در این گزارش تفسیر آيات 75-82 سوره بقره را می خوانید.

تفسیر آيات 75-82 سوره بقرهبه گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛قرآن سرتاسر دارای اعجاز در زندگی مادی و معنوی است که اگر ما با معرفت تلاوت کنیم حتما اثرات آن را خواهیم دید. لذا در اثرات سوره‌های قرآن اثرات عجیبی ذکر شده که هر کدام یک معجزه‌ای می‌باشند. در این گزارش تفسیرآيات 75-82 سوره بقره را می خوانید:

أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ﴿۷۵﴾
آيا طمع داريد كه [اينان] به شما ايمان بياورند با آنكه گروهى از آنان سخنان خدا را مى شنيدند سپس آن را بعد از فهميدنش تحريف میکردند و خودشان هم مى‏ دانستند (۷۵)


وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُمْ بِمَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿۷۶﴾
و [همين يهوديان] چون با كسانى كه ايمان آورده‏ اند برخورد كنند مى‏ گويند ما ايمان آورده‏ ايم و وقتى با همديگر خلوت مى كنند مى‏ گويند چرا از آنچه خداوند بر شما گشوده است براى آنان حكايت مى ‏كنيد تا آنان به [استناد] آن پيش پروردگارتان بر ضد شما استدلال كنند آيا فكر نمى ‏كنيد (۷۶)


أَوَلَا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ ﴿۷۷﴾
آيا نمى‏ دانند كه خداوند آنچه را پوشيده مى دارند و آنچه را آشكار مى كنند مى‏ داند (۷۷)


وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ﴿۷۸﴾
و [بعضى] از آنان بى‏ سوادانى هستند كه كتاب [خدا] را جز خيالات خامى نمى‏ دانند و فقط گمان مى ‏برند (۷۸)


فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ ﴿۷۹﴾
پس واى بر كسانى كه كتاب [تحريف‏شده‏ اى] با دستهاى خود مى ‏نويسند سپس مى‏ گويند اين از جانب خداست تا بدان بهاى ناچيزى به دست آرند پس واى بر ايشان از آنچه دستهايشان نوشته و واى بر ايشان از آنچه [از اين راه] به دست مى ‏آورند (۷۹)


وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدًا فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۸۰﴾
و گفتند جز روزهايى چند هرگز آتش به ما نخواهد رسيد بگو مگر پيمانى از خدا گرفته ايد كه خدا پيمان خود را هرگز خلاف نخواهد كرد يا آنچه را نمیدانید به دروغ به خدا نسبت مى‏ دهيد (۸۰)


بَلَى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿۸۱﴾
آرى كسى كه بدى به دست آورد و گناهش او را در ميان گيرد پس چنين كسانى اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود (۸۱)


وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿۸۲﴾
و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏ اند آنان اهل بهشتند و در آن جاودان خواهند ماند (۸۲)

 تفسیر

این آیات به این معنی است :كه یهودیان عصر بعثت ، در نظر كفار، و به خصوص كفار مدینه ، كه همسایگان یهود بودند، از پشتیبانان پیامبر اسلام شمرده میشدند، چون یهودیان ، علم دین و كتاب داشتند، و لذا امید به ایمان آوردن آنان بیشتر از اقوام دیگر بود، و همه ، توقع این را داشتند كه فوج فوج بدین اسلام در آیند، و دین اسلام را تایید و تقویت نموده ، نور آن را منتشر، و دعوتش را گسترده سازند.


بعد از آنكه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به مدینه مهاجرت كرد، یهود از خود رفتارى را نشان داد، كه آن امید را مبدل به یاس كرد، و به همین جهت خداى سبحان در این آیات مى فرماید: (افتطمعون اءن یؤ منوالكم ؟ و قد كان فریق منهم یسمعون كلام اللّه) الخ ، یعنى آیا انتظار دارید كه یهود بدین شما ایمان بیاورد، در حالی كه یك عده از آنان بعد از شنیدن آیات خدا، و فهمیدنش ، آن را تحریف كردند، و خلاصه كتمان حقایق ، و تحریف كلام خدا رسم دیرینه این طائفه است ، پس اگر نكول آنانرا از گفته هاى خودشان مى بینند، و مى بینید كه امروز سخنان دیروز خود را حاشا مى كنند، خیلى تعجب نكنید.


(افتطمعون ان یؤمنوا لكم) در این آیه التفاتى از خطاب به بنى اسرائیل ، خطاب به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مسلمانان به كار رفته ، و با اینكه قبلا همه جا خطاب به یهود بود، در این آیه یهود غایب فرض شده ، و گویا و جهش این باشد كه بعد از آنكه داستان بقره را ذكر كرد، و در خود آن داستان ناگهان روى سخن از یهود برگردانید، و یهود را غایب فرض كرد، براى اینكه داستان را از تورات خود دزدیده بودند، لذا در این آیه خواست تا همان سیاق غیبت را ادامه داده ، بیان را با سیاق غیبت تمام كند، و در سیاق غیبت به تحریف توراتشان اشاره نماید، لذا دیگر روى سخن بایشان نكرد، و بلكه ایشان را غایب گرفت.


(و اذا لقوا الذین آمنوا قالوا آمنا و اذا خلا) الخ ، (در این آیه شریفه دو جمله شرطیه مدخول (اذا) واقع شده ، ولى تقابلى میان آندو نشده ، یعنى نفرموده : (چون مؤمنین را مى بینند، میگویند: ایمان آوردیم ، و چون با یكدگر خلوت مى كنند، میگویند: ایمان نیاوردیم ) بلكه فرموده : (چون مؤمنین را مى بینند، میگویند: ایمان آوردیم و چون با یكدگر خلوت مى كنند، مى گویند: چرا از بشارتهاى تورات براى مسلمانان نقل مى كنید؟ و به اصطلاح سوژه بدست مسلمانان می دهید؟) و بدین جهت اینطور فرمود، تا دو مورد از جرائم و جهالت آنانرا بیان كرده باشد.
به خلاف آیه : (و اذا لقوا الذین آمنوا، قالوا: آمنا و اذا خلوا الى شیاطینهم ، قالوا: انا معكم ، انما نحن مستهزؤ ن) كه میان دو جمله شرطیه مقابله شده است.


دو عمل جاهلانه یهود كه خداوند از آنها پرده برمى دارد
و دو جریمه و جهالت یهودیان ، كه در آیه مورد بحث بدان اشاره شده ، یكى نفاق ایشان است ، كه در ظاهر اظهار ایمان مى كنند، تا خود را از اذیت و طعن و قتل حفظ كنند، و دوم این است كه خواستند حقیقت و منویات درونى خود را از خدا بپوشانند، و خیال كردند اگر پرده پوشى كنند، میتوانند امر را بر خدا مشتبه سازند، با اینكه خدا به آشكار و نهان ایشان آگاه است ، همچنان كه در این آیه از سخنان محرمانه ایشان خبر داد.


به طوری كه از لحن كلام بر مى آید، جریان از این قرار بوده : كه عوام ایشان از ساده لوحى ، وقتى بمسلمانان مى رسیده اند، اظهار مسرت میكردند، و پاره اى از بشارتهاى تورات را بایشان مى گفتند، و یا اطلاعاتى در اختیار مى گذاشتند، كه مسلمانان از آنها براى تصدیق نبوت پیامبرشان ، استفاده مى كردند، و رؤ سایشان از اینكار نهى مى كردند، و مى گفتند: این خود فتحى است كه خدا براى مسلمانان قرار داده ، و ما نباید آنرا براى ایشان فاش سازیم ، چون با همین بشارت ها كه در كتب ما است ، نزد پروردگار خود علیه ما احتجاج خواهند كرد.


ریشه مادى عقاید یهود


و این جریان یكى از شواهد بیان قبلى ما است ، كه گفتیم بنى اسرائیل بخاطر اینكه براى ماده اصالت قائل بودند، درباره خدا هم با احكام ماده حكم مى كردند، و او را موجودى فعال در ماده مى پنداشتند، چیزی كه است موجودی كه قاهر بر عالم ماده است ، اما عینا مانند یك علت مادى ، و قاهر بر معلول مادى .


البته این طرز فكر، اختصاص به یهود نداشت ، بلكه هر اهل ملت دیگر هم كه اصالت را براى ماده قائل بودند، و قائل هستند، آنها نیز درباره خداى سبحان حكمى نمى كنند، مگر همان احكامیكه براى مادیات ، و بر طبق اوصاف مادیات مى كنند، اگر براى خدا حیات ، و علم ، و قدرت ، و اختیار، و اراده ، و قضاء، و حكم ، و تدبیر، امر و ابرام قضاء، و احكامى دیگر، قائلند، آن حیات و علم و قدرت و اوصافى را قائلند كه براى یك موجود مادى قائلند، و این دردى است بى درمان ، كه نه آیات خدا درمانش مى كند، و نه انذار انبیاء، (و ما تغنى الایات و النذر عن قوم لا یؤمنون).
حتى این طبقه از دین داران ، كار را بجائى رساندند، و درباره خدا احكامى جارى ساختند، كه حتى كسانى هم كه دین آنان را ندارند، و هیچ بهره اى از دین حق و معارف حقه آن ندارند، طرز تفكر آنان را مسخره كردند، از آن جمله گفتند: مسلمانان از پیامبر خود روایت مى كنند كه خدا آدم را بشكل و قیافه خودش آفریده ، و خودشان هم كه امت آن پیامبرند، خدا را به شكل آدم مى آفرینند.


پس امر این مادى گرایان ، دائر است بین اینكه همه احكام ماده را براى پروردگار خود اثبات كنند، همچنان كه مشبهه از مسلمانان ، و همچنین دیگران كه به عنوان مشبهه شناخته نشده اند، این كار را كرده و مى كنند،و بین اینكه اصلا از اوصاف جمال خداوندى ، هیچ چیز را نفهمند، و اوصاف جمال او را باوصاف سلبى ارجاع داده ، بگویند: الفاظى كه اوصاف خدا را بیان مى كند، در حق او بااشتراك لفظى استعمال می شود، و اینكه میگ وئیم : خدا موجودى است ، ثابت ، عالم ، قادر، حى ، وجود و ثبوت و علم و قدرت و حیات او معنائى دارد، كه ما نمى فهمیم ، و نمى توانیم بفهمیم ، ناگزیر باید معانى این كلمات را به امورى سلبى ارجاع دهیم ، یعنى بگوئیم : خدا معدوم ، و زایل ، و جاهل ، و عاجز، و مرده ، نیست ، اینجا است كه صاحبان بصیرت باید عبرت گیرند، كه انس بمادیات كار آدمى را بكجا مى كشاند؟ چون این طرز فكر از اینجا سر در مى آورد كه به خدائى ایمان بیاورند، كه اصلا او را درك نكنند، و خدائى را بپرستند كه او را نشناسند، و نفهمند، و ادعائى كنند كه نه خودشان آن را تعقل كرده باشند، و نه احدى از مردم .


با اینكه دعوت دینى با معارف حقه خود، بطلان این اباطیل را روشن كرده ، از یكسو به عوام مردم اعلام داشته : در میان دو اعتقاد باطل تشبیه و تنزیه سخن حق و لب حقیقت را رعایت كنند، یعنى درباره خداى سبحان اینطور بگویند: كه او چیزى است ، نه چون چیزهاى دیگر، و او علمى دارد، نه چون علوم ما، و قدرتى دارد، نه چون قدرت ما، و حیاتى دارد، نه چون حیات ما، اراده مى كند، اما نه چون ما، و سخن میگوید: ولى نه چون ما با باز كردن دهان .


و از سوى دیگر به خواص اعلام داشته : تا در آیاتش تدبر و در دینش تفقه كنند، و فرموده : (هل یستوى الذین یعلمون ، و الذین لا یعلمون ؟ انما یتذكر اولواالالباب)، (آیا آنان كه می دانند، برابرند با كسانیكه نمی دانند؟ نه ، تنها كسانى متذكر می شوند كه صاحبان عقلند).
و از سوى دیگر در تكالیف ، طائفه عوام ، و طائفه خواص ، را یكسان نگرفته ، و بیك جور تكالیف را متوجه ایشان نكرده ، و این است وضع تعلیم آن دینى كه بایشان و در حق ایشان نازل شده ، مگر آنكه اصلا كارى با دین نداشته باشند، و گرنه اگر بخواهند دین خدایرا محفوظ نگه بدارند، راه براى همه هموار است .


و كلمه (امانى ) جمع امنیه است ، كه به معناى اكاذیب است ، و حاصل معناى آیه این است : كه ملت یهود، یا افراد باسوادى هستند، كه خواندن و نوشتن را می دانند، ولى در عوض به كتب آسمانى خیانت مى كنند، و آن را تحریف می نمایند، و یا مردمى بى سواد و امى هستند، كه از كتب آسمانى هیچ چیز نمی دانند، و مشتى اكاذیب و خرافات را بعنوان كتاب آسمانى پذیرفته اند.
(فویل للذین یكتبون) كلمه ویل ، بمعناى هلاكت و عذاب شدید، و نیز بمعناى اندوه ، و خوارى و پستى است ، و نیز هر چیزى را كه آدمى سخت از آن حذر مى كند، ویل میگویند، و كلمه (اشتراء) به معناى خریدن است.


(فویل لهم مما كتبت ایدیهم ، و ویل لهم) ضمیرهاى جمع در این آیه ، یا به بنى اسرائیل برمى گردد، و یا تنها به كسانی كه تورات را تحریف كردند، براى هر دو وجهى است ، ولى بنا بر وجه اول ، ویل متوجه عوام بى سوادشان نیز می شود.


معناى خطئیه و سرنوشت انسان محاط بدن


(بلى من كسب سیئة و احاطت به خطیئته) الخ ، كلمه خطیئه به معناى آن حالتى است كه بعد از ارتكاب كار زشت بدل انسان دست می دهد، و به همین جهت بود كه بعد از ذكر كسب سیئه ، احاطه خطیئه را ذكر كرد، و احاطه خطیئه (كه خدا همه بندگانش را از این خطر حفظ فرماید،) باعث می شود كه انسان محاط بدان ، دستش از هر راه نجاتى بریده شود، كانه آنچنان خطیئه او را محاصره كرده ، كه هیچ راه و روزنه اى براى اینكه به هدایت روى آورد، باقى نگذاشته ، در نتیجه چنین كسى جاودانه در آتش خواهد بود، و اگر در قلب او مختصرى ایمان وجود داشت و یا از اخلاق و ملكات فاضله كه منافى با حق نیستند، از قبیل انصاف ، و خضوع ، در برابر حق ، و نظیر این دو پرتوى مى بود، قطعا امكان این وجود داشت ، كه هدایت و سعادت در دلش رخنه یابد، پس احاطه خطیئه در كسى فرض نمیشود، مگر با شرك به خدا، كه قرآن درباره اش فرموده : (ان اللّه لا یغفر ان یشرك به ، و یغفر مادون ذلك لمن یشاء)، (خدا این جرم را كه بوى شرك بورزند، نمى آمرزد، و پائین تر از آنرا از هر كس بخواهد مى آمرزد)، و نیز از جهتى دیگر، مگر با كفر و تكذیب آیات خدا كه قرآن درباره اش مى فرماید: (و الذین كفروا و كذبوا بایاتنا اولئك اصحاب النار هم فیها خالدون)، (و كسانی كه كفر بورزند، و آیات ما را تكذیب كنند، اصحاب آتشند، كه در آن جاودانه خواهند بود)، پس در حقیقت كسب سیئه ، و احاطه خطیئه بمنزله كلمه جامعى است براى هر فكر و عملى كه خلود در آتش بیاورد.


این را هم باید بگوئیم : كه این دو آیه از نظر معنا قریب به آیه : (ان الذین آمنوا، و الذین هادوا و الصابئین ،) الخ است ، كه تفسیرش ‍ گذشت ، تنها فرق میان آن ، و آیه بقره این است كه آیه مورد بحث ، در مقام بیان این معنا است كه ملاك در سعادت تنها و تنها حقیقت ایمان است ، و عمل صالح ، نه صرف دعوى ، و دو آیه سوره بقره در مقام بیان این جهت است كه ملاك در سعادت حقیقت ایمان و عمل صالح است ، نه نامگذارى فقط.

بحث روایتى (شامل دو روایت درباره جمعى از یهود و مراد از سیئه )


در مجمع البیان در ذیل آیه : (و اذا لقوا الذین) الخ ، از امام باقر (علیه السلام ) روایت آورده ، كه فرمود: قومى از یهود بودند كه با مسلمانان عناد و دشمنى نداشتند، و بلكه با آنان توطئه و قرارداد داشتند، كه آنچه در تورات از صفات محمد صلى الله علیه و آله و سلم وارد شده ، براى آنان بیاورند، ولى بزرگان یهود ایشان را از این كار باز داشتند، و گفتند: زنهار كه صفات محمد صلى الله علیه و آله و سلم را كه در تورات است ، براى مسلمانان نگوئید. كه فرداى قیامت در برابر پروردگارشان علیه شما احتجاج خواهند كرد، در این جریان بود كه این آیه نازل شد.
و در كافى از یكى از دو امام باقر و صادق (علیهماالسلام ) روایت آورده : كه در ذیل آیه : (بلى من كسب سیئه) الخ ، فرمود: یعنى وقتى كه ولایت امیر المؤمنین را انكار كنند، در آنصورت اصحاب آتش و جاودان در آن خواهند بود.


مولف: قریب باین معنا را مرحوم شیخ در امالیش از رسولخدا صلى الله علیه و آله و سلم روایت كرده ، و هر دو روایت از باب تطبیق كلى بر فرد و مصداق بارز آنست ، چون خداى سبحان ولایت را حسنه دانسته ، و فرموده : (قل لا اساءلكم علیه اجرا الا المودة فى القربى و من یقترف حسنة ، نزدله فیها حسنا)، (بگو من از شما در برابر رسالتم مزدى نمى طلبم ، مگر مودت نسبت به قربایم را، و هر كس حسنه اى بیاورد، ما حسنى در آن مى افزائیم ).


انتهای پیام/

تفسیر المیزان آیات75الی82سوره بقره

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.