به گزارش
گروه استان های
باشگاه خبرنگاران جوان از
کرمان، خبری باز از راه رسید . و همه بی تاب شنیدن خبر . خبر از آمدن است ، آمدنی بعد از سال ها انتظار. مادری چشم به راه این آمدن ، کوچه را آذین بندی کرده است .
میگوید : "گفته بودم پسرم از سفر برمیگردد"٬ با عکسی که در آغوش دارد نجوا کنان میگوید : "خیلی وقت پیش برای رفتن به جبهه از من و پدرت اجازه گرفتی و خودمان برایت آیینه وقرآن گرفتیم .
یادم است که بوسیدمت ؛ چه گرم و دلچسب ، اما دلم می گفت دیگر نمی بینمت . نمیخواستم باور کنم رفتنت را برای همیشه . سرکوچه نرسیده بودی که صدایت زدم . پایت لرزید ؛ نکند محبت مادرانه مانع رفتن شود . نمیدانم چگونه خودم را به تو رساندم و باردیگر در آغوشت کشیدم . نگاهت کردم ، نگاهم کردی . درنگاهت تمنای رفتن موج می زد ٬ سخت بود اما نگفتم نرو ، می دانستم به حرفم احترام می گذاری و نمی روی اما دلت می رود. سرت که در آغوشم بود در گوش ات آرام گفتم برو اما قول بده که برمی گردی . و حالا به قولت وفا کردی.
سی سال دلم بی تاب در آغوش کشیدنت بود . پسرم و پسران سرزمینم خسته راه نباشید با آمدنتان دوباره شهر بوی عطر گل یاس گرفته است . ای 135 کبوتر عاشق ؛ برای آمدنتان مادرها ختم ام یجیب برداشته بودند تا دوباره شما را در آغوش مادرانه بگیرند .
عزیزانم بعضی از مادران و پدران چشم انتظارتان دیگر بین ما نیستند برای خوش آمد گویی ، اما همه به جای پدر ومادرتان به دیدار شما می آیند٬ خوش آمدید عاشقان خدا ٬ ای 135 مهاجر الی ا... ، شهر دوباره بوی عطر شما را گرفته است. عطر شهادت ، بوی رشادت و شمیم خوش وفاداری . ای وفاداران خمینی ، ای عاشقان ایران و ای سربازان اسلام "خوش آمدید".
انتهای پیام/ح