به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ تنبیه بدنی که به عنوان نقطهای سیاه در تعلیم و تربیت کشور ریشه دوانده است، نه تنها در متون تربیتی روشی منسوخ است که به عنوان مهمترین عامل دلزدگی دانشآموزان از مدرسه شناخته میشود.
سال تحصیلی 95-96 تازه آغاز شده بود که در نخستین ماه آن یعنی مهر، اخبار تنبیهبدنی دانشآموزان در رسانهها منعکس شد و در برجستهترین موضوع شاهد تنبیه بدنی دانشآموز روستایی منطقه بمپور سیستان و بلوچستان بودیم که با شلنگ توسط معلم مورد تنبیه قرار گرفت و از ناحیه چشم آسیب دید.
طی روزهای اخیر نیز ماجرای تنبیه بدنی دانشآموز شیرازی رسانهای شد در این ماجرا، معلم به دلیل دیرآمدن دانش آموز هنرستانی خشمگین شده و ضربهای به قفسه سینه دانشآموز وارد میکند. شاهدان عینی این ماجرا گفتهاند ضربه معلم سبب تنگی نفس دانشآموز شده بهگونهای که این دانشآموز را راهی بیمارستان کرده است.
هر سال اخبار مختلفی از تنبیه بدنی دانشآموزان البته تنبیههای منجر به ضرب و جرح رسانهای میشود و مسئولان نیز هربار از تشکیل کمیتههای رصد تنبیه بدنی خبر میدهند اما به هر حال این معضل دیرین خیال رخت بستن از نظام آموزشی کشور را ندارد در چنین شرایطی این سؤالات به ذهن تداعی میشود، عوامل و پارامترهای تأثیرگذار در بروز تنبیه بدنی چیست؟ آیا تاکنون تحلیلی جامع در این رابطه صورت گرفته است تا براساس نتایج حاصل، اقدام به طراحی برنامهها یا آموزشهای لازم کرد؟
اقدام به تنبیه بدنی تا چه اندازه سلامت جسمانی دانشآموزان را تهدید کرده و اثرات منفی آن بر سلامت روان چیست؟ آیا معلمانی که اقدام به تنبیه بدنی میکنند از دورههای مشاوره و سنجش سلامت روان بهرهمند میشوند؟
برخی معلمان معتقدند مشکلات معیشتی منجر به خستگی روحی و جسمی آنها شده است و همین مسئله منجر میشود آستانه تحمل معلم در کلاس درس اندک و در برابر شیطنت یا رفتار نادرست دانشآموز عکسالعمل شدید نشان دهند.
از سوی دیگر سؤال مطرح برای خانوادهها و افکار عمومی جامعه این است « آیا فردی که قرار است به عنوان معلم در کلاس درس مشغول به کار شود از مشاورههای لازم قرار بهرهمند میشود؟ و اگر فردی مرتکب به تنبیه بدنی و ضرب و جرح دانشآموزان شد به لحاظ وضعیت سلامت روان و توانایی اداره کلاس درس بررسی میشود؟»
در همین رابطه با عباس فرجی کارشناس مشاوره آموزشوپرورش که در مدارس مشغول فعالیت و ارائه مشاوره به دانشآموزان است به گفتوگو نشستیم.
خشونت در مدرسه این روزها به اشکال مختلف مشاهده میشود، از تنبیه بدنی دانشآموزان تا در برخی موارد خشونت علیه کادر مدرسه. ریشه خشونتهای مدارس چیست؟ آیا رشد خشونت در جامعه، مدارس را هم تحت تأثیر قرار داده است؟
در جهانی زندگی می کنیم که پنهانی عشق بازی میکنیم و آشکارا خشونت به خرج میدهیم، معتقدم این جمله در کشوری مثل ایران این روزها خیلی پر رنگ شده است اگر نگاهی اجمالی به اطراف خود بیاندازیم در خواهیم یافت که چقدر اخبار خشونت بار در اطراف ما مخابره میشود.
فیلمهایی که مرتب دعواهای خانوادگی را به تصویر میکشد، جدایی، رابطههای نا متعارف، ماهوارهها هم که کار خودشان را میکنند اما هم اکنون قصدمان این نیست که در خصوص اثرات مخرب ماهوارهها صحبت کنیم.
در جامعه ای زندگی میکنیم که پدر مادرها به راحتی مقابل کودک با یکدیگر دعوا میکنند انتظار دارید در چنین شرایطی این موضوعات باز تولید خشم نکند؟ آیا نباید انتظار داشت این موضوع به خشونت بیشتر منجر بشود؟ آنچه مسلم است گویا جامعه خواسته یا ناخواسته به صورت سیستماتیک آموزش خشونت را در دستور کار خود قرار داده است.
به عنوان مثال رفتارهای خشونتبار فرهنگیان به مراتب سریعتر از رفتارهای مهرورزانه آنها بازتاب دارد، رفتارهای خشونتگرایانه در افکار عمومی تأثیر بیشتری در جامعه میگذارد و این تأثیر به آن معناست که واکنش آدمها به رفتارهای خشونت بار خیلی سریعتر است و همین موضوع موجب شده که منتظر خشونت بیشتر باشیم اما با اندکی تأمل متوجه میشویم که این موضوع در مورد رفتار و افکار مهرورزانه صادق نیست.
اساساً چرا باید تنبیه بدنی به عنوان یک روش تربیتی در مدارس اعمال شود؟ معلمان به سایر روشهای تربیتی برای اداره کلاس درس چه میزان آگاهی دارند؟
من از شما میپرسم چرا تنبیه یک دانش آموز تا این اندازه بازتاب پیدا میکند؟ چرا آزار یک کودک خردسال اینهمه بازتاب پیدا میکند در حالیکه هزاران اتفاق بر عکس این رخ میدهد و هیچ بازتابی ندارد؟
نمیخواهم ایرادی به واکنشهای اجتماعی به خشونت داشته باشم و نمیگویم تنبیه بدنی دانش آموز اهمیتی ندارد؟ اما میخواهم بپرسم نتیجهای که این بازتابها داشته چه بوده است؟ جز این نبوده که باز تولید خشونت به ارمغان آورده باشد؟ دیدن تصویر کودکی خردسال که توسط پدرش تنبیه شده یا توسط معلمش تنبیه شده از نظر من نه تنها کمکی نمیکند بلکه میتواند به چرخه خشونت کمک کند و به جای اینکه به دنبال این باشیم که چه کار کنیم تا این اتفاقات تلخ نیفتد به دنبال آن هستیم تا مشاهده کنیم کجا بازهم این اتفاقات رخ داده است.
معتقدم رسانهها باید بر سیستم آموزشی فشار بیاورند که اقدامی علمی برای توقف این چرخه داشته باشد جستجوی اتفاقات ناگوار به تنهایی برای از بین بردن خشونت فایدهای نخواهد داشت.حال سؤال اینجاست که چگونه میتوان این دور باطل را شکست و چگونه میتوان از این دوران موجود خارج شد؟
برای مقابله با خشونت در فضای مدرسه باید چه تدابیری اندیشید؟ اعمال خشونت از سوی معلم یا والدین تا چه اندازه منجر به گرایش دانشآموز به رفتارهای خشن میشود؟
به نظر بهترین راه آموزش خانوادههاست تازمانی که خانوادهها آموزش نبینند و عشق و محبت به روش هدفمند و جهتدار در خانوادهها جریان نداشته باشد لاجرم نمیتوان آن را در جامعه بزرگتر نهادینه کرد. نمیتوان کودکی که تنبیه را به خوبی میشناسد ولی مفهوم تشویق بسیار برایش ناآشناست،مورد انتقاد قرار داد .
«فیلم مشق شب» نمونه جالب توجهی از این مورد است در این فیلم به خوبی نمایش داده میشود که چگونه دانش آموزان به واژه تنبیه واکنش نشان میدهند اما در مقابل واژه تشویق، بهت دانش آموزان بیشتر جلب توجه میکند.
سهم آموزش و پرورش در کنترل خشونت چیست؟
علاوه بر آموزش خانوادهها در آموزشو پرورش نیز یک بار برای همیشه باید تکلیف تنبیه بدنی روشن شود؟ معتقدم تا زمانی که شعارهای عجیب عامیانهای داریم مثل این عبارت «چوب معلم گل است» چه انتظاری است که بتوانیم با خشونت مقابله کنیم؟ متأسفانه از واژه تنبیه در آموزشو پرورش سوء استفاده شده است؟ در آموزش و پرورش تنبیه را معادل کتک زدن دانش آموز تعریف کردهاند که البته این تعریف نادرستی از این واژه است. در حقیقت تنبیه یعنی متوجه و آگاه کردن دانشآموز از خطای خود.
به جرأت می توانم بگویم هیچ دانشآموزی با کتک خوردن متوجه اشتباهش نمیشود. ابتدا باید آموزشو پرورش باز تعریفی از این واژه داشته باشد پس از آن به نیروهای خود آموزش دهد و حتی از نیروهای خود تستهای لازم و دورهای برای سنجش وضعیت روان بگیرد.
در برخی مدارس نیروهایی جذب میشوند بدون آنکه بررسی روان شناختی روی آنها صورت بگیرد بدون آنکه مشخص شود این فرد توانایی روانی و آمادگی لازم برای اداره کلاس درس را دارد.
شما ملاحظه بفرمایید در سیستمهای استخدامی کشور ابعاد روانشناسی فردی که قرار است استخدام شود کجای داستان قرار دارد؟
گزینش فرد به بررسیهای عقیدتی و پزشکی متمرکز است و موضوع مهم سلامت روان با چند سؤال ساده به پایان میرسد و پس از آن کودک بی گناه را قرار است به دست چنین فردی بسپاریم.
یعنی معتقدید در گزینش آموزشوپرورش سلامت روان به خوبی ارزیابی نمیشود؟
مسئولان آموزشوپرورش فرآیند استخدام را تشریح کنند و بگویند از کدام یک از معلمان در بدو استخدام تستهای معتبر روانشناختی گرفته شده است؟ یا چه دوره آموزشی کنترل خشم و راههای مقابله با آن برای معلمان در نظر گرفته شده است؟
کاش کار به همین جا ختم میشد ما گامی فراتر گذاشتهایم و حتی مشاوران را هم با دردسرهای بزرگی مواجه کردهایم نمونه آن هدایت تحصیلی است که در سال گذشته انجام شد یا جابجایی مشاوران از متوسطه دوم به دوره متوسطه اول در حالیکه مشاوران باید در دوره متوسطه دوم نیز حضور داشته باشند.
خودکشی دانشآموزان، قتل معلمان مثل نمونهای که در شهر بروجرد دبیر فیزیک سر کلاس به ضرب چاقو کشته شد، تنبیه بدنی دانش آموزان توسط معلمان و بر عکس ضرب و شتم معلمان توسط اولیا و دانش آموزان در حال رخ دادن است و تمام این موارد حکایت از آن دارد که در این بخش آموزش و پرورش ضعیف عمل کرده است.
به هر حال خشونتگرایی رو به افزایش است لذا تمرکز بر مراکز آموزشی بی هیچ تردیدی بسیار حیاتی است. تحمل جامعه نسبت به دیدن تصاویر خشونت بار بالاتر رفته است و این اصلاً نمی تواند جالب باشد.
مادامی که هدف از آموزش صرفاً رفتن به دانشگاه باشد نه زندگی اجتماعی مناسب، بی شک این چرخه میتواند آسیب زا باشد تا زمانی که نمرات ریاضی و فیزیک ارزش بیشتری نسبت به دروس اجتماعی و هنر دارد،کاری نمی توان کرد.
وقتی معلم علوم بخاطر نبود زمان و معلم کافی کلاس هنر را نیز به عهده میگیرد، گمان نمیکنم وضع بهتر شود زمانی که آموزشو پرورش تلاش نمیکند که دورههای کنترل خشم و راههای مقابله با آن را برای معلمان برگزار کند نمیتوان انتظار زیادی داشت که سیستم بتواند خود را مهار کند.
هر زمانی که رشد قارچی شکل دانشگاهها متوقف شود و خانوادهها و دولتمردان، بدانند که هدف از آموزش و پرورش الزاماً رسیدن به مدارک بالای علمی و تحصیلی نیست شاید بتوان امید بیشتری به متوقف شدن این چرخه خشونت بار داشت.
منبع: تسنیم
انتهای پیام/