به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از تبریز؛با یک ماشین عجیب و غریب از هلند آمدهاند. ماشینی که شاید خیلی مجهزتر و زیباتر از خانه خیلی از ماهاست با سرویس بهداشتی، آشپزخانه، تلویزیون، مبل، رختخواب و ...؛ این ماشین در کنار تجهیزات عجیب و غریبی که به همراه دارند، به صراحت میگوید با عدهای جهانگرد باتجربه مواجه هستیم.
Hans Schruen حدود ۶ نفر از گردشگران هلندی را با همین ماشین عجیب و غریبش به ایران آورده است تا در ۲۹ روز، شهرهای مهم ایران را بگردند. حالا بعد از چند شهر و قبل از چند شهر دیگر، به ایستگاه تبریز رسیدهاند. ایستگاهی که میگویند برای دومینبار است در دوسال اخیر راهشان به آن افتاده است.
ماشینشان را در پارک مسافر تبریز پارک کرده و شب را آنجا ماندهاند تا بعد از یک استراحت درست و حسابی، صبح بتوانند تبریزگردیشان را آغاز کنند. صبح که میشود با چهرههایی بشاش از خواب بیدار میشوند و بعد از سلام و صبحبخیرهای کوتاه، حسابی آماده گشت و گذار میشوند. البته منظور آنها از آمادهشدن، پوشیدن لباسهایی است که فقط جنبه راحتی داشته باشند، یا به همراه داشتن دوربین و سایر تجهیزات.
اولین مقصدشان عمارت تاریخی شهرداری تبریز است. عمارتی که در سالهای ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۸ به دست مهندسان آلمانی ساخته شده و اکنون یکی از مهمترین نمادهای تبریز به شمار میآید. مهمانان هلندی با همان لبخندی و انرژی که صبح زود موقع ترک ماشینشان داشتند طبقههای مختلف عمارت را طی میکنند. از دیدن برخی اشیا تعجب و از دیدن برخی دیگر لبخند میزنند و به همدیگر چیزهایی میگویند.
همین که وارد موزه فرش در آخرین طبقه عمارت میشوند، از خیلی دور هم میتوان لذتی را که برچشمانشان حاکم شده دید. دست میکشند روی فرشها و به همدیگر چیزهایی میگویند شاید درست، شاید غلط. راهنمای موزه هم که پشت میز نشسته با دیدن توریستهای هلندی نزدیکتر میآید اما طوری که انگار وسط راه بداند به انگلیسی تسلط ندارد زیاد نزدیک نمیشود و از فاصلهای مناسب حیرت آنها را از دیدن فرش تبریز به نظاره مینشیند.
هلندیها زبان اصلیشان انگلیسی نیست اما انگلیسی هم بلدند به همین خاطر مترجمی که کنارشان است به انگلیسی تسلط دارد. بعد از دیدن عمارت ساعت، ساعت را هدر نمیدهند و به سمت خانه استاد شهریار میروند. خانهای که برعکس عمارت ساعت که شاید معماری شبیه به معماری آنها دارد، متفاوت است.
فقط و فقط بخاطر بازار تبریز
حیاطی کوچک، نمایی آجری و پنجرههایی که شهریار انتظار را با آنها کشیده است، توجه گردشگران ما را جلب میکند. شهریار و شعرهایش را نمیشناسند و حتی به گوششان هم نخورده است اما خوشبختانه بیوگرافی که به زبان انگلیسی در ورودی خانه قرار دارد، اندکی ذهنیتشان را برای دیدن کلبهای درویشی آماده میکند.
درحالی که کوچک و ساده بودن خانه، توجهشان را جلب کرده است، مترجم از زندگی پر پیچ و خم شهریار برایشان میگوید و آنها هم به دقت گوش میدهند. Heino Boere بعد از اینکه تاحدودی با شهریار و اهمیت شعرهای او برای ایرانیان آشنا میشود میگوید: «عجیب است که شاعری را که شعرهایش به ۱۰ ها زبان ترجمه شده ما نمیشناسیم!
بعد از این که یک دور کامل هم طبقه همکف و هم زیرزمین باصفای شهریار را دیدن میکنند، به حیاط برمیگردند تا در نیمکتی بنشینند، استراحت کنند و در مورد مقصد بدیشان صحبت کنند. Hans که لیدر تور است در این فاصله میگوید که این دومینبار است که به تبریز میآید و با خودش تور گردشگری میآورد. او تبریز را شهر زیبایی میداند مثل دیگر شهرهای ایران اما دلیلی که باعث شده او به همراه دیگر جهانگردان دوباره تبریز را انتخاب کند، جالب است. Hans میگوید فقط و فقط بخاطر بازار تبریز است که به تبریز میآید!
«تبریز ۲۰۱۸» را فقط شنیدهایم
شنیدن این حرف هم خوشحالکننده است و هم ناراحتکننده. بازاری که میتواند از آن سوی دنیا گردشگر بیاورد هیچ تفاوتی با دوسال قبل نکرده است. دوسال قبل که هنوز تبریز به عنوان پایتخت گردشگری جهان اسلام مطرح نبود. Hans اسم تبریز ۲۰۱۸ را شنیده است ولی بیشتر همراهانش نه. او میگوید فقط این عنوان را شنیده است ولی حتی نمیداند چه فلسفهای پشت آن است.
دو خانم تبریزی که گویا به انگلیسی مسلط هستند به طرف دوخانم هلندی که نشستهاند میآیند. دقایقی با لبخند صحبت میکنند شاید در مورد تبریز، شاید در مورد هلند و شاید ... درست زمانی که میخواهند خانه استاد شهریار را ترک کنند، چند جوان تبریزی میآیند و از آنها و با آنها عکس میگیرند؛ ناراحت نمیشوند و با رضایت کامل عکس میگیرند. هرچند زبان ما را بلد نیستند اما با اشاره خوشحالیشان را ابراز میکنند.
موزه مشاغل، ایستگاه بعدی است. در ورودی موزه، عکس چهرههایی را میبینند که ما به عنوان مفاخر و مشاهیرمان از آنها یاد میکنیم اما آنها دوست دارند درباره تک تک چهرهها سوال بپرسند و مترجم نیز با حوصله فراوان برایشان تعریف میکند.
در اطلاعرسانی «تبریز۲۰۱۸» رسانهها ضعیف عمل کردهاند
به بخش اصلی میرسند یا همان بخش مشاغل. در یک سالن نهچندان بزرگ چند مغازه کوچک به صورت شبیهسازیشده کنار هم چیده شدهاند. یکی عطاری است، یک خیاطی، یکی دادگاهی قدیمی، یکی داروخانه و ... . Hein Rich که سالمندتر از بقیه است میگوید: «اینکه ما بسیاری از این مشاغل را در کشور و شهر خود نداریم، جذابشان میکند. حداقل آنهایی هم که داریم به شکل و گونه دیگری است.»
او هم میگوید «تبریز ۲۰۱۸» را هیچکس در کشورشان نشنیده است و علت آن را عملکرد ضعیف رسانهها در اطلاعرسانی چنین رویداد بزرگ گردشگری میداند.
در همینحال گزارشگر یکی از شبکات تلویزیونی نزدیک توریستها میشود و از مترجم می خواهد که از آنها بخواهد برای مصاحبه آماده شوند. اول لبخندی آمیخته با تعجب تحویل مترجم میدهند ولی بعد دختری که جوانتر از بقیه است داوطلب میشود.
گزارشگر حتی چند کلمه هم انگلیسی بلد نیست و به همین خاطر چند دقیقهای با مترجم مشورت میکند تا سوال اولش را به زبان انگلیسی بپرسد.
تبریزیها مهماننوازترین شهروندان ایران هستند
مصاحبه شروع میشود؛ سوال و جوابهایی کلیشهای درباره زیبایی و فرهنگ تبریز. مصاحبهشونده جوان همچنان لبخند به لب دارد و دوستانش از مصاحبه او عکس و فیلم میگیرند. بعد از اینکه عوامل موزه هم یک دل سیر با مهمانان عکس میگیرند، راهی مقصد بعدی و اصلی یعنی بازار سرپوشیده تبریز میشوند.
در مسیر، Hans را که کنارم میبینم، فرصت مناسبی میدانم برای چند سوال و جواب کوتاه درباره تبریز. از او میپرسم اینکه همشهریان ما اینهمه با شما عکس میگیرند اذیتکنده نیست؟ لبخندی میزند و میگوید: «نه؛ اتفاقا خوب است. بنظرم تبریزیها مهماننوازترین شهروندان ایرانی هستند و همین عکسگرفتنها را هم نشانهای از مهماننوازی میدانیم. حتی دیشب یک خانواده تبریزی ما را دعوت کردند به خانهشان تا شام را مهمانشان باشیم بیآنکه ما را بشناسند.»
گوشی همراهش را از جیبش بیرون میآورد و عکسهای دیشب را نشان میدهد. همانطور که عکسها را در صفحه گوشی ورق میزند با چشمانش لبخندی عمیق میزند. برای من جالب است که که چرا بازار تبریز علت سفر آنها به تبریز است.
Hansمیگوید: «همهچیز بازار برایم جالب است، اینکه چگونه ساختهاند، اینکه چهچیزهایی میفروشند یا اینکه معماری عجیبی دارد. واقعا زیباترین بازاری است که تابحال دیدهام. این را به این خاطر این نمیگویم که شما تبریزی هستید!» و میخندد.
«رانندگی تبریزیها خوب است؛ مثل تهرانیها، مثل هندوستانیها، اما مثل اروپاییها نیست. ما آنجا آرامتر و بااحتیاطتر میرانیم و به همدیگر راه میدهیم اما اینجا خبری از اینچیزها نیست.»او میگوید بیشتر هدفش از آمدن به بازار تبریز خرید نیست و اصلا هدف خاصی ندارد اما اگر چیزی توجهش را جلب کند و قیمت مناسبی نیز داشته باشد، فورا میخرد. هنوز حرفش کاملا تمام نشده که صدای ترمز خودرویی باعث میشود سرش را برگرداند آنطرف و ببیند چه خبر است. همانطور که ماشینها را نگاه میکند، میگوید: «رانندگی تبریزیها خوب است؛ مثل تهرانیها، مثل هندوستانیها، اما مثل اروپاییها نیست. ما آنجا آرامتر و بااحتیاطتر میرانیم و به همدیگر راه میدهیم اما اینجا خبری از اینچیزها نیست.»
برند نمیپوشید!
او که جنس سوالهای من را فهمیده دوست دارد بیشتر صحبت کند. از لباس و پوشش سخن به میان میآورم. میگوید: «غیر از حجاب تفاوت دیگری که پوشش ما با شما دارد این است که ما در هلند به برند بودن لباس اهمیت میدهیم ولی اینجا دقت میکنم و میبینم که هیچکس لباس مارکدار نمیپوشد. بیآنکه من دلیلی بگویم خودش میگوید: «البته میدانم اینجا لباسهای برند گرانتر هستند. و بعد باز لبخند میزند و به ادامه مسیر نگاه میکند.
لذت گم شدن در بزرگترین بازار جهان
با دیدن آرم تبریز ۲۰۱۸ بر روی یک بروشور میپرسد: «قرار است در تبریز ۲۰۱۸ چه اتفاقی بیفتد؟» مترجم سیر تا پیاز ماجرا را برایش تعریف میکند. میگوید اگر چنین اتفاق بزرگی رخ میدهد چرا شهری که الان میبینیم با دوسال پیش خود هیچ تفاوتی نکرده است!
بالاخره به بازار میرسیم. در یکی از ورودیهای اصلی میایستند و باهم مشورت میکنند درباره اینکه قرار است کجاها را بگردند یا چه چیزهایی بخرند یا بخورند. این صحبت و مشورت برعکس صحبتهای قبلیشان زیادی طول میکشد. مترجم میپرسد مشکلی پیش آمده؟ و لیدر طوری که کمی خجالت بکشد میگوید ما قرار است ۳ یا ۴ ساعت در بازار بگردیم. و چون قبلا هم آمدهایم میتوانیم خودمان راهمان را پیدا کنیم.
من و مترجم میفهمیم که باید سریعا آنها را ترک کنیم و بگذاریم هرآنطور که میخواهند تبریزگردیشان را در بازار ادامه دهند. حتی اگر بازار را نشناسند مشکلی برایشان پیش نمیآید. گمشدن در بازار تبریز، گم شدن در تاریخ و فرهنگ و رسوم تبریز است و چیزی جز این هدف، آنها را به تبریز نکشانده است.
منبع :خبرگزاری مهر
انتهای پیام/ش