيرد کاري است که بايد با تعمق صورت بگيرد زيرا در صورتي که به علل مختلف ياد شده بين زوجين جدايي روي دهد نخستين قربانيان، فرزنداني خواهند بود که از نفاق و تفرقه زوجين به جاي مانده اند.
با توجه به اينکه اثرات منفي  طلاق بر فرزندان با توجه به سن متفاوت عمل خواهد کرد  و نياز به يک مقاله مستقلي دارد ويا بايد  به متخصص با تجربه و داراي معلومات  مراجعه شود ،(يعني  بايد به اين نکته توجه کنيد که فرزند شما چند سال دارد و متناسب با آن با کودک رفتار کنيد.) در اينجا  نکات کلي در  مورد رفتار با کودک يا فرزند طلاق را به صورت تيتر وار بر مي¬شماريم:  
1- هيچ وقت در حضور فرزندتان با همسر خود بحث و مجادله نکنيد.  
2- هيچ وقت همسر خود را پيش فرزندتان تحقير و سرزنش نکنيد و حرمت او را لگد مال نکنيد زيرا نيمي از هويت ما متعلق به پدر و نيمي متعلق به مادر است و با تحقير و کوچک جلوه دادن همسرمان در نگاه فرزند، در واقع به فرزندمان آسيب مي رسانيم.  
3- واقعيت را با فرزندتان در ميان بگذاريد و آن اينکه من و پدر يا مادر تو با هم سازگاري نداريم، ما عقايد و سليقه¬هاي متفاوتي داريم و قادر نيستيم که در کنار هم راحت زندگي کنيم و ادامه اين زندگي، بيشتر به شما آسيب مي¬رساند.  
4-براي فرزند خود وقت بگذاريد، با او حرف بزنيد و او را با واقعيات زندگي جديدش آشنا کنيد. در اين مواقع بچه¬ها معمولاً در خود فرو مي¬روند و ناراحتي¬ها و احساسات خود را بيان نمي¬کنند و يا به خاطر اينکه دايره لغات زيادي ندارند، نمي¬توانند احساسات و افکار خود را آنگونه که هست بازگو نمايند. به اين خاطر بداخلاق و بد عنق و لجباز مي¬شوند و در واقع به اين وسيله مي¬خواهند ناراحتي خود را از وضع موجود اعلام نمايند.  
5- به فرزند خود کمک کنيد که از ديدن والد ديگرش لذت ببرد و او را بر عليه همسر سابق خود کوک نکنيد و از فرزند خود به عنوان وسيله¬اي براي انتقام گرفتن از همسر سابق خود استفاده نکنيد.  
6-اگر يکي از والدين مسئوليت نگهداري از کودک را بر عهده گرفته است، والد ديگر به خود حق ندهد که ديگر مسئوليتي ندارد. بايد در تربيت فرزند به والدي که اين مسئوليت را پذيرفته است کمک کنيد و از زير بار مسئوليت شانه خالي نکنيد. رشد سالم فرزند شما به حضور هر دو نفرتان نياز دارد.       
7-با معلم و مشاور مدرسه فرزندتان در ارتباط دائمي باشيد و از وضع درسي فرزندتان اگاه شويد.زيرا افت تحصيلي در اين مواقع زياد است.
8-حتما با يک روانشناس کاردان و داراي تخصص در مورد فرزندتان مشورت دائمي داشته باشيد. و از تجربيات و راهنمائيهاي او بهره گيريد.
?-گاهي بچه ها از اب گل الود ماهي ميگيرند . يعني از اختلاف شما براي منافع شخصي خود بهره ميگيرند ...مثلا با تحريک احساسات شما از شما تقاضاي پول يا چيز ديگري را ميکنند و چون شما با همسر سابقتان ارتباطي نداريد قادر به پي گيري نيستيد و ....


تهيه و تنظيم:مرکز خدمات روانشناسي آرامش معاونت اجتماعي پليس کرمانشاه

انتهای پیام/پ
برچسب ها: کرمانشاه ، بچه ها ، طلاق ، جدایی
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.