به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ قرآن سرتاسر اعجاز در زندگی مادی و معنوی است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنیم، حتما اثرات آن را خواهیم دید. برای آگاهی و فهم بهتر و بيشتر آيات قرآن كريم هر شب تفسير آياتی از اين معجره الهی را برای شما آماده میكنيم. در این گزارش تفسیرآیه 177 سوره بقره را میخوانید:
لَیسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِیینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى وَالْیتَامَى وَالْمَسَاكِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ
نیكوكارى آن نیست كه روى خود را به سوى مشرق و [یا] مغرب بگردانید بلكه نیكى آن است كه كسى به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و كتاب [آسمانى] و پیامبران ایمان آورد و مال [خود] را با وجود دوست داشتنش به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راهماندگان و گدایان و در [راه آزاد كردن] بندگان بدهد و نماز را برپاى دارد و زكات را بدهد و آنان كه چون عهد بندند به عهد خود وفادارانند و در سختى و زیان و به هنگام جنگ شكیبایانند آنانند كسانى كه راست گفتهاند و آنان همان پرهیزگارانند (۱۷۷)
بعضى از مفسرین گفتهاند: بعد از برگشتن قبله از بیتالمقدس به سوى كعبه، جدال و بگو مگو بسیار شد و بدین جهت آیه مورد بحث نازل شد. (لیس البران تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب )
توضیح مفردات آیه
كلمه (بر) بكسره باء، مجازى است از خیر و احسان و همین كلمه با فتحه باء، صفت مشبهه از آن است و معنایش شخص خیر و نیكوكار است و كلمه (قبل ) با كسره اول و فتحه دوم به معناى جهت است. قبله را هم به همین جهت قبله مىگویند. چیزى كه هست تاى آخر آن معناى نوعیت را مىرساند، و كلمه «ذوى القربى» به معناى خویشاوندان و كلمه «یتامى» جمع یتیم است كه به معناى كودك پدر مرده است و كلمه (مساكین ) جمع مسكین است كه فرقش با كلمه فقیر این است كه مسكین بدحالتر از فقیر است و كلمه «ابن السبیل» به معناى كسى است كه دستش از وطن و از خانواده اش بریده و كلمه «رقاب» جمع رقبه است كه به معناى گردن است. ولى منظور از آن برده است كه قید بردگى به گردن دارد و كلمه «باء ساء» مصدر است، همچنانكه بؤس هم مصدر است و هر دو به معناى شدت و فقر است و كلمه «ضراء» مانند كلمه «ضر» هر دو به این معنا است كه آدمى با مرض یا زخم یا فوت مال یا مرگ فرزند، متضرر شود، و كلمه باءس به معناى شدت و سختى جنگ است .
«ولكن البر من آمن باللّه» الخ، در این جمله بجاى اینكه كلمه «بر» به كسره را تعریف كند، كلمه «بر» به فتحه را تعریف كرد، تا هم بیان و تعریف مردان نیكوكار را كرده باشد و در ضمن اوصافشان را هم شرح داده باشد، و هم اشاره كرده باشد به اینكه مفهوم خالى از مصداق و حقیقت، هیچ اثرى و فضیلتى ندارد. ذكر مصداق در كنار مفهوم، دائب قرآن در تمام بیاناتش است، این خود دائب قرآن در تمامى بیاناتش است كه وقتى میخواهد مقامات معنوى را بیان كند، با شرح احوال و تعریف رجال دارنده آن مقام، بیان میكند و به بیان مفهوم تنها قناعت نمیكند.
و سخن كوتاه آنكه جمله : «ولكن البر من آمن باللّه و الیوم الاخر» تعریف ابرار و بیان حقیقت حال ایشان است كه هم در مرتبه اعتقاد تعریفشان مىكند و هم در مرتبه اعمال و هم اخلاق، درباره اعتقادشان میفرماید: «من آمن باللّه» و درباره اعمالشان میفرماید: «اولئك الذین صدقوا»، و درباره اخلاقشان میفرماید. «و اولئك هم المتقون».
و در تعریف اولى كه از ایشان كرده، فرموده: كسانى هستند كه ایمان به خدا و روز جزا و ملائكه و كتاب و انبیاء دارند، و این تعریف شامل تمامى معارف حقهاى است كه خداى سبحان ایمان به آنها را از بندگان خود خواسته.
مراد به این ایمان، ایمان كامل است كه اثرش هرگز از آن جدا نمىشود و تخلف نمیكند، نه در قلب و نه در جوارح، در قلب تخلف نمیكند چون صاحب آن دچار شك و اضطراب و یا اعتراض و یا در پیشامدى ناگوار دچار خشم نمیگردد و در اخلاق و اعمال هم تخلف نمیكند، «چون وقتى ایمان كامل در دل پیدا شد، اخلاق و اعمال هم اصلاح میشود».
دلیل بر اینكه مراد از آیه بیان این معنا است، ذیل آیه شریفه است كه مى فرماید: (اولئك الذین صدقوا) كه صدق را مطلق آورده و مقید به زبان یا به اعمال قلب، یا به اعمال سایر جوارح نكرده، پس منظور، آن مؤمنینى است كه مؤمن حقیقى هستند و در دعوى ایمان صادقند، همچنان كه در جاى دیگر درباره آنان فرمود: «فلا و ربك لا یؤ منون حتى یحكموك فیما شجر بینهم ، ثم لا یجدوا فى انفسهم حرجا مما قضیت ، و یسلموا تسلیما»، «حاشا به پروردگارت سوگند كه ایمان نمىآورند و ایمانشان واقعى نمىشود مگر وقتى كه تو را در اختلافهایى كه بینشان پیدا مىشود حكم قرار دهند و چون حكمى راندى هیچ ناراحتى در دل خود از حكم تو احساس نكنند و سراپا تسلیم تو شوند».
در چنین هنگامى است كه حالشان با آخرین مراتب ایمان ، یعنى مرتبه چهارم كه در ذیل آیه : «اذ قال له ربه اسلم قال اسلمت» بیانش گذشت منطبق میشود، بعد از این تعریف سپس به بیان پارهاى از اعمالشان پرداخته، میفرماید: «و اتى المال على حبه ذوى القربى و الیتامى و المساكین و ابن السبیل و السائلین و فى الرقاب و اقام الصلوة و اتى الزكوة» كه از جمله اعمال آنان نماز را شمرده كه حكمى است مربوط به عبادت كه در آیه «ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر»، نماز از فحشاء و منكر نهى مىكند.
و نیز در آیه: «و اقم الصلوة لذكرى»، نماز را براى یادآورى من بپا بدار، در اهمیت آن سخن رفته است. یكى دیگر زكات را كه حكمى است مالى و مایه صلاح معاش ذكر فرموده و قبل از این دو بذل مال كه عبارت است از انتشار خیر و احسان غیر واجب را ذكر كرد كه مایه رفع حوائج محتاجین است و نمىگذارد چرخ زندگیشان (به خاطر حادثهاى كه برایشان پیش مىآید)، متوقف گردد.
خداى سبحان بعد از ذكر پارهاى از اعمال آنان به ذكر پارهاى از اخلاقشان پرداخته، از آن جمله وفاى به عهدى كه كردهاند و صبر در باءساء و ضراء و صبر در برابر دشمن و ناگواریهاى جنگ را میشمارد و عهد عبارت است از التزام به چیزى و عقد قلبى بر آن و هر چند خدای تعالى آن را در آیه مطلق آورده، لكن به طوری كه بعضى گمان كردهاند شامل ایمان و التزام به احكام دین نمیشود، براى اینكه دنبالش فرموده: «اذا عاهدوا وقتى كه عهد مىبندند»، معلوم مىشود منظور از عهد نامبرده عهدهایى است كه گاهى با یكدیگر مىبندند «و یا با خدا مىبندند، مانند نذر و قسم و امثال آن» و ایمان و لوازم ایمان مقید به وقت خاصى نمیشود بلكه ایمان را همیشه باید داشت.
ولكن اطلاق عهد در آیه شریفه شامل تمامى وعدههاى انسان و قولهایى كه اشخاص میدهد میشود، مثل اینكه بگوید: «من این كار را میكنم و یا این كارى كه مىكردم ترك مىكنم» و نیز شامل هر عقد و معامله و معاشرت و امثال آن مىشود و صبر عبارت است از ثبات بر شدائد، در مواقعى كه مصائب و یا جنگى پیش مىآید و این دو خلق یعنى وفاى به عهد و صبر هر چند شامل تمامى اخلاق فاضله نمیشود ولكن اگر در كسى پیدا شد، بقیه آن خلقها نیز پیدا میشود و این دو خلق یكى متعلق به سكون است و دیگرى متعلق به حركت وفاى به عهد متعلق به حركت و صبر متعلق به سكون، پس در حقیقت ذكر این دو صفت از میان همه اوصاف مؤمنین به منزله این است كه فرموده باشد: مؤمنین وقتى حرفى میزنند، پاى حرف خود ایستادهاند و از عمل به گفته خود شانه خالى نمیكنند.
و اما این كه براى بار دوم مؤمنین را معرفى نموده كه «اولئك الذین صدقوا» براى این بود كه صدق، وصفى است كه تمامى فضائل علم و عمل را دربرمیگیرد، ممكن نیست كسى داراى صدق باشد و عفت و شجاعت و حكمت و عدالت، چهار ریشه اخلاق فاضله را نداشته باشد، چون آدمى به غیر از اعتقاد و قول و عمل، چیز دیگرى ندارد و وقتى بنا بگذارد كه جز راست نگوید، ناچار میشود این سه چیز را با هم مطابق سازد، یعنى نكند مگر آنچه را كه میگوید و نگوید مگر آنچه را كه معتقد است و گر نه دچار دروغ میشود. انسان مفطور بر قبول حق و خضوع باطنى در برابر آن است هر چند كه در ظاهر اظهار مخالفت كند.
بنابراین اگر اذعان به حق كرد و بر حسب فرض بنا گذاشت كه جز راست نگوید، دیگر اظهار مخالفت نمیكند، تنها چیزى را میگوید كه بدآن معتقد است و تنها عملى را میكند كه مطابق گفتارش است، در این هنگام است كه ایمان خالص و اخلاق فاضله و عمل صالح، همه با هم برایش فراهم میشود. همچنان كه در جاى دیگر نیز در شأن مؤمنان فرموده: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقین»، «اى كسانی كه ایمان آوردهاید، از خدا بترسید و با راستگویان باشید». و حصرى كه از جمله «ولئك الذین صدقوا»، «تنها اینهایند كه راست میگویند» استفاده میشود آن تعریف و بیان تا حدى كه گذشت تاكید میكند و معنایش و خدا داناتر است این میشود هر گاه خواستى راستگویان را ببینى راستگویان تنها همان ابرارند و اما تعریفى كه براى بار سوم از آنان كرد و فرمود: «اولئك هم المتقون» حصرى كه در آن است، براى بیان كمال ایشان است ، چون برّ و صدق اگر به حد كمال نرسند، تقوى دست نمیدهد.
و اوصافى كه خداى سبحان در این آیه از ابرار شمرده ، همان اوصافى است كه در آیات دیگر آورده، از آن جمله فرموده: «ان الابرار یشربون من كاس كان مزاجها كافورا، عینا یشرب بها عباداللّه، یفجرونها تفجیرا، یوفون بالنذر، و یخافون یوما كان شره مستطیرا، و یطعمون الطعام على حبه مسكینا و یتیما و اسیرا انما نطعمكم لوجه اللّه، لا نرید منكم جزاء و لا شكورا»، تا آنجا كه مىفرماید، «و جزاهم بما صبروا جنة و حریرا»، «به راستى ابرار از جامى مینوشند كه مزاج كافور دارد، چشمه ى كه بندگان خدا از آن مینوشند و آن را به هر جا كه خواهند روان كنند، نیكوكاران به نذر وفا كنند و از روزى كه شر آن روز عالمگیر است، بیم دارند و طعام را با آنكه دوستش دارند به مستمند و یتیم و اسیر دهند و منطقشان این است كه ما شما را فقط براى رضاى خدا طعام میدهیم، و از شما پاداشى و سپاسى نخواهیم، تا آنجا كه فرمود و پروردگارشان هم در عوض آن صبرى كه كردند، بهشت و دیبا پاداششان دهد.
كه در این آیات ، ایمان به خدا و ایمان به روز جزا و انفاق در راه خدا و وفاى به عهد و صبر را نام برده و نیز فرموده : «كلا ان كتاب الابرار لفى علیین ، و ما ادریك ما علیون ، كتاب مرقوم ، یشهده المقربون ، ان الابرار لفى نعیم» ، تا آنجا كه مىفرماید: «یسقون من رحیق مختوم و تا آنجا كه مىفرماید: عینا یشرب بها المقربون»، (حاشا كه كتاب ابرار هر آینه در درجات بلندى است، و تو نمىدانى آن درجات چیست قضائى است رانده شده كه مقربین درگاه خدا آن را مشاهده میكنند كه ابرار همانا در نعیم باشند تا آنجا كه مىفرماید، از شرابى خالص و صافى و سر به مهر مینوشند، تا آنجا كه مىفرماید چشمهاى كه همان مقربین خودشان از آن مینوشند).
كه اگر میان این آیات و آیات سوره دهر كه گذشت تطبیق به عمل آید، آنوقت حقیقت وصف مؤمنین و مال كارشان - اگر در آن دقت كنى - به خوبى روشن میگردد.از یكسو در این آیات ایشان را توصیف كرده به اینكه عباداللّه هستند و عباداللّه مقرب درگاه خدایند و در ضمن اوصافى كه براى عباد خود ذكر كرده ، فرموده : «ان عبادى لیس لك علیهم سلطان»، (تو اى ابلیس بر بندگان من تسلط نمىیابى ) و از سوى دیگر مقربین را توصیف كرده، به اینكه: «و السابقون السابقون ، اولئك المقربون ، فى جنات النعیم»، (سبقت گیرندگان در دنیا بسوى خیرات كه سبقت گیرندگان به مغفرتند در آخرت، اینان به تنهائى مقربین و در بهشت نعیمند) پس معلوم می شود این عباداللّه كه در آخرت به سوى نعمت خدا سبقت مىگیرند، همانهایند كه در دنیا به سوى خیرات سبقت میگرفتند و اگر به تفحص از حال ایشان ادامه بدهى، مطالب عجیبى برایت كشف میشود.
پس از آنچه گذشت این معنا روشن شد: كه ابرار داراى مرتبه عالیهاى از ایمان هستند و آن مرتبه چهارم است كه بیانش گذشت و خدایتعالى درباره شان فرموده: «الذین آمنوا، و لم یلبسوا ایمانهم بظلم ، اولئك لهم الامن و هم مهتدون»، (كسانى كه ایمان آوردند و ایمان خود را با ظلم نیامیختند، تنها اینان هستند كه داراى امنیتند و هم راه یافتگانند).
«و الصابرین فى الباساء» كلمه «صابرینم را منصوب آورد، یعنى نفرمود (صابرون ) و نصب آن به تقدیر مدح است تا به عظمت امر صبر اشاره كرده باشد، بعضى هم گفته اند كه اصولا وقتى كلامى كه در وصف كسى ایراد میشود طول بكشد وصفى پشت سر وصفى بیاورند، نظریه علماى ادب بر این است كه میان اوصاف گاهگاهى مدح و ذمى بیاورند و باین منظور اعراب وصف را مختلف سازند، گاهى به رفع بخوانند و گاهى به نصب.
بحث روایتى (ذیل آیه كریمه و بیان اهمیت آنچه در آن آمده ) از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم روایت شده كه هر كس باین آیه عمل كند ایمان خود را به كمال رسانده باشد.
مولف: وجه آن با در نظر داشتن بیان ما روشن است ، و از زجاج و فرائهم نقل شده كه آندو گفته اند: این آیه مخصوص انبیاء معصومین (ع) است براى اینكه هیچ كس بجز انبیاء نمىتواند همه دستوراتى كه در این آیه آمده آنطور كه حق آن است عمل كند، این بود گفتار آن دو، ولى سخنان آن دو ناشى از این است كه در مفاد آیات تدبر نكرده اند و میان مقامات معنوى خلط كردهاند، چون آیات سوره دهر كه درباره اهل بیت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نازل شده، به عنوان ابرار از ایشان یاد فرموده نه به عنوان انبیاء، چون اهل بیت (ع) انبیاء نبودند.
بله این قدر هست كه مقامى بس عظیم دارند، بطورى كه وقتى حال اولواالالباب را ذكر میكند، كه كسانى هستند كه خدا را در قیام و قعود و بر پهلویشان ذكر می كنند و در خلقت آسمانها و زمین تفكر مینمایند، در آخر از ایشان نقل میفرماید كه از خدا درخواست میكنند ما را به ابرار ملحق ساز،(و توفنا مع الابرار)، (با ابرار ما را بمیران )، و در تفسیر الدر المنثور است كه حكیم ترمذى از ابى عامر اشعرى روایت كرده كه گفت : به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم عرضه داشتم: تمامیت برّ و نیكى به چیست؟ فرمود: اینكه در خلوتت همان كنى كه در انظار میكنى.
و در تفسیر مجمع البیان از ابى جعفر و امام صادق (ع) روایت كرده كه فرمودند: منظور از ذوى القربى، اقرباى رسول هستند.
مولف: گویا این تفسیر از باب شمردن یكى از مصادیق قربا باشد، چون در قرآن كریم آیه اى مخصوص قرباى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم هست .
و در كافى از امام صادق (ع) روایت كرده كه فرمود: فقیر آنكسى است كه كاردش آنچنان باستخوان نرسیده كه دست بسوى مردم دراز كند، ولى مسكین بدحال تر از اوست و بائس از هر دو بدحال تر است و در تفسیر مجمع البیان از امام باقر (ع) روایت آورده كه فرمود: ابن السبیل كسى است كه دستش از اهلش بریده باشدو در تهذیب از امام صادق (علیه السلام ) روایت كرده كه شخصى از آنجناب از برده اى سؤال كرد كه با مولایش قرار گذاشته : اگر فلان مبلغ بپردازد، آزاد باشد و مقدارى از آن مبلغ را پرداخته چه كند؟ فرمود: به حكم آیه «و فى الرقاب» بقیه مبلغ را باید از مال صدقه بپردازند تا آزاد شودو در تفسیر قمى در ذیل جمله : (و الصابرین فى الباساء و الضراء) گفته : امام (ع) فرمود: یعنى در گرسنگى و عطش و ترس ، و در معناى جمله «و حین الباس» گفته امام فرمود: یعنى در هنگام جنگ.
انتهای پیام/