به گزارش خبرنگار
حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛در قطعه ۲۶ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) یادبودی است که خیلیها با دیدن عکس صاحب آن و عنوان «شهید گمنام» که روی سنگ مزار نوشته شده، میروند و زائر شهید مفقودالاثر «ابراهیم هادی» میشوند؛ شهیدی که برای بچههای جنوب شرق تهران و کسانی که اهل دل هستند، خیلی عزیز است البته این شهید برای جوانهایی که کتاب «سلام بر ابراهیم» را خواندند، حال و هوای دیگری دارد.
پهلوان بسیجی ابراهیم هادی از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب و ستاره ورزش کشتی کشورمان است؛ او در اول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان به دنیا آمد؛ ابراهیم چهارمین فرزند خانواده بود؛ او در نوجوانی طعم تلخ یتیمی را چشید، از آنجا بود که همچون مردان بزرگ زندگی را پیش برد.
ابراهیم دوران دبستان را به مدرسه طالقانی رفت و دبیرستان را نیز در مدارس ابوریحان و کریمخان گذراند. او در سال ۵۵ توانست به دریافت دیپلم ادبی نائل شود. از همان سالهای پایانی دبیرستان، مطالعات غیر درسی را نیز شروع کرد؛ حضور در هیئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظیر مرحوم علامه «محمدتقی جعفری» بسیار در رشد شخصیتی ابراهیم مؤثر بود.
این شهید مفقود، در دوران پیروزی انقلاب شجاعتهای بسیاری از خود نشان داد؛ همزمان با تحصیل علم به کار در بازار تهران مشغول بود و پس از انقلاب در سازمان تربیت بدنی و بعد از آن به آموزش پرورش منتقل شد.
یکی از کارهای ابراهیم انتقال مجروحان و شهدا از منطقه به عقب جبهه بود. گاهی اوقات پیکرهای مطهر شهدا در ارتفاعات بازیدراز بر شانههای ابراهیم مینشست تا به دست خانوادههایشان برسد.
**خاطراتی از ابراهیم؛
*عصر یک روز وقتی خواهر وشوهر خواهر ابراهیم به منزلشان آمده بودند هنوز دقایقی نگذ شته بود که از داخل کوچه سرو صدایی شنیده می شد.ابراهیم سریع از پنجره طبقه ی دوم نگاه کرد و دید شخصی موتور شوهر خواهرشان را برداشته و در حال فرار است.
ابراهیم سریع به سمت درب خانه آمد و دنبال دزد دوید و هنوز چند قدمی نرفته بود که یکی از بچه محل ها لگدی به موتور زد و آقا دزده با موتور به زمین خورد.تکه آهنی که روی زمین بود دست دزد را برید و خون هم جاری شد. ابراهیم به محض رسیدن نگاهی به چهره پراز ترس و دلهره دزد انداخت و بعد موتور را بلند کرد و گفت: سوار شو! همان لحظه دزد را به درمانگاه برد و دست دزد را پانسمان کرد.
کارهای ابراهیم خیلی عجیب بود و شب هم با هم به مسجد رفتند و بعد از نماز ابراهیم کلی با اون دزد صحبت کرد و فهمید که آدم بیچاره ای است و از زور بیکاری از شهرستان به تهران آمده و دزدی کرده.
ابراهیم با چند تا از رفقا و نمازگزاران صحبت کرد و یه شغل مناسبی برای آن آقا فراهم کرد.مقداری هم پول از خودش به آن شخص داد و شب هم شام خورد و استراحت کردند.صبح فردا خیلی از بچه ها به این کار ابراهیم اعتراض کردند. ابراهیم هم جواب داده بود:مطمئن باشید اون آقا این برخورد را فراموش نمی کند و شک نکنید برخورد صحیح، همیشه کار سازه.
* عصر بود که حجم آتش کم شد، با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم.آنچه می دیدم باور نکردنی بود. از محل کانال فقط دود بلند می شد ومرتب صدای انفجار می آمد. اما من هنوز امید داشتم.با خودم گفتم:ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده، نزدیک غروب شد.
من دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم.احساس کردم از دورچیزی پیداست و در حال حرکت است.با دقت بیشتری نگاه کردم.کاملاً مشخص بود،سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند ودرمسیر مرتب زمین می خوردند و بلند می شدند وزخمی وخسته به سمت ما می آمدند .معلوم بود از کانال می آیند.فریاد زدم و بچه ها را صدا کردم.به بقیه هم گفتم تیراندازی نکنید.بالاخره آن سه نفر به خاکریز ما رسیدند. پرسیدم:از کجا می آیید.
حال حرف زدن نداشتند. یکی از آنها خواست . سریع قمقمه رو به او دادم.دیگر دیگری هم از شدت ضعف وگرسنگی بدنش می لرزید. وسومی بدنش غرق به خون بود. وقتی سرحال آمدند گفتند:از بچه های کمیل هستند.
با اضطراب پرسیدم: بقیه بچه ها چی شدن؟ در حالی که یکی از آنها سرش را به سختی بالا می آورد گفت:فکر نمی کنم کسی غیراز ما زنده باشد.
هول شده بودم.دوباره وبا تعجب پرسیدم:این پنج روز چه جوری مقاومت کردید؟ باهمان بی رمقی اش جواب داد زیر جنازه ها مخفی شده بودیم اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود.
عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی می زد و یک طرف تیربار شلیک می کرد. یکی از اون سه نفرپرید توی حرفش و گفت:همه شهدا رو ته کانال هم می چید .آذوقه وآب رو پخش می کرد،به مجروح ها می رسید.اصلاً این پسر خستگی نداشت.
گفتم :مگر فرمانده ها ومعاون های دوتاگردان شهید نشدن ، پس از کی داری حرف می زنید؟
گفت:یه جوونی بود که نمی شناختیمش ، موهایش این جوری بود ... ، لباسش اون جوری و چفیه... . داشت روح از بدنم جدا می شد.سرم داغ شده بود.آب دهانم را قورت دادم.اینها همه مشخصه های ابراهیم بود.با نگرانی نشستم ودستانش را گرفتم وگفتم:آقا ابراهیم الان کجاست؟ گفت: تا آخرین لحظه که عراق آتش می ریخت زنده بود وبه ما گفت :تا می تونید سریع بلند بشیدو تا کانال رو زیر ورو نکردند فرار کنید. یکی ازاون سه نفر هم گفت:من دیدم که زدنش.با همون انفجار اول افتاد روی زمین.
این گفته ها آخرین اخباری بود که از کانال کمیل داشتیم و ابراهیم تا به حال حتی جنازه ای هم ازش پیدا نشده ، همیشه دوست داشت گمنام شهید شود.
چند سال بعداز عملیات تفحص شهدا، محمود وند از بچه های تفحص که خود نیز به درجه رفیع شهادت رسید نقل می کند: یک روز در حین جستجو، در کانال کمیل شهیدی پیدا شد که دروسایل همراه او دفترچه یادداشتی قرار داشت که بعد از گذشت سالها هنوز قابل خواندن بود، درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود:
امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب و غذا را جیره بندی کردیم، شهدا انتهای کانال کنارهم قرار دارند، دیگر شهدا تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س)
* سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم (شهید ابراهیم هادی)عقب موتور نشسته بود.
از خیابانی رد شدیم. ابراهیم یک دفعه گفت: امیر وایسا! من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم. چی شده؟! گفت: هیچی، اگر وقت داری بریم دیدن یه بنده خدا! من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم.
با ابراهیم داخل یک خانه رفتیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوانها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهرهای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی، چه عجب این طرف ها!
ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمیکنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت میکردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب میشناسد حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد.
وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما رو یه کم نصیحت کن! ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید. خواهش میکنم این طوری حرف نزنید بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. انشاءالله در جلسه هفتگی خدمت میرسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و به بیرون رفتیم.
بین راه گفتم: ابراهیم جون، تو هم به این بابا یه کم نصیحت میکردی. دیگه سرخ و زرد شدن نداره! با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی میگی امیر جون، تو اصلاً این آقا رو شناختی!؟ گفتم: نه، راستی کی بود!؟
جواب داد: این آقا یکی از اولیای خداست. اما خیلیها نمیدانند. ایشون حاج میرزا اسماعیل دولابی بودند. سال ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب طوبی محبت فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده.
** جاوید الاثر؛
و سرانجام ابراهیم، در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچههای گردان کمیل و حنظله در کانالهای فکه مقاومت کرد اما تسلیم نشد و در ۲۲ بهمن سال ۶۱ بعد از فرستادن بچههای باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد و دیگر کسی او را ندید و این هم آخرین تصویر از پیکر پهلوان بسیجی شهید «ابراهیم هادی» در کانال قتلگاه فکه گرفته شده توسط تلویزیون عراق، که در نشریه پلاک هشت منتشر شده است.
ابراهیم همیشه از خدا میخواست گمنام بماند؛ چرا که گمنامی صفت یاران خداست.
** وصیت نامه شهید هادی؛
بسم رب الشهداء و الصديقين
اگر چه خود را بيشتر از هر كس محتاج وصيت و پند و اندرز ميدانم، قبل از آغاز سخن از خداوند منان تمنّا ميكنم قدرتي به بيان من عطا فرمايد كه بتوانم از زبان يك شهيد، دست به قلم ببرم چرا كه جملات من اگر لياقي پيدا شد و مورد عفو رحمت الهي قرار گرفتم و توفيق و سعادت شهادت را پيدا كردم، به عنوان پرافتخارآفرين وصياي شهيد خوانده ميشود.
خدايا تو را گواه ميگيرم كه در طول اين مدت از شروع انقلاب تاكنون هر چه كردم براي رضاي تو بوده و سعي داشتم هميشه خود را مورد آزمايش و آموزش در مقابل آزمايشها قرار دهم.
اميدوارم اين جان ناقابل را در راه اسلام عزيز و پيروزي مستضعفين بر متكبرين بپذيري.
خدايا هر چند از شكستگيهاي متعدد استخوانهايم رنج ميبرم، ولي اهميتي نميدادم؛ به خاطر اينكه من در اين مدت چه نشانههايي از لطف و رحمت تو نسبت به آنهايي كه خالصانه و در اين راه گام نهادهاند، ديدهام.
خدايا، اي معبودم و معشوقم و همه كس و كارم، نميدانم در برابر عظمت تو چگونه ستايش كنم ولي همين قدر ميدانم كه هر كس تو را شناخت، عاشقت شد و هر كس عاشقت شد، دست از همه چيز شسته و به سوي تو ميشتابد و اين را به خوبي در خود احساس كردم و ميكنم.
خدايا عشق به انقلاب اسلامي و رهبر كبير انقلاب چنان در وجودم شعلهور است كه اگر تكهتكهام كنند و يا زير سختترين شكنجهها قرار گيرم، او را تنها نخواهم گذاشت.
و به عنوان يك فردي از آحاد ملت مسلمان به تمامي ملت خصوصاً مسئولين امر تذكر ميدهم كه هميشه در جهت اسلام و قرآن بوده باشيد و هيچ مسئله و روشي شما را از هدف و جهتي كه داريد، منحرف ننمايد.
ديگر اين كه سعي كنيد در كارهايتان نيت خود را خالص نموده و اعمالتان را از هر شرك و ريا، حسادت و بغض پاك نماييد تا هم اجر خود را ببريد و هم بتوانيد مسئوليت خود را آنچنان كه خداوند، اسلام و امام ميخواهند، انجام داده باشيد اين را هرگز فراموش نكنيد تا خود را نسازيم و تغيير ندهيم، جامعه ساخته نميشود.
والسلام و عليكم و رحمه الله و بركاته
ابراهيم هاديپور
روحش شاد و یادش گرامی
انتهای پیام/
شنیدم خیلی حاجت میدین
میشه حاجت منم بدین ؟
شمارو به شب اول محرم به پهلوی شکسته حضرت زهرا قسم میدم دلمو آروم کنین?
من امروز با شما آشنا شدم.و تصمیم دارم از فردا به مدت ۱۴ روز ختم آیة الکرسی به تعداد روزی ۱۴ بار شروع کنم .شرمنده هستم و رو سیاه اما ناامید نیستم .شنیدم شما خیلی حاجت میدین ،میخوام به نیت شما این ختم رو شروع کنم .شمارو قسم میدم به فاطمه زهرا که شب اول محرم هم هست حاجت روام کنین??
تو را ب خدا قسمت میدم ...خدایا قسمت میدم ب خون پاک
شهدا....حاجت همه مردم رو بده حاجت منم بده مشکل پسرم ب خوبی و خوشی حل بشه...
راستی برادر منم شهید شده از اونم خواستم ولی نمیدونم حکمتش چیه که کمکم نکرد
داداش ابراهیم تورو به امام حسین قسمت میدم شفاعت منو بکنید ابروم نره فردا توروخدا به دل اون شخص ارامش صبوری خوشی زندگی خوش بدید که به من کاری نداشته باشه ابروم رو نبره منو بی ابرو نکنه
داداش ابراهیم نمیذاری که ابروی خواهرت بره ?????
اشکال نداره عزیزم سعی کن تراز کنکورت رو بالاببری
برا منم دعا کنید . منم ۴ ساله دارم کنکور میدم دوست عزیز .برا منم دعا کنید
اونها کمک خرج باشند اخه مگه چه سنی دارند اونقدر حرص بخورند الان باید تو دانشگاه باشه داداش جونم امیدم اول به خدا دوم به خدا در اخر به توده برای همکاری با همکارها تا میفهمم متاهلم سرد میشن اخه مگه غیر کار چه انتظاری دارند و چکار با تاهلم دارند نمی دونند من از صدتا مجرد مسئولیت پذیرتر متعهدترم .داداشم کمک کن خسته ام هرروز میام اینجا یه مقدار باهات حرف میزنم آروم میشم کمکم کن شفاعت کن روزی من وخانواده ام رو خود خدا بدون دردسر بفرسته و از خدا میخام هیچکس رو محتاج نکنه و حال دل همه خوب باشه .فقط مادرم و پدرم سلامتیشون رو به دست بیارند.
هر وقت تورا در ذهنم مجسم میکنم چهره ای نورانی و پاک داری
هر وقت به تو فکر میکنم انگار بوی بهشت مقدس داری
ابراهیم هادی من وقتی کتاب تورا خریدم آن را خیلی سریع خواندم به تو و اهداف مقدست پی بردم همیشه وقتی میخواهم برای چیزی تصمیم گیری کنم به تو و اخلاقت فکر میکنم و درست تصمیم گیری میکنم.??
داداش ابراهیم همونطور که با شما به طور اتفاقی توی اینستاگرام آشنا شدم و الان چند سالی میشه که شما رو میشناسم و داداش من شدید سنگ صبور من شدید باهاتون درد و دل میکنم . امروز هم توی اینستاگرام به طور اتفاقی با شهیدی به نام یوسف قربانی آشنا شدم .شهیدی که برای آب نامه مینوشت . شهیدی که با وجود سن کم فقط ۲۰ سال سن چقدر قوی بوده . حقیقتا با خوندن داستان زندگیش گریه کردم . والان خوشحالم .من دوتا داداش دارم . داداش ابراهیم و داداش یوسف . داداش سلام منو به داداش یوسف برسون .
روحتون شاد،ای شهید بزرگوار بنده دوتا پسر دارم براشون دعا کنید به واسطه مقام ومنزلتی که پیش خداوند دارید پیرو راه شما باشند،التماس دعا.
من تا به حال تو عمرم در مورد شهیدی نخوندم هیچمطلبی و ولی یه بیماری دارم که یکی از دوستانم گفتش از شهید هادی بخواه واسطه شه حاجتت رو بگیره بعد از سالها اومدم در مورد شهیدی بخونم از ته دلم ناراحت شدم خداکنه واسه من دعا کنه خوب شم اونقد خسته ام از زندگی که خواستم خودم و بکشم ولی جرات نداشتم تو رو خدا هر کی اینو میخونه واسم دعا کنه
نمبدونم چی بگم من اصلا نمیشناختمت ولی چند روزه حالم خیلی بده خیلی گرفتارم عکستو جایی دیدم و دیشب اومدی تو خابم از صبح ک بیدار شدم گیجم میگم تو کی هستی ... اومدم اینجا اسمتو سرچ کردم
تو دلم ی نوری روشن شد ی امیدی پیدا کردم ک ب غیر خدا یکی دیگه هم هس ک نگران دل پر استرسمه
برام دعا کن
حالا ک بهم ی روزنه نشون دادی تروخدا برام دعا کن?
حالا که سعادتشو داشتین به خوابتون اومدن ترو خدا برا منم دعا کنید .ممنونم
خداروشکر که کسانی چون شما برای شفاعت هستن
روحش شاد و انشاءالله دستگیر ما باشد.
من بارها برای شما و سایر شهیدان عزیز میهنم فاتحه و صلوات و ذکر گفته ام ولی امروز که شب جمعه است به نیت شما در مزار شهدا و امامزاده طاهر کرج ۱۵۰ نمک نذر کرده ام الهی واسطه بشی و حاجات تمام دوستان و من حقیرم از خدای مهربون بخواهی. سلام منو به برادر شهیدم برسان و برای همسر و فرزندانم طلب خیر و عافیت و عاقبت بخیری کن. روحت شاد و راهت پررهرو باد
التماس دعا
والا من تا این لحظه که دارم این متن را مینویسم اصلا هیچی از شما نمیدانستم.چقدر خوبه انسان مثله شما زندگی کنه و مثل شما آسمانی بشه
من میرزا مهدی نوه بی بی عصمت السادات هستم عاجزانه ازتون میخوام که گرفتاری منو نزد خدا حل و فصل کنید.شما رو به فاطمه زهرا قسمتون میدم منو خارج از نوبت رسیدگی کنید
نمیدونم چی میشه وقتی اینو مینویسم ولی دوس دارم بهم نگاه کنی ،برات کربلا،سلامتی و عاقبت بخیری دخترم میخوام ،محمد عزیزم حفظ کن دوست دارم خدا رو شکر که شما شهدا هستین تا شمارو واسطه کارهامون و حوائجمون بذاریم
برادر رو سیاهم، شرمگینم?
خوش بحال نیت و عمل خالصانه ات از اون بالا نیم نگاهی به ما کن .
تویه پهلوان واقعی هستی،چون اون موقع که وقتش بود عمل کردی ترس رو از خودت دور کردی با خدا معامله کردی، جایی که جز خدا نمیدیدت مثل یه شیرمرد جنگیدی، برای منم دعا کن بتونم مثل تو باشم وشهید بشم باابهت وقیمتی ، منو ببین پهلوون علیرضا هستم
خوشا آنان که با شهادت رفتند
برادرشهیدم دست ماروهم بگیر.
سایت باز نشد متاسفانه ?
داداش ترو خدا کمک کن کارمون بشه. کمک کن سایت باز بشه یه بار دیگه تمدیدش کنن . داداش ترو خدا کارم گیر کرده ترو خدا کمکم کن
میدونم که حرفای منو میشنوی. این اولین باریه تو زندگیم ازت خواسته ای داشتم . اول از خدا بعد تو که واسطه بشی چون قطعا خدا تو رو بیشتر از من دوست داره. تو رو به همون خدایی که تو بهشتش نشستی تو واسطه شو
به خدا بگو ناامیدم نکن خودتون میدونین چی ازتون میخوام.ازتون خواهش میکنم فقط این بار با ی آرزو زندگی منو نجات بدین
دوستان التماس دعا از همتون دارم
خوشحال به حالت ابراهیم جان که از دنیای فانی پر کشیدی رفتی در حق ما هم دعا کن تو بهتر از درد ما خبر داری
من اولین باریه که زندگی نامتو میخونم برام جالب و عجیب بود،تو خیلی پاک بودی،خیلی انسان بودی تو خیلی بنده ی خوبی بودی خاص بودی مثل تو کمه چه اون زمان چه الان ای کاش همه مثل تو بودند ،من به نیتت زیارت عاشورا میخونم برای اینکه از اونجا که به خدا نزدیک تری برام دعا کنی ،من به مشکل بزرگی توی زندگیم خوردم .شاید این مشکل تا کسی در جریانش نباشه درک نکنه ولی خدا میدونه که من شب و روز ندارم براش به هر کی به هر جا شده متوسل شدم .به مرگ خودم راضیم تا بودن تو این شرایط .دعام کن دعام کن فقط همین دعام کن ،از اونجا برام دعا کن .
چندین ساله که میشناسمت چن ساله که التماست میکنم خواهش کردم به پات افتادم کلی کار برات کردم که دستمو بگیری
ولی امشب دیگه واقعا بریدم
به حرمت حضرت زهرا قسمت میدم به آبروی عباس قسمت میدم به وقتی که به مشکش التماس میکرد که آبرومو جلو حسین و بچه هاش حفظ کن
به مهربونی امام رضا آبروم اینبار بخر
به والله که تو میتونی گره زندگیم بازی کن نذار بیشتر از این خفیف و خوار بشم
دستم به دامنت برام برادری کن برام پدری کن برام بزرگتری کن به تشنه لبان کانال کمیل قسمت میدم
در محضر همه کسایی که این پیام میخونم التماست میکنم گرفتارم
من دلم یه ماشین صفر میخواد
ماشین پروپارس سفید
چهار ساله تو فکرشیم
خودت از راه غیب جور کن.
ما چهار نفر هستیم . ولی متاسفانه فعلا شرایط اومدن رو نداریم . ممنونم از لطفتون دوست عزیز :) . فقط برام دعا کنید .
سالهاست اسمتون گوشه ذهنم ثبت شده و شنیدم معجزه ها میکنید.
ارادت قلبی دارم نسبت به تمام شهدا و برام بااحترام هستن.
داداش ابراهیم دلم گیر مردی رو کرده که مثل خودت خیییلی مرده. خیییلی دوستش دارم .
من نمیدونم فرق عشق و دوست داشتن چیه، اما اون میگه عاشق من نیست اما خیلی دوستم داره.
داداش ابراهیم میدونم دلش با دلمه اما نمیدونم از چی میترسه یا نگرانه. نمیدونم چه تردیدیه که اجازه نمیده قلبش رو راحت به روم باز کنه و بگه اونم منو دوست داره.
داداش جان به حق خون پاکت، به حق همون قلب بزرگت که به اون دزد کمک کردید، کمک من و عرفان هم بکن
دلش رو قرص و محکم کن به عشقمون و کمک کن به زودی وصال و عاقبت بخیری ما رقم بخوره.
به شهادتت قسم میخورم دختر پاکی بمونم تا ابد و همه قلبم فقط برای خودش بتپه، فقط کمک کن اونم همینطور دلبسته من بشه و توی این دنیای ترسناک ما عاشقانه و متعهدانه باهم زندگی کنیم.
داداش ابراهیم از خودت معجزه مبخوام کمکم کن
داداش ابراهیم من فردا کنارم باش . ممنونم داداشم .
باشد که اشک بعدی شما اشک شوق باشد ... :)
هر کس که این مطلب رو میخونه بهش متوسل بشه
من خیلییییی گرفتار بودم بهش متصل شدم
جواب دادددد????????
الانم مشکلاتم حل شده رو ریتمه زندگیمم
ای خداااا خودت میدونی این ها مردان خودتن
هر کسی گرفتاری داره به حق این شهید بزرگت
گرفتاریشو حل کن
قربون مرام ومعرفتت برم به داد دل این خواهر دل شکسته ت برس چن روز پیش برا اجابت چیزی که غیر از خودم وشما وخدای ما کسی از این راز دل خبر دار نیست متوسل شدم به تو ورفقای باغیرتت و چله شهدا گرفتم
شما رو قسم به جان عزیز مادرمون زهرا ناامیدم نکنید ودست خالی راهی نکنید محتاجم به شفاعت شما قربونتون برم..
برای همه مردم جهان دعاکن که سخت بدعای شما عزیزان محتاجیم
برای همه مردم جهان دعاکن که سخت بدعای شما عزیزان محتاجیم
آها تا یادم نرفته اینم بگم آقا یا نمیدونم خانم کاظمی من از شهر شیرازم .
تا بتوانیم درست و عالی درجهت اهداف ان بزرگواران برداریم
سلام مارو به مادرت فاطمه برسون
تو رو خدا شفاعتمون کن. از خدا بخواه فرج مهدی (عج ا...) رو برسونه. بد اوضاعی شده
داداش جان غم و حرف ناگفتنی زیاده. از خدا بخواه و واسطه شو برام. دعا کن برام. از خدا بخواه آبرومون رو حفظ کنه
از این که هر سال بهشون قول میدم سال بعد قبول میشم و هر سال این موقع سال صفر صفرم . داداش هفته دیگه کنکوره و من بازم قبول نمیشم . از همه دیگه خجالت میکشم .اوکی من بنده خوبی برا خدا نبودم من گنهکارم ولی تو کمکم کن . ازت کمک میخوام داداش. واسطم شوپیش خدا . عاجزانه خالصانه التماست میکنم یه کاری برام کن داداش ..یه کار کن ترو خدا .
کاش بشه آخر قصه برسم یه جایی که بگم دیدی تونستم . التماست میکنم . تو بنده خوب خدایی . تو بنده محبوب خدایی تو سوگولی خدایی . برام دعا کن پیش خدا . واسطه من شو پیش خدا . من که جز شما کسی رو ندارم داداشم . به دادم برس. معجزه کن برام .
داداش ابراهیم
تمام معنا کاش عشقت را در وجود من هم قرار بدهی تا بتوانم خالصانه
و دور از هرچی عیب و کاستی خدای خودم را عبادت کنم
عاشقانه دوستت دارم شهید رفیق روزهای تنهایی من ?
وقتی اسمم واس راهیان نور در اومد اومدم اونجا حتی وقتی ورودی کانال تون ک رفتم حس خبی پیدا کرده بودم دیگ از همون جا اسم کانال تون تو ذهنم مونده حتی اونجام ی مهر نماز دادن به عشق همون ها نمازمم می خونم،
داداش هواست به ما باشه هوا مونو داشته باش
روحت شاد یادت گر امی