«قلاویزان» قرارگاه جاودانگی شهید سید محمدرضا دستواره، شاهد شهادت بزرگ مرد بی ادعایی است که آزادی مهران مدیون رشادت های او است.

قلاویزان، قرارگاه جاودانگی مردی بنام دستواره/ حکایت آبگوشتی که بعثی ها بار گذاشتند اما قسمتشان نشدبه گزارش خبرنگار حوزه رفاه و تعاون گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان، همه انسانها می میرند اما شهیدان  این سرنوشت همگانی را به بهترین وجه سپری كردند؛ وقتی قرار است این جان برای انسان نماند چه بهتر در راه خدا این «رفتن» انجام بگیرد؛ این حرف ها فرازی کوتاه از فرمایشات مقام معظم رهبری پیرامون، قدر و منزلت شهادت و جایگاه والای شهیدان است.

مردان بی ادعایی که چکه چکه تا آسمان خدا جاری شدند و دست هایشان را به خرمن ستاره های پر نور هدایت گره زدند و آسمانی شدند.

صاحبان قلب های عاشقی که چشم بر عشق و شوق نوعروس خود بستند و آگاهانه و به دور از هرگونه احساسات و هیجانات پوچ، دیده های زلالشان را به راهی دوختند که دشمن بعثی ناموس و امنیت سرزمین آن ها را نشانه رفته بود و غیرت و مردانگی شان اجازه نمی داد که بی تفاوت بمانند؛ با اینکه می دانستند در آن شرایط سخت عزیمت به جبهه به قیمت جانشان تمام می شود.

خاطرات دلنشین زندگی مشترک و خاطره شیرین پدر شدن برای اولین بار تنها موارد اندکی است که اغلب شهدا بر ذوق و شوق این لذات پشت پا زدند و دل و جان خود را به میدان جنگ سپردند.

 *جنوب پایتخت، زادگاه قهرمان پرور دستواره نام ها

13 تیر ماه سالروز شهادت شهید محمدرضا دستواره، یکی از 3 شهید این خانواده است؛ سید محمد رضا دستواره یکی از قهرمانان همیشه جاوید دفاع مقدس، در سال 1342 یکی از محلات جنوبی پایتخت و در دامان والدینی دیده به جهان گشود که همواره عاشق و حرمت دار اهل بیت علیه السلام بودند و عطر خوش ایمان با روح  فرزندان نجیبشان عجین بود.

سید احمد نبوی یکی از همرزمان و همراهان سید محمدرضا دستواره در جبهه های دفاع مقدس اظهار داشت: محمد رضا از نخستین روزهای شروع جنگ در جبهه حضور داشت؛ در آخرین روزهای عملیات آزادسازی مهران، به گردان انصار الرسول لشگر 27 محمد رسول الله پیوست؛ برادر کوچکترش سید حسین در همین عملیات کربلای 1 در سال 1365 و درست 10 سال قبل از آسمانی شدن سید محمدرضا شربت شیرین شهادت نوشید.

همرزم شهید دستواره از شجاعت محمدرضا اینگونه روایت می کند: آخرین مرحله عملیاعت آزاد سازی مهران در ارتفاعات قلاویزان این منطقه انجام شد و با شجاعت و موقعیت سنجی دقیق شهید دستواره، مقر اصلی دشمن که در نزدیک‌ترین فاصله از نیروهای ایرانی مستقر بودند را مورد حمله قرار دادیم.

او می‌گوید: بنابر تصمیمی که شهید محمدرضا دستواره برای نحوه ادامه عملیات اتخاذ کرد و بر خلاف آنکه تقریبا اغلب عملیات ها در زمان شب و تاریکی هوا انجام می شد، اینبار به توصیه او و برای غافلگیری دشمن، ساعات نزدیک به اذان صبح برای شروع عملیات انتخاب شد؛ اتفاقا نیروهای بعثی تلفات و خسارات بسیاری در عملیات آزاد سازی مهران متحمل شدند و تعداد قابل توجهی از نیروهای دشمن به اسارت رزمندگان ایرانی درآمدند.

* شهر مهران با دلاوری مردانی چون دستواره آزاد شد

خبر شیرین آزادی شهر مهران که مدت ها در چنگال خون آلود بعثی ها جور دیگری بر جان خسته رزمندگان نشست؛

نبوی می گوید: هنوز لذت شیرینی شکست سنگینی که بر دشمن وارد آورده بودیم، بر جان نیروهای جان بر کف و شجاع ما ننشسته بود که محمدرضا با شلیک عوامل دشمن در ارتفاعات قلاویزان به شهادت رسید و مدال شهادت بر گردن آویخت.

همرزم شهید محمدرضا دستواره اینطور ادامه می دهد: خبر شیرین آزادی شهر مهران که مدت ها در چنگال خون آلود بعثی ها اسیر بود با رسیدن خبر شهادت سید محمدرضا دستواره در هم آمیخت و این حس آزادی طور دیگری، در جان خسته رزمندگان نشست؛ زیرا محمدرضا در میان هم‌رزمان خود از مقبولیت خاصی برخوردار بود و همه او را جور دیگری دوست داشتند؛ او برادر شهیدی بود که بازگشت به جبهه و جنگیدن در مقابل دشمن را به ماندن در مراسم شب هفت برادر عزیزتر از جان خود ترجیح داد؛ درست مثل همه آن هایی که جنگیدن برای دفاع از ناموس و کیان سرزمین خود را بر بودن در جمع پر مهر و عاطفه خانواده شان اولویت دادند.

 * حکایت آبگوشتی که بعثی ها بار گذاشتند اما...

سید احمد نبوی همرزم شهید دستواره حکایت آبگوشتی که بعثی ها بار گذاشتند را اینگونه به زبان می آورد: پس از حمله به موقعیت استقرار دشمن، با صحنه ای مواجه شدیم که گویا نیروهای بعثی برای ناهار آن روز خود آبگوشت بار گذاشته بودند و اتفاقا غذایشان در حال جوشیدن بود؛ غذایی که هیچگاه قسمت نیروهای دشمن نشد و شجاعت محمدرضا و سایر رزمندگان حاضر در این عملیات داغ این غذا را بر دل آن ها گذاشتند.

داغی که البته به هیچ عنوان با داغ دل مادران صبور شهدا برابر نخواهد بود؛ مادرانی که زیباترین دسته گل های خود را برای حفظ آرامش و امنیت این آب و خاک تقدیم کردند؛ مادران کم توقعی که به یادبودی ساده دلشان شاد می شود؛ گاهی نیز همچون مادران شهیدان دستواره، هم منزل فرزند شهید خود شده اند که شاخه گلی صلوات روح مهربان و قهرمان پرورشان را آرامشی مضاعف می بخشد.

گزارش از فرزانه فراهانی

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار