به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ ساعتی بعد از نماز ظهر ۶ تیرماه ۱۳۶۰، انفجار یک بمب حرفه ای در یک ضبط صوت، یکی از صدیق ترین و مستحکم ترین یاوران امام، حجت الاسلام سید علی خامنه ای، نماینده مجلس و خطیب موقت نمازجمعه تهران را تا مرز شهادت پیش برد.
آقای خامنه ای که یکی از خطیب ترین و رساترین صداها در دفاع از حریم امام و انقلاب بود، یک روز در هفته، بعد از نماز ظهر و عصر، در مسجد ابوذر واقع در حوالی میدان راه آهن تهران، جلسات پرسش و پاسخ با نمازگزاران حزب اللهی این مسجد برگزار می کردند.
ترور آیت الله خامنه ای تنها یک هفته پس از نطق تاریخی ایشان در جلسه بررسی عدم کفایت سیاسی رییس جمهور وقت، ابوالحسن بنی صدر، در مجلس شورای اسلامی انجام گرفت. نطق طوفانی این چهره انقلابی و مورد وثوق حضرت امام، یکی از به یاد ماندنی ترین سخنرانی ها در تاریخ مجلس شورای اسلامی بود و ایشان با زبانی فصیح و منطقی کوبنده و البته کلامی پرشور کفایت سیاسی ابوالحسن بنی صدر را زیر سوال برد. پس طبیعی بود که رییس جمهور معزولی که در این اواخر، روابطش با سازمان مجاهیدن خلق(منافقین) به سطح استراتژیک رسیده بود، با واسطه و بی واسطه به دنبال انتقام گیری باشد.
گرچه بنا بر برخی شواهدی که از صحنه وقوع انفجار به دست آمد (از جمله نوشته ای با ماژیک در وسط ضبط صوت بمب گذاری شده با این مضمون: «هدیه گروه فرقان»)، ظاهرا مسوولیت این ترور ناجوانمردانه با گروه ناشناخته و گمنامی به نام «رهروان فرقان» بود، اما گزارش ها و تحلیل های بعدی نشان می داد که تشکیلاتی منسجم تر، حرفه ای تر وبا امکانات گسترده تر پشت این جنایت قرار داشت. مهم ترین دلیل برای این فرضیه این بود که گروه فرقان، یک گروه نهایت ۲۰ نفره بود که در همان سال ۵۸، بعد از ارتکاب جنایت های ترور شهیدان مطهری، قرنی و مفتح با کار اطلاعاتی و عملیاتی نیروهای جوان انقلابی ضربه خورد و متلاشی شد. ۷ نفر عضو اصلی این تشکیلات که مدافع تز «اسلام بدون روحانیت» بودند، در سحرگاه ۱۳ اسفند ۵۸ بعد از چندین جلسه محاکمه تیرباران شدند و به سزای جنایات خود رسیدند. به عبارت دیگر، در سال ۶۰ عملا چیزی از شبکه فرقان وجود نداشت.
مضاف بر این، بعدها برخی تحلیل های امنیتی نشان داد که فرقان، با گروهی اندک و به رهبری یک طلبه تندروی ۲۶ ساله، نمی توانست به تنهایی دست به ترور شماری از چهره های کلیدی انقلاب همچون آیات مطهری و مفتح، سپهبد قرنی و حاج مهدی عراقی بزند و حتما از پشتیبانی اطلاعاتی و لجیستیک یک تشکیلات گسترده تر و قوی تر برخوردار بود. این تشکیلات پشت پرده، چیزی نمی توانست باشد، جز سازمان مجاهدین خلق(منافقین) که در سال ۵۸ هنوز بخشی از بدنه انقلاب محسوب می شد و تقابل آن با نظام آشکار نشده بود.
نکته دیگر، ظرافت و پیچیدگی بمب به کار رفته در ترور آیت الله خامنه ای بود. این بمب که درداخل یک ضبط صوت تعبیه شده بود، دقیقا برای ترور یک نفر طراحی شده بود، و توسط عامل ترور درست در برابر قلب آقای خامنه ای قرار گرفت. ظاهرا در جریان سخنرانی این ضبط به صورتی غیرعمدی کمی جا به جا می شود و همین یکی از عوامل زنده ماندن حضرت آقا بود. به روایت پاسدار محافظ آیت الله خامنه ای در ان روز در این باره دقت کنید:
" توی ضبط یک مکعب مستطیل چدنی گذاشته بودند و مواد را در درون آن جاسازی کرده بودند. جالب اینجا بود که این نوع بمب به صورت فشنگی عمل میکرد نه انفجاری و فقط فرد مورد نظر را مورد هدف قرار میداد. صدای مهیبی هم نداشت و اطراف هدف موردنظر هم آسیب نمیدید. خوب است بدانید که پس از این انفجار حتی تریبونی که آقا پشت آن صحبت میکردند هم آسیب ندیده بود و من خودم وقتی صدای انفجار شنیده شد و خواستم خودم را سریع به آقا برسانم آن را برداشتم و به گوشهای پرتاب کردم."
طراحی این بمب نمی توانست کار جوانان نسبتا کم سن و سال فرقان باشد. علاوه بر این، تا پیش از آن، همه ترورهای منسوب به فرقان از طریق شلیک با کلت کمری انجام شده بود، و بمب گذاری مشخصه عمل فرقان نبود. ولی تروهای بعدی که در تابستان تلخ ۶۰ علیه مسوولان نظام انجام گرفت(از جمله انفجار حزب جمهوری در فردای همان روز) به امضای سازمان تروریستی منافقین تبدیل شد.
اما در این میان، کسی که بیش از سایر اعضای مهم منافقین در ارتباط با فرقان مطرح بود، «محمدجواد قدیری» نام داشت.
قدیری یکی از مهره های اصلی اطلاعاتی تشکیلات منافقین و عضو اصلی شبکه نفوذ این سازمان در نهادهای حساس انقلابی بود. اما جواد قدیری که بود؟
«محمد جواد قدیری کفرانی» یا «محمدجواد قدیری مدرس»، با نام تشکیلاتی «علی سعادتی»، متولد سال ۱۳۲۹ یا ۱۳۳۰ در اصفهان، در یک خانواده روحانی در اصفهان زاده شد. او فرزند مرحوم شیخ علی قدیری، از علمای به نام حوزه علمیه اصفهان بود. برادر او، مرحوم آیت الله محمدحسن قدیری، از فقهای به نام و مبرز و از یاران قدیمی حضرت امام(ره) بود که تا زمان ارتحال بنیانگذار کبیر انقلاب، در هیات استفتائات امام عضویت داشت. خود جواد قدیری، قبل از ورود به دانشگاه صنعتی(بعدها دانشگاه شریف) در اواخر دهه ۴۰، چند سالی به درس آموزی در حوزه مشغول بود. به گواه کسانی که قدیری را می شناختند، او جوانی به شدت مذهبی و اهل مطالعه بود و یکی از باسوادترین اعضای سازمان منافقین محسوب می شد.
در سال ۱۳۴۸، او در رشته مکانیک داشنگاه صنعتی آریامهر(شریف) پذیرفته شد. زمانی که او وارد دانشگاه شد طیفی از برجسته ترین اعضای اولین سازمان مجاهدین خلق، از جمله دانشجوی شهید، مجید شریف واقفی(که دانشگاه صنعتی بعد از انقلاب به نام او شد) در این دانشگاه مشغول به تحصیل بودند. قدیری از طریق «کاظم ذوالانوار» در ارتباط با سازمان قرار گرفت و تحت آموزش های خود ذوالانوار و «مصطفی جوان خوشدل» به یک عنصر تشکیلاتی تبدیل شد. گفتنی است که یکی دیگر از دوستان نزدیک او در دانشگاه، «محمد عطریانفر» بود که خود در ارتباط با سازمان قرار داشت و دوست صمیمی شریف واقفی بود. عطریانفر بعد از انقلاب از طریق ورود به پرونده گروه «فرقان»، وارد کار اطلاعاتی شد و در این حوزه تا ریاست «حفاظت نیروی انتظامی» در سال های ۷۰ و ۷۱ بالا رفت. قدیری بعدتر با خواهر محمد عطریان به نام «زهره» ازدواج کرد. زهره که به همراه همسرش عضو سازمان شده بود، بعد از انقلاب و بعد از فرار از ایران در تشکیلات سازمان منافقین صعود کرد و عضو مرکزیت شد. درباره محمد عطریانفر و رابطه اش با قدیری مطالب بیشتری خواهیم گفت.
به هر حال، قدیری تقریبا یک سال بعد از ضربه ساواک در شهریور ۵۰ به مرکزیت مجاهدین(که منجر به متلاشی شدن دست کم ۷۰ درصد از تشکیلات آن شد)، دستگیر شد. بعد از انتقال به اوین، خیلی زود در حلقه تنها عضو باقی مانده از مرکزیت سازمان، مسعود رجوی، قرار گرفت و اصطلاحا عضو «کمون» رجوی شد.
قدیری چنان جذب در شخصیت رجوی شد که خیلی زود در سلک ملازمان رجوی قرار گرفت و به یکی از چهره های به شدت مورد اعتماد رجوی تبدیل شد. او در زندان، به واسطه سواد تئوریک خود، مسوول آموزش و تعلیم ایدئولوژیک نیروهای جوان و تازه وارد سازمان بود و هر کجا نیرویی مساله دار می شد، او در کنار موسی خیابانی و محمدرضا سعادتی و مهدی ابریشمچی کار توجیه و بازگرداندن این نیرو به خط سازمان را به عهده داشت. قدیری بعد از آزادی از زندان در بحبوحه روزهای منتهی به پیروزی انقلاب به همراه رجوی و موسی خیابانی و سایر رهبران سازمان، بواسطه هوش و مطالعات بالای خود، از همان ابتدا ماموریت ویژه ای به عهده گرفت. مسعود رجوی، که بنا به دلایل مفصلی که جای طرح آن در این جا نیست، تحت آموزش و هدایت سرویس های اطلاعاتی خارجی قرار داشت، از همان زمانی که هنوز انقلاب کامل پیروز نشده بود، سناریویی کلان و بلندمدت برای قبضه قدرت در سر داشت. یکی از بخش های مهم این سناریو، نفوذ دادن عناصر سازمان در کادرهای مدیریتی نهادهای تازه تاسیس انقلابی یا نهادهای حساس فتح شده توسط انقلابیون بود. جواد قدیری یکی از مهره های اصلی این برنامه بود.
قدیری از طرف سازمان ماموریت پیدا کرد که در اداره دوم ارتش، معروف به «رکن دو ارتش»، که به دست نیروهای انقلابی افتاده بود، نفوذ کند. شایان ذکر است که اداره دوم به نوعی سازمان اطلاعات نظامی کشور بود و سازماندهی و تشکیلات اطلاعاتی آن در برخی زمینه ها حتی از ساواک هم قوی تر بود.بعد از پیروزی انقلاب، اداره این نهاد مهم، در اختیارشعبه ای از کمیته انقلاب اسلامی مستقر در رکن دو بود. مسوولان این کمیته افرادی نظیر کاظم پیرو رضوی، نادرقوچکانلو، تقی محمدی، خسرو قنبری تهرانی، حبیب الله داداشی، علی اکبر تهرانی و سعید حجاریان کاشی بودند که بیشتر آن ها کمی بعدتر پایه گذار «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» شدند. این افراد بعدها جزو موسسان دفتر اطلاعات نخست وزیری، یکی از ارکان اطلاعاتی نظام نوپای جمهوری اسلامی شدند. جواد قدیری با بسیاری از این چهره ها از دوران مبارزه با رژیم شاه رفاقت نزدیک داشت و از همین رو، مورد اعتماد آنان بود. این کلید ورود قدیری به قلب یکی از گنجینه های اصلی اسناد حساس کشور بود و او توانست بسیاری از اسناد حیاتی و فوق محرمانه را به خارج از رکن دو و به مرکزیت سازمان منافقین انتقال دهد. به گفته «مهدی منتظری»، رییس اسبق حفاظت اطلاعات ارتش جمهوری اسلامی، در کمیته اداره دوم، جواد قدیری مسوول قسمت شنودها بود و زیر نظر مستقیم کاظم پیرو رضوی کار می کرد. منتظری درباره فعالیت قدیری در این برهه چنین گفت:
" «جواد قدیری» یک آدمی بود که سابقه تشکیلاتی کار با مجاهدین خلق از قبل از انقلاب داشت. حتی زندان هم رفته بود و با [«مسعود] رجوی» هم بند بود و از نوچههای «رجوی» در زندان بود و جالبه که بعد از آزادی از زندان و جریانات انقلاب، یک دفعه سر از دستگاه اطلاعاتی در میآورد... «جواد قدیری» همان اوایل شکلگیری کمیته مستقر در اداره آمد و ... مشغول به کار شد... دوره «رضوی». البته مسئولیت کمیته اداره دوم به عهده «جواد قدیری» نبود. بعد هم در کارهای اطلاعاتی که شروع شد و ستاد خنثی سازی کودتا تشکیل شد، «جواد قدیری» رفت و آمد زیادی پیدا کرد و وارد مباحث اطلاعاتی جدی شد."
وقتی در تیرماه ۱۳۵۹، کم تر از سه ماه پیش از شروع تهاجم رژیم بعث عراق به ایران، کودتای مجموعه نیروهای ضدانقلاب موسوم به «کودتای نوژه» لو رفت، یک کمیته مشترک از نهادهای اطلاعاتی و نظامی نظام تشکیل شد تا کار خنثی سازی کامل شبکه کودتا را انجام دهد. یکی از نهادهای عضو این کمیته، دفتر اطلاعات نخست وزیری بود که بیشتر اعضای آن همان اعضای کمیته اداره دوم ارتش بودند. جواد قدیری از طریق دوستان قدیمی خود به ستاد ضد کودتا راه یافت و البته به اسناد حساس آن دسترسی پیدا کرد.
اما یکی دیگر از کسانی که به واسطه سابقه قدیمی مبارزاتی و تجربه اطلاعاتی قوی خود بسیاری از چهره های مبارزاتی قبل از انقلاب را از طیف های مختلف سیاسی به خوبی می شناخت، «عزت الله شاهی»(مطهری) بود. او که بعد از انقلاب پست حساس مسوولیت بازپرسی کمیته انقلاب مرکز را به عهده داشت، درباره قدیری در کتاب خاطرات خود شرح مفصلی داده است. در بخشی از خاطرات عزت شاهی می خوانیم:
" "یکی از کسانی که در جریان انتقال مدارک و مستندات کودتای نوژه دست داشت، جواد قدیری بود. من او را پیش از پیروزی انقلاب و از زندان میشناختم. او از بچههای اصفهان بود و دو مرتبه به زندان افتاده بود، و تقریباً جزو ایدئولوگهای زندان به حساب میآمد، و در زندان تعداد زیادی تحت نظر و تعلیم او بودند. پس از پیروزی انقلاب آنها موضع مرا میدانستند و من با آنها قهر نبودم، گاهی که به آنها برمیخوردم، میایستادند و شروع به صحبت میکردند. من حتی با مسعود رجوی هم سلام و علیک داشتم. یکبار که به بیمارستان سوم شعبان رفته بودم تا برای جبههها خون بدهم، جواد قدیری را دیدم. البته او برای خون دادن نیامده بود، آنها این کارها را مسخره میکردند. آنها همهاش دنبال مصادره کردن چیزی و جایی بودند. وقتی به هم رسیدیم سلام و علیک کردیم و از اینطرف و آنطرف خبر گرفتیم. او یک موتور گازی داشت. گفت میخواهد برود جلو دانشگاه. گفتم: من هم میآیم، در آن مسیر کار دارم. بعد در ترک موتورش نشستم و تا نزدیکهای دانشگاه با هم رفتیم. در بین راه گفتم: جواد الآن چه کار میکنی؟ گفت: من دیگر با آن بچهها (مجاهدین) نیستم؛ رفتهام با دکتر پیمان و گروه "جاما" کار میکنم. خندیدم و به شوخی از پشت زدم توی سرش و گفتم: خاک بر سرت! با مجاهدین بودی که بهتر از پیمان بود."
زمانی که قدیری به عنوان عضو ستاد ضدکودتای نوژه در حال کار کردن روی پرونده های به کلی سرّی حفاظت ارتش بود، روزی برای گرفتن بخشی از پرونده های کودتا که در اختیار بازپرسی کمیته مرکز بود، به عزت شاهی مراجعه می کند، اما عزت به دلیل عدم اعتمادی که به او داشت، از دادن پرونده ها استنکاف کرد. او سپس با محمد رضوی، مسوول مستقیم قدیری در اطلاعات نخست وزیری، تماس گرفت تا درباره جواد قدیری هشدار بدهد:
" من خیلی با او صحبت کردم تا او بالاخره مشکوک بودن جواد را پذیرفت. گفتم: شما در جایی که هستید باید نسبت به ایشان شک کنید، او گفت: من به تو هم شک دارم، به خودم هم شک دارم؛ به هر حال هر کسی درصدی ناخالصی دارد و این نباید مانع جذب آنها شود. گفتم: درست است. حالا به فرض هم بخواهی آنها را جذب کنی، باید از جلو در شروع کنی و پله پله آنها را بالا ببری نه اینکه یکدفعه بیاوری و در آن جایگاه بالا قرار بدهی. تو الآن جواد را به عنوان مغز متفکر آوردهای در مرکز مطالعات قرارش دادهای، اینکه نمیشود. در آخر هم او حرفهای ما را نپذیرفت تا اینکه قدیری فراری شد و حرفهای من درست از آب در آمد، که رضوی زنگ زد و از من عذرخواهی کرد."
بدیهی بود که وقتی سازمان طبق تز رجوی تصمیم به زدن «راس» نظام گرفت، در طراحی و اجرای عملیات پیچیده ترور، نقش مهره های اطلاعاتی سازمان مانند قدیری، کشمیری و کلاهی از همه پررنگ تر و برجسته تر بود. گفته می شود قدیری رابط سازمان با عوامل ترور بود که بمب های پیچیده ساخته شده را در اختیار آن ها قرار می داد. البته می توان این احتمال را هم مطرح کرد که او به واسطه تحصیلات فنی خود در زمینه مکانیک، می توانست در طراحی و ساخت این بمب ها هم دست داشته باشد.
" من در جایی شنیدم که قبل از ترور آقای خامنهای، جواد قدیری گفته بود که کار نظام در همین پنج ـ شش روز تمام است، و اینها (مسئولین نظام) هم بار و بنهاشان را بستهاند. من همان موقع به آقای خسرو تهرانی که در اطلاعات نخست وزیری بود پیغام دادم که جواد قدیری شوهر خواهر آقای عطریانفر (که در وزارت کشور است) چنین حرفی زده است. ما جای او را هم پیدا کردهایم، بیایید پیگیری کنید که آنها این کارنکردند. بعد خودمان حکم گرفتیم و رفتیم تا منزل او را بازرسی کنیم که دیدیم تخلیه شده است، گویا مدتی در منزل محمد عطریانفر در اختفاء به سر میبرد و بعد هم شنیدیم که از کشور گریخت و پس از چندی هم عطریانفر خواهرش زهره را به صورت غیرقانونی و قاچاق نزد وی فرستاد."
چون محمد عطریانفر در سال های دهه ۶۰ از مقامات اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی بود این ادعای عزت شاهی بسیار جنجالی و خبرساز شد. البته عطریانفر در مصاحبه ای با خبرگزاری فارس، به نحوی غیرمستقیم و نه چندان صریح این اتهام را درباره خود رد کرد، ولی هیچ گاه پاسخ محکم و مستدلی به عزت شاهی نداد. جدای از آن، عطریانفر از یک طریق دیگر، جدای از رابطه دوستی و خویشاوندی، با قدیری نسبت پیدا می کرد و آن پیوند هر دوی آن ها با حلقه اطرافیان مرحوم منتظری و به طور خاص باند «سید مهدی هاشمی» بود که به واسطه اقدامات ضدامنیتی خود در اواسط دهه ۶۰ محاکمه و اعدام شد.
محمد عطریانفر در کنار عبدالله نوری، محمد قمصری، حسن ساطع، غلامحسین کرباسچی، فتح الله امید نجف آبادی و چند چهره دیگر، افراد اصلی حلقه مرحوم منتظری بودند که در عمل کنترل اصفهان را در نیمه اول دهه ۶۰ در اختیار داشتند. سرحلقه ارتباطی این افراد هم یک روحانی به نام شیخ محمدحسین شریعتی اردستانی(شیخ الشریعه) بود که یک شخصیت به شدت مرموز و پنهانکار و متنفذ بود(شرح حال شیخ الشریعه خود داستان رازآلود، پیچیده و مفصل دیگری است). اما ماجرا چگونه به جواد قدیری ارتباط می یابد؟
در اعترافات سید مهدی هاشمی، بخش های مغفول مانده ای وجود دارد که به این ارتباط هم اشاره می کند. در بخشی از این اعترافات آمده است:
" زمانی که با آقای شریعتی (شیخ الشریعه) و عطریانفر ما رفیق بودیم و نزدیک بودیم با توجه به این که خوب عطریانفر رابطه مستمر با جواد قدیری داشت و آقای شریعتی هم میدانست و بعدها که به ما منتقل کرد ما هم در مقابل او موضعی نگرفتیم و ما تقریباً تأیید ضمنی می کردیم این رابطه را،… که ما یک سلسله ارتباطی ولو ضعیف هم باشد؛ این ارتباطات را حفظ کنیم به عنوان یک کانال یدکی با آن نیروهای خارج از کشور و اینها که به تصور ما از طریق آقای شریعتی و خود عطریانفر که با آن جواد قدیری ارتباط داشتند، این محفوظ ماند."(۹ دی شماره ۲۰ و نیز پرونده مهدی هاشمی، ص ۱۰ ، کد ۵۳۷۰ مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
یا در بخش دیگری از اعترافات خود می گوید: "یکی از اهداف و رسالتهایی که آقا هادی (برادر سید مهدی و داماد و رییس دفتر مرحوم منتظری) تعقیب میکرد در رابطه با بیت (آقای منتظری) و خود ما هم در رابطه با ایشان بودیم و اینها همین بود که یک چراغ سبزی به منافقین داده بشود که مثلاً در تحولات آینده(!) و اینها مثلاً چراغ سبز کارساز باشد برای یک سلسله مسائل و کارشکنیها و برای کاهش دادن به اصطلاح یکسری حساسیتهایی که آنها برضد ما و این جریان داشتند... البته در این رابطه فقط آقا هادی شخصاً نبود، آقای شریعتی و آقای عطریانفر (محمد) هم در رابطه با برادرزنش جواد قدیری، آن هم این رابطه وجود داشت…»
با توجه به تاریخ اعدام سید مهدی هاشمی در مهر ۶۶، و این که هنوز آقای منتظری قائم مقام رهبری بودند و اختلافات ایشان با حضرت امام آشکار نشده بود، می توان تا حدی دلایل موضع گیری های تند بعدی مرحوم منتظری را علیه حضرت امام و نظام را در قبال اعدام اعضای منافقین در سال ۶۷، با همان «چراغ سبز» مورد نظر سید مهدی مرتبط دانست. (همان)
منبع:مشرق
انتهای پیام/