به گزارشحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛دکتر عبدالحسین طالعی، نویسنده آثاری مهدوی فاخری مانند؛ قصه زمین، طلوع خورشید، چشم انداز ظهور، گزارش میلاد، ویژگی های امام موعود علیه السلام، ره توشه منتظران، از زبان آینه ها، راهنمای موضوعی کتاب مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم (ع)، فروغ مهدویت، نشانه های راه، کتابشناسی گزیده آثار دانشمندان اهل تسنن درباره امام مهدی(علیه السلام) و... با کوله باری از خاطرات جذاب از بزرگان و علمای شیعه در گفتگویی شیرین به بازگویی بخشی از خاطرات پرداخته است.
در ابتدا معرفی اجمالی از زندگی علمی خود داشته و بفرمایید آیا با دروس حوزوی نیز آشنایی دارید؟
بنده در سال 1340 در دزفول متولد شدم پس از اتمام تحصیلات متوسطه، موفق به اخذ مدرک فوق لیسانس کتابداری شدم، اما راجع به بخش دوم سؤال شما باید عرض کنم که هیچ وقت در حوزه مشغول نبوده ام، اما با برخی حوزوی ها در ارتباط بودم و از آن ها استفاده می کردم، مثل مرحوم استاد علی اکبر غفاری در حدیث، مرحوم سید علی علوم قرآنی، مرحوم سید عبدالعزیز طباطبایی و آقای اشکوری و دیگران در بحث کتاب شناسی.
دلیل ارتباط شما با روحانیون سرشناسی چون مرحوم سید عبدالعزیز طباطبایی و استاد علی اکبر غفاری و. ..چه بود؟
علت اینکه من دنبال این بزرگان می گشتم این بود در دانشگاه، قبل از ورود به رشته کتابداری، به دروس فنی اشتغال داشتم و مدتی از زمان تحصیلاتم در قبل از انقلاب بود، آن زمان فضای دانشگاه ها چندصدایی بود، کمونیست ها، لائیک ها، سلطنت طلب ها، افراد لاابالی و افراد متدین و هیئتی کنار هم تحصیل کرده و بحث های فکری و اعتقادی خود را عنوان می کردند، با توجه به این مباحث و آموزه هایی که در خانواده آموخته بودم، سؤالاتی برای من پیش می آمد و به دنبال جواب می گشتم، برای رسیدن به پاسخ مناسب این سؤالات بود که من را به مطالعه کشاند و باعث شد باشخصیت های دینی آشنا شده و به دیدار آن ها بروم، مثلاً در دزفول که محل تولد بنده بود، مرحوم آیت الله سید محمد نبوی بودند که چند سال قبل فوت کردند و من درباره شخصیت ایشان و پدرشان(مرحوم سید اسدالله نبوی که در سال 62 فوت کردند) مقاله ای تحت عنوان یادی از بزرگ مرد خوزستان نوشتم، همچنین در تهران از مرحوم میرزا علی اکبر غفاری مصحح متون معروفی نظیر کافی که از شاگردان علامه شعرانی و مرحوم علامه طباطبایی بودند، استفاده می کردم.
چه شد به رشته کتابداری علاقه مند شدید؟
ماجرای کتابخانه ازآنجا شروع شد برای امثال من که در شهرستان بودم، آن هم در زمان قدیم که وسایل ارتباطی مثل اینترنت نبود، مدت ها طول می کشید تا سخنرانی از شهری دیگر مثل اصفهان به شهر ما بیاید و فقط در اوقات خاصی مثل ماه مبارک رمضان از ایشان استفاده می کردیم، لذا در این فواصل به کتاب هایی که می خواندیم دل خوش بودم، ازاین جهت کتاب برای ما مهم بود، ما کتابخانه بزرگی هم ندیده بودیم، فردی در دزفول هست که الان نزدیک هشتاد سال دارد و هنوز هم در قید حیات است در دبیرستان دبیر فیزیک و همچنین دبیر دینی ما بود، یک دبیر فیزیک باانگیزه دینی به نام آقای حاج موسی نمره ساز که خیلی علاقه مند به تربیت دینی شاگردانش بود و از نظر دینی به گردن امثال من حق تربیت دارد، یکی از شاگردان ایشان که الآن شاید شهرت بیشتری داشته باشد، آقای فروزش می باشند در دوره ای نیز پست وزارت داشتند؛ البته ایشان ازاین گونه افراد صدها شاگرد دارد که چهره رسانه ای ندارند، زمانی که بنده به تهران آمدم و کتابخانه مجلس و دانشگاه تهران را دیدم، شیرینی کتابخانه را در کنار بزرگانی مثل مرحوم غفاری چشیدم البته در آن زمان برنامه های دیگری هم بود مثلاً حضرت آیت الله مکارم شب های جمعه هر هفته در حسینیه بنی فاطمه و صبح جمعه در مسجد امام حسین(علیه السلام) تهران سخنرانی داشتند، لذا برای ما خیلی مهم بود که ایشان را از نزدیک ببینیم و سؤالاتمان را از ایشان بپرسیم.
البته در همان زمان از استاد عبدالحسین حائری که رئیس اسبق کتابخانه مجلس بودند نیز استفاده زیادی کردم ایشان بیش از هشتاد سال سن دارند و از شاگردان دهه 30 آیت الله بروجردی بودند که به ایشان اجازه اجتهاد داده اند و نوه دختری شیخ عبدالکریم حائری نیز می باشند.
سخن ما راجع به شخصیت علامه امینی است، اولین کتابی که راجع به شخصیت علامه امینی به نگارش درآمد، چه کتابی بود؟
حدود سال 1353 کتابی تحت عنوان یادنامه علامه امینی چاپ شد آقای حکیمی ودکترشهیدی آن را گردآوری کردند، این کتاب شاید اولین یادنامه ای بود که برای یک رجل دینی تهیه می شد، یادنامه برای رجال ادبی و تاریخی زیاد تهیه شده بود، اما کسی که در حال و هوای دینی یادنامه تهیه کند نبود و من بعید می دانم، قبل از این یادنامه، یادنامه دیگری برای رجال دینی به شکل علمی امروزی تهیه شده باشد و این یادنامه چند سال بعد از فوت علامه امینی توسط آقای حکیمی تنظیم شد که ما آن را می خواندیم و لذت می بردیم؛ مخصوصاً در آخرین جمله مقدمه که در شرح حال علامه امینی نوشته شده بود ایشان طبق وصیت شان در کتابخانه اش دفن شد، دو کتابخانه در کنار هم و این جمله دو کتابخانه در کنار هم خلاصه و فشرده شده کل مطلب در نیم خط بود.
لطفاً جریان ملاقات شاعر معروف جناب آقای اخوان ثالث با علامه امینی را بازگو کنید؟
آقای اخوان ثالث اشعاری راجع به علامه امینی سروده است با مطلع:
اگر صیاد را باشد، دل از صیدی و دامی خوش***وگر آهو به دشتی ایمن از خرّم خرامی خوش
و این جزو نوادر اشعار اخوان ثالث است شعری راجع به یک شخصیت دینی آن هم در فضای قبل از انقلاب بگوید ماجرا ازاین قرار بود که علامه امینی در سفری به مشهد مشرف شده بودند و آقای حکیمی به عنوان شخصیت حوزوی کهدرعین حال با روشنفکران و نویسندگان رفاقت داشت، به آقای اخوان ثالث پیشنهاد ملاقات با علامه امینی را می دهد و بعد از این دیدار است آقای اخوان ثالث شعر مذکور را می سراید، آقای حکیمی در مجله «آرش» و مجله«الفبا» و مجله «نگین» در سال های دهه چهل که یک فضای کمونیستی داشتند، از علامه امینی یادکرد، امروز مجله «مکتب اسلام» و «پاسدار اسلام» اگر از علامه امینی بنویسند هنری نکرده اند، این جمله آقای حکیمی که دو کتابخانه در کنار هم برای من خیلی جالب بود و دیدن کتابخانه علامه امینی برای من آرزو شد.
آیا موفق به دیدار علامه امینی و کتابخانه ایشان شدید؟
متأسفانه موفق به درک علامه امینی نشدم و ایشان در سال 1349 رحلت کردند. گاهی به جلسات مکتب الغدیر می رفتیم، آنجا آقازاده های علامه امینی، مرحوم حاج شیخ هادی امینی و حاج آقا رضا و این اواخر حاج احمد آقا درس می دهند. علامه امینی برای ترویج غدیر هیئتی هفتگی به نام مکتب الغدیر تشکیل داده بود در تهران هنوز هم دایر است، این هیئت یکی از باقیات الصالحات علامه امینی می باشد بیش از شصت سال است دایر بوده و روزهای جمعه جلسه دارند و به نیت ترویج غدیر فعالیت می کنند؛ برای من آرزویی بود به الغدیر خدمتی کنم و کتابخانه را ببینم، لذا دیگر درس خواندن من از رشته های فنی به سمت رشته کتابداری منتقل شد؛ در سال 1377 در حالت شبه زندانی در زمان صدام به عراق رفتم جایی نمی شد رفت، اما در سال 1384 مجددأ سفری به عراق داشتم سری به کتابخانه علامه امینی زدم و مقبره ایشان را زیارت کردم، با مدیران عرب کتابخانه آقایان حسانی و برادرانش که در زمان صدام حسین مشغول حفظ و نگهداری کتابخانه بودند ملاقات کردم و برگشتم، در سال های 1388 و 1391 و غیره مجدداً به عراق سفر کردم و بیشتر به کتابخانه مراجعه کردم و با پسر دیگر علامه جناب آقای دکتر محمدامینی ملاقاتی داشتم، در این فاصله بنده شروع به مطالعه الغدیر کردم که با دقت همراه بود و به امید یافتن شیوه های نگارش علامه امینی بودم؛ عالم باید الگوپذیر باشد، به عبارت دیگر در زندگی نامه نویسی باید سیمای علما را طوری ترسیم کنیم تا دسترس پذیر و الگوپذیر باشند، من به دنبال جواب سؤالاتم الغدیر را می خواندم و شهداء الفضیله را تورق می کردم.
از چه سالی با مرحوم سید عبدالعزیز طباطبایی آشنا شدید؟
از حدود سال 1367 به بعد، حدود 10 سال توفیق پیدا کردم محضر مرحوم علامه محقق سید عبدالعزیز طباطبایی را که از شاگردان خاص علامه امینی بود درک کنم کسی بود که ابتکارات ایشان و شاگرد پروری علامه امینی را دنبال می کرد و بسیاری از روش های علمی وی را که بنده در کتاب های علامه امینی جستجو می کردم، در منش مرحوم طباطبایی پیدا کردم، وقتی مرحوم طباطبایی مشغول بیان خاطراتی از بزرگان می شد، با گریه از آن ها یاد می کرد مثل مرحوم شیخ شیرمحمد همدانی، شیخ محمد سماوی، میرزا محمدعلی اردو بادی، سید عبدالرزاق مقرم، آقابزرگ تهرانی یا شیخ عبدالحسین امینی، اینجا مرحوم آقای طباطبایی گریه می کردند، این ها برای ما انگیزه ایجاد می کرد، از مرحوم حاج سید محمدکاظم حکیم زاده که فردی ناشناخته بودند یاد می کرد؛ آقای حکیم زاده از علمای دزفولی الاصلی بود که در نجف رشد کرده و در سال 1351 صدام ایشان را از عراق اخراج می کند.
از کتابخانه و برخوردهای علامه امینی بیشتر بگویید؟
شما کتاب «الامام الصادق والمذاهب الاربعة» اسد حیدر را دیده اید، بسیار کتاب تحقیقی ای هست، بااینکه سال ها از تألیف آن گذشته ولی هنوز کم نظیر است، آقای حکیم زاده می گفتند: اسد حیدر به کتابخانه آقای امینی آمد علامه امینی از او پرسید چه کاری انجام می دهی؟ گفت از من مقاله ای راجع به امام صادق(علیه السلام) خواسته اند، آقای امینی فرمودند: از این مقاله ها زیاد نوشته شده، یک کار اساسی انجام بده، با یک رویکرد جدید کارکن و جایگاه فرهنگی تاریخی امام صادق(علیه السلام) و تطبیق آن با مذاهب اربعه را بنویس. در ادامه علامه امینی فرمودند: من مطالبی دارم اما وقت ندارم بنویسم، لذا توکار را شروع کن و من به تو کمک می کنم. اسد حیدر سال ها به کتابخانه می آمد و مطالبی را به علامه امینی ارائه می داد و ایشان راهنمایی می کردند و اسد حیدر مشغول کار می شد، علامه امینی می گفتند قرآن ها را هم ردیف بقیه کتاب ها قرار ندهید، در طبقات بالا قرار دهید و اگر دو تا قرآن در یک طبقه بود بقیه طبقه را خالی بگذارید و کتاب های دیگر را هم ردیف قرآن قرار ندهید؛ در دفاتر ثبت مسلسل قرآن را شماره یک بدهید و با سایر کتاب ها همراه نکنید، این ها نمونه هایی از اخلاق علامه امینی است.
ادامه فقه و اصول بر تو حرام است
همین طور مرحوم شیخ محمدصادق نجمی، کتاب سیری در صحیحین ایشان را که می خواندم داستان خودشان با علامه امینی را تعریف می کنند و می گویند: من این کتاب را مدیون علامه امینی هستم و به صورت شفاهی به بنده مطالبی را گفتند که اینجا بازگو می کنم، ایشان در مقدمه کتاب آورده اند علامه امینی در اوایل طلبگی به «شرف خانه» تبریز آمدند که روستای ما بود، من خدمت ایشان رسیدم، یک جزوه کوچک به اندازه یک دفترچه همراه من بود و حدود 15 حدیث از صحیح بخاری و مسلم داخل آن نوشته بودم که اگر بنا شد کسی بگوید صحیح بخاری و مسلم مشکلاتی دارد و احادیث خلاف عقل مثلاً دارد همراهم باشد؛ دفترچه جیبی را که به علامه امینی نشان دادم، ایشان به من فرمود چه کسی به تو گفته که وارد این کار شوی؟ من از این حرف ایشان ترسیدم، ولی دیدم که ایشان می خواهد تشویق کند، سپس گفتم من شنیده بودم که بخاری و مسلم هست، ولی اطلاعاتی نداشتم، لذا از جایی این ها را امانت گرفتم و این چند حدیث را یادداشت کردم و آقای امینی به من گفت این کار را ادامه بده، من به علامه امینی عرض کردم من بلد نیستم، گفتند تو شروع کن به جستجو، نقد و بررسی، من هم سطر به سطر نوشته هایت را می خوانم و به تو کمک خواهم کرد، مطالبت را به نجف بفرست، ایشان می فرمودند اگر قلم من نبود نام مؤلف را علامه امینی می نوشتم، درواقع سیری در صحیحین کار علامه امینی است و کار من نیست، مثل استاد راهنما راه را به من نشان می داد، البته این مطلب را شفاهی فرمودند، علامه امینی به من گفتند تا کجا خوانده ای؟ اگر حکم شرعی به تو کنم قبول می کنی؟، گفتم بله، بعد علامه گفتند: ادامه فقه و اصول بر تو حرام و ادامه این کار بر تو واجب است، فقه و اصول گو زیاد است از مدرس تا مسئله گویش زیاد است، اما کسی که دنبال این کار را بگیرد، کم است.
علامه امینی کوه ابتکار بود، آقای نجمی کتاب شیرینی نوشته که سخنان امام حسین(علیه السلام) از مدینه تا کربلاست و آقای دکتر فخر روحانی آن را به انگلیسی ترجمه کرده، ایشان می فرمودند: این را به اشاره علامه امینی نوشته ام، ایشان می فرمودند: راجع به امام حسین(علیه السلام) مطلب زیاد نوشته شده اما از زبان دیگران است، هنوز از زبان امام حسین(علیه السلام) کسی ننوشته که ایشان بفرمایند چه راهی را دنبال می کنند، این ها لابه لای تاریخ هست همین ها را کنار هم با سیر زمانی مرتب کن تا آخرین محل در گودی قتلگاه چه فرمود؛ این ها شد کتاب، علامه امینی از این ابتکارات زیاد انجام داد.
با توجه به مشغله زیاد بزرگان علمی کشور چگونه می توانیم از ایشان بهره بیشتری ببریم؟
متأسفانه ما قدر بزرگانمان را نمی دانیم و به سراغ آن ها نمی رویم تا از ایشان ایده بگیریم و منتظریم تا خودشان ایده هایشان را قلمی کنند؛ درحالی که فرصت و توان آن ها محدود است، با این حال در سیستم علمی غرب به محض اینکه کسی به جایی می رسد، برای او دستیار قرار می دهند و می گویند تو از دانشجویان داخل دانشگاه یا از بیرون دانشگاه کسی را پیدا کن و دستمزد او را ما می دهیم، تو خط بده تا او دنبال کند، یک بار این روش انجام شده و به خوبی جواب داده؛ به عنوان مثال اخیراً سه جلد کتاب از شفاهی ات آیت الله شبیری زنجانی به نام جرعه ای از دریا چاپ شده که شخصی به نام آقای شعبانی این مطالب را گردآوری کرده است.
ایشان چند سال یک دستگاه ضبط صدا همراهشان بوده و درجاهایی مثل حاشیه درس مطالب ایشان را ضبط کرد؛ لذا می توان گفت که آیت الله شبیری چشمه ای جوشان از خاطرات هستند که آقای شعبانی این خاطرات را گردآوری کرده، روی کاغذ آورده و منظم می کند و به آیت الله شبیری ارائه می نمایند؛ ایشان نیز بعضی از مطالب را خذف نموده و بقیه را تأیید می کنند.
حال کمی دقت کنیم که چقدر از این خاطرات را آیت الله شبیری برای مردم نقل کرده اند، اما از یادها رفته، شما حساب کنید چند سال از این خاطرات سه جلد کتاب شده، و بقیه از یادها رفته است، در تهران به مرحوم آیت الله شیخ محمدرضا جعفری نجفی برخورد کردیم که بسیار متواضع و از بزرگان نجف بودند؛ مرحوم محقق طباطبایی می فرمودند: ایشان ابن سینای این روزگار است و ما که برای مسائلی خدمتشان می رسیدیم، می فرمودند: وقتی شیخ محمدرضا جعفری پیش شما در تهران است، چرا اینجا سؤال می کنید، تمام این مسائل باعث شد که شوقی در من ایجاد کند که علامه امینی چه شخصیتی بوده است؟!
من کتابخانه های حوزوی، دانشگاهی و کتابخانه مجلس را دیده بودم و شوق دیدن کتابخانه علامه امینی در نجف را داشتم و متوجه شدم این کتابخانه اولین کتابخانه عمومی در نجف اشرف است که در سال 1376 هجری قمری حدود 60 سال قبل تأسیس شده و در نوع خود یک نوآوری است و هر بزرگی در نجف کتابخانه ای ساخته و به نام خود، آن را نام گذاری کرده، اما علامه امینی از اسم خود می گذرد و نام کتابخانه را مکتبه الامیرالمؤمنین(علیه السلام) می گذارد؛ لذا شیخ باقر قرشی هم که کتابخانه بزرگی را ساخت، از ایشان پیروی کرده و نام کتابخانه را مکتبه الامام الحسن(علیه السلام) گذاشت.
با توجه به مطالعاتی که راجع به شیوه های نگارشی علامه انجام داده اید، به چه نتایجی رسیده اید؟
شیوه نگارشی الغدیر و همچنین شیوه نقد و پژوهش در الغدیر برای من بسیار جالب بوده و جای سؤال دارد و هنوز مشغول مطالعه و دقت در آن هستم، اخیراً به همراه دوستان به دنبال کتابشناسی از علامه امینی بودیم که به مجموعه ای از کتابشناسی ایشان با 260 مدخل رسیدیم که در مجله "سفینه" شماره 38 به چاپ رسیده بود و شامل کتاب، پایان نامه، مقاله و دیگر موارد است و در این ها به سه پایان نامه رسیدیم که راجع به روش شناسی غدیر و علامه امینی بود و متن آن ها را به زحمت به دست آوردیم که یک مورد از دانشگاه پیام نور قم، دیگری از دانشگاه آزاد تهران و دیگری از دانشگاه کوفه و اخیراً در دارالحدیث پایان نامه دیگری نیز یافته ایم.
آیا راجع به معرفی علامه امینی و روش علمی ایشان آن چنان که باید کارشده است؟
متأسفانه بااینکه 40 سال از رحلت این بزرگ مرد می گذرد، دانشگاه و حوزه های ما هنوز به این امر نرسیده اند که الغدیر کتابی است که از لحاظ روش شناسی مهم اس؛ همین امر هم باعث شد در خصوص علامه تحقیقی صورت نگیرد، لذا راجع به علامه امینی با آن همه عظمت و شهرت باید فقط و فقط 4 پایان نامه وجود داشته باشد!، یکی از آن ها مربوط به دانشگاه پیام نور بود که از کتاب های متوسط موجود در بازار هم ضعیف تر است؛ از دو پایان نامه دیگر هم دو مقاله استخراج کرده ایم که مطالب خوبی را شامل می شد.
در همین راستا باید بگویم که یکی از دوستان می گفت: به شوروی سابق رفته بودیم، در آنجا، در یکی از کتابخانه ها ردیفی را به ما نشان دادند که درباره تولستوی نویسنده معروف روسی بود و در سال 2013 تعداد 23 کتاب چاپ اول از وی تک نگاری شده و تکرار گویی نکرده اند و هرکدام از زاویه ای خاص به این نویسنده مشهور نگاه کرده اند، در ایران راجع به صادق هدایت چه تعداد کتاب نوشته شده؟ در جواب می گویند نزدیک به 800 کتاب به زبان فارسی در مورد وی نوشته شده، اما راجع به علامه امینی در این 260 مدخل، از سال 1344 تاکنون، یعنی نزدیک به پنجاه سال، سی یا چهل مدخل بود که حرف تازه و قابل ارائه ای داشته باشد.
راجع به علمای شیعه فقط مجلس ختم گرفتن و چند سوره قرآن خواندن کار مهمی نیست، در اسفند سال 1391 آقای سید محمد طباطبایی فرزند مرحوم سید عبدالعزیز طباطبایی از علامه امینی کتابی را بنام المقاصد العلیه تحقیق کرده اند که نام آن را در کتاب آقای حکیمی دیده بودم، یعنی بعد از حدود 70 سال از تألیف کتاب در زمان حاج شیخ عبدالکریم حائری، حدود سال 1350 قمری، لذا گفتیم خوب است که برای این کتاب مراسم رونمایی انجام شده و انعکاس خبری پیدا کند، تا بزرگان ما در غربت و غفلت خبری باقی نمانند، به خصوص الآن فضای سایت ها طوری است که باید به همراه عرضه کتاب، خبر نشر آن نیز در سایت ها درج شود، من کتاب را تورقی کردم و مقاله کوتاهی تحت عنوان "مروری بر مقاصد العلیه" به نگارش درآوردم، بعد تصمیم گرفتیم جلسه ای برگزار شود، من گفتم همین مطلب کوتاهی را که بنده در سایت منتشر کرده ام را چاپ و ارائه کنیم، دیگر دوستان هم مطالبی داشتند که ارائه دادند و مجموعه این ها به کتاب امین شریعت تبدیل شد که کتاب کوچکی است و متن کاملش در سایت علی نامه وجود دارد و حاوی حرف های جدیدی درباره علامه امینی است. مطالب که جمع شد، به فکرمان رسید تا یک شماره از مجله "سفینه" را به این موضوع اختصاص دهیم، لذا فصلنامه شماره 38 سفینه به مطلب مذکور اختصاص یافت که آن هم حرف های ناب و تازه دارد.
چه پیشنهادی برای معرفی بیشتر علامه امینی به مراکز علمی کشور دارید؟
راجع به علامه امینی حرف و مقاله بازهم جمع خواهد شد با این حال کمتر کسی به فکر کاری جدید است، چون تحقیق جدید زحمت دارد و بسیاری از محققان ما جاده صاف و آماده را دوست دارند، بنابراین عقیده دارم بایستی چند همایش برگزار شود و این کار هم باید توسط مراکز رسمی انجام شود و انجام آن توسط امثال بنده، امکانات مالی ضعیف، قابل اجرا نیست، پس باید اهل نظر، الغدیر را بخوانند و هرکدام نکته و برداشت خود را مطرح کنند، آقایانی مانند سید محمدرضا جلالی؛ قیس عطار، دکتر احمد مهدوی دامغانی به واقع پهلوان این میدان هستند، همین طور چند نفر از نسل میانی مثل آقای سید محمود مرعشی که همراه پدرشان بوده اند و با بزرگان در ارتباط هستند، آقایان صدرایی خوئی، شیخ ابوالفضل حافظیان و فاطمی نیا، حضرت آیت الله سبحانی که پدرشان با پدر علامه امینی ارتباط داشتند، حضرت آیت الله شبیری نیز مطالب زیادی در خصوص علامه دارند، بنابراین حرف ها را باید شنید که لابه لای این حرف ها نکات ناب و تازه ای وجود دارد.
با این کار باید به طلبه های جوان بگوییم که الگوی شما علامه امینی است. مجموعه کاری را در خدمت حاج آقا رضا مختاری تحت عنوان صدمین سالگرد تألیف الذریعه انجام دادیم که حاصل مکتوب آن، چهارکتاب راجع به آقابزرگ تهرانی و همچنین حاصل غیر مکتوب آن چند جلسه بود که به یاد آقابزرگ تهرانی برگزار شد، در تمام این ها انعکاس و پوشش خبری هم وجود داشت در مقدمات این جلسات خدمت آقای دگتر محمدرضا شفیعی کدکنی رسیدیم، ایشان سابقه تحصیلات حوزوی در حوزه خراسان را دارد و بعد هم درزمینه ادبیات فعالیت کرده اند که جزء صاحب نظران حوزه ادبیات نیز هستند؛ در این دیدار وی تاکید داشت مجسمه ای از شیخ آقابزرگ تهرانی در ورودی تمام حوزه ها و دانشگاه ها و مراکز علمی کشور نصب شود تا افرادی که وارد مراکز علمی می شوند بدانند پژوهش به چه معنی است..
لابه لای کارهای آقابزرگ تهرانی بودیم و به کمک آقای دکتر فخر روحانی ایمیلی به پروفسور ورنر اِنده] که دانشمندی آلمانی بسیار قوی درزمینه خاورشناسی هست فرستادم و به ایشان گفتیم قرار است که یادواره مرحوم آقابزرگ تهرانی برگزار شود، اگر حضرت عالی در این زمینه مطلبی دارید بفرمایید، ایشان هم مرقوم کردند: من کوچک تر از آنم که درباره شخصیت بزرگی مثل مرحوم آقابزرگ صحبت کنم فقط این را می گویم هیچ کسی نیست که مطالعاتی درباره مشرق زمین انجام بدهد و از کتاب الذریعه آقابزرگ بی نیاز باشد، این افراد دقیق صحبت می کنند این ها اظهارنظر افرادی است که وجهه بیرونی دینی ندارند، یافته های علمی را تحویل می دهند، حاصل سال ها مطالعه راجع به آقابزرگ را این گونه در یک جمله بیان می کند، شما اگر به کتاب خانم دکتر زابینه اشمیتکه آلمانی مؤلف کتاب "اندیشه های کلامی علامه حلی" مراجعه کنید می بینید با چه خضوعی راجع به الذریعه صحبت می کند، از این نمونه ها بسیار است ولی ما بی توجه هستیم و نمی دانیم که سرمایه های پژوهشی حوزه و دانشگاه ما، این گونه افراد هستند.
یادی از مرحوم استاد شیخ عزیز الله عطاردی
یکی از بزرگانی که قدر ایشان را ندانستیم مرحوم آقای شیخ عزیز الله عطاردی بودند ایشان هفته ای سه یا چهار بار دیالیز می شدند، به طوری که در گوشه ای از کتابخانه وی اتاق دیالیز نصب کرده بودند و بعد از دیالیز که حداقل نیاز به نصف روز استراحت داشتند، مستقیم پشت میز کارشان می رفتند آن هم با آن کهولت سن هشتاد و اندی سال، چندی قبل از رحلتشان که خدمت ایشان بودیم می فرمودند: کتاب تاریخ خراسان را شروع کرده ام و حدود 60 جلد می شود، تا الآن هفت جلد آن کامل شده و بعد از خودم هم نمی دانم حاصل کارها و یادداشت هایم چه می شود، این حرف ها مربوط به دوران نظام اسلامی است؟!
آیا نمی شد یک طلبه را به طور تمام وقت در اختیار ایشان قرار می دادند تا کارها سریع تر پیش می رفت، ایشان می فرمودند: تمام این صد جلد کتابی را که چاپ کرده ام، همه کارهای مربوط به تایپ، تصحیح و چاپ و. .. را خودم دنبال کردم و ادامه دادند: علامه امینی و آقابزرگ تهرانی هم همین طور بودند!!
باید ایشان را دریابیم، من نوعی وقنی می خواهم مقاله ای بنویسم، بایدمطلب را ده بار بالا و پایین کنم، اما ایشان مطلب را می داند و می گوید: از فلان کتاب و دیگر کتاب ها به این آدرس مطلب را استخراج کنید و با یک مقدار تغییر مطلب آماده چاپ است.
منبع : خبرگزاری حوزه
انتهای پیام/