به گزارش خبرنگار
حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛شاعران با زبان شعر، عشق و ارادت خود را به بهترین بانوی عالم؛ حضرت فاطمه الزهرا (س) به تصویر می کشند. ما نیز به مناسبت شهادت آن یگانه بانوی اسلام، بخشی از اشعاری که در وصف ایشان سروده شده را در این گزارش آورده ایم.
گوش کن نعرهی طوفانِ نجف یازهراست
گوش کن شُرشُرِ باران نجف یازهراست
فاطمه نَفسِ علی و نَفَسَش فاطمه است
جانِ زهراست علی، جانِ نجف یازهراست
هرکه مشغولِ زیارت بشود میبیند
نقشِ آیینهیِ ایوانِ نجف یازهراست
از حرم می شنوم: فاطمه را بشناسید
همهی روزی مهمانِ نجف، یازهراست
مرقد فاطمه یا مضجعِ مولا اینجاست؟
بس که گفتند که درمانِ نجف یازهراست
دستِ زهراست، اگر سمت نجف میآیی
بخداوند که سلطانِ نجف یازهراست
گریه بر فاطمه کردیم و زِ جان سیر شدیم
ما چشیدیم... فقط نانِ نجف یازهراست
گریه کردیم در این صحن و چه آرام شدیم
چارهیِ حال پریشان نجف یازهراست
حسن لطفی
شبی که گیسوی اطفال خانه شانه نباشد
همان شبی ست که زهرا درون خانه نباشد
علی و فاطمه باشند توی ذهن خدا و
برای خلقت هفت آسمان بهانه نباشد؟
میان این دو به خنده به گریه یا به گلایه
عبارتی نشنیدم که عاشقانه نباشد
مزار مخفی زهراست هرکجا که هزاران
پرنده باشد و ردی از آب و دانه نباشد
مهدی رحیمی
آخرش شرح غمم روی زبانها افتاد
همه گفتند که خیبر شکن از پا افتاد
آه، رفتی و تمام بدنم می لرزد
پهلوان تو زمین خورد، وَ از نا افتاد
غسلِ جسم تو بُوَد سخت تر از هر کاری
کوه، پاشیده شد و بر روی دریا افتاد
دو سه ماه است که رخسار تو با پوشیه است
چشم من بر رخ نیلی تو حالا افتاد
مَحرمت بودم و نامَحرم زخم بدنت
این چه زخمی ست که بر بازوی تو جا افتاد؟
بشکند دست کسی که... اثرش معلوم است
جای دستی به روی صورت حورا افتاد
با یتیمان تو همناله شده جبرائیل
ولوله در وسط عرش معلّی افتاد
ساحلم بودی و رفتی و نگفتی با خود...
که علی در وسط موج بلایا افتاد
با چه رویی بدنت را بدهم بر پدرت
لبم از شرم، ز هر صحبت و نجوا افتاد
با چه رویی به پدرجان تو این را گویم...
"پیش چشمان همه، امّ ابیها افتاد"
رضا قاسمی
گفت نزدیکم و گفتند مگر نزدیک است
گفت و گفتند به پا خیزد اگر نزدیک است
برحذر باش دلا وسوسه گر نزدیک است
"صبر کن صبر که هنگام سفر نزدیک است
منتظر باش که دیدار پدر نزدیک است"
سنگ از آینه ها کینۀ دیرین دارد
کینه از آینه از روز نخستین دارد
که چرا آینه چشمان جهانبین دارد
"کینه و هیزم و آتش خبر از این دارد
کوچه لبریز هیاهوست؛ خطر نزدیک است"
ای فلک ای فلکِ بی خردِ ناگیرا
سپر انداز درین خانه و بی شمشیر آ
نشنیدی که خدا طهّرَهُم تطهیرا
"آه، آتش نکند شعله بگیری زیرا
مادرم فاطمه بسیار به در نزدیک است"
در نظر بازی ما بی خبران حیرانند
عشق داند که درین دایره سرگردانند
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
"لب نکن باز به نفرین که همه می دانند
نالۀ سوخته جانان به اثر نزدیک است"
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست
"آخر قصۀ تلخ تو ولی شیرین است
وعده دادند به ما وقت سحر نزدیک است"
سيدعلي نقيب - مهدی جهاندار
در عالم وحی بی نظیری زهرا
در هر دو جهان تو دستگیری زهرا
هر چند که بود عمرت ای گل کوتاه
با عمر کمت خیر کثیری زهرا
ای بر دل و جان خسته ی ما آگاه
بر شیشه ی دل نشسته از حسرت آه
ما را بنواز با نگاهی گهگاه
یا فاطمه اِشفَعی لَنا عِندَ الله
سید روحالله موید
ای روزگار چند صباحی به کام باش
بر زخم ما به جای نمک التیام باش
جمعیتی رسید ز دارالنّفاق شهر
روح الامین مراقب دارالسّلام باش
فریاد بی طهارت نامحترم خموش
پشت در است طاهره، با احترام باش
این هیزم از کدام جهنم رسیده است
ای در مسوز مثل دلم، با دوام باش
اینجا "خلیله" در وسط شعله مانده است
یا نار بهر فاطمه "برداً سلام" باش
ای آهنی که کوره ی هیزم چشیده ای
دور از محل بوسه ی خیرالانام باش
حالا که داستان فدک ناتمام ماند
ای شعر پس تو هم غزلی ناتمام باش
میلاد حسنی
تا زنده ام برای شما گریه می کنم
در ماتم و عزای شما گریه می کنم
سرشار از تنفس امید می شوم
وقتی که در هوای شما گریه می کنم
هر فاطمیه محرم اشک و غم علی
از داغ روضه های شما گریه می کنم
یاد جوانیات که به تاراج شعله رفت
آتش گرفته پای شما گریه می کنم
با اسم کوچه موی سرم می شود سفید
هم درد مجتبای شما گریه می کنم
با واژه های سیلی و دیوار و در مدام
لطمه زنان برای شما گریه می کنم
هر بار با شنیدن "فضه خذینی" ات
از صبر مرتضای شما گریه می کنم
یاد قنوت نافله های نشسته ات
از سوز ربنای شما گریه می کنم
حسن کردی
انتهای پیام/