محمود احدیان رزمنده دفاع مقدس گفت: در محوری از عملیات بزرگ کربلای 5 یک گردان 150 نفره بودیم که بعد از 48 ساعت فقط کمتر از 15 نفر زنده برگشتیم.

محمود احدیان جانباز و ایثارگر دفاع مقدس از لشگر انصارالحسین (ع) همدان در گفتگو با خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛با یاد دوران جنگ تحمیلی ایران و عراق و خاطره ای از عملیات کربلای 5  در دفاع مقدس بیان کرد: بهمن سال 65 عملیات بزرگ کربلای 5 در منطقه عمومی خرمشهر- شلمچه در حال اجرا بود و لشکر پیاده 32 انصارالحسین (ع) استان همدان به عنوان یکی از یگان‌های آفندی (عملیاتی) نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در این عملیات حضور موثر داشت.

150 نفر رفتیم کمتر از 15 نفر برگشتیم/خاطرتات تلخ و شیرین از کربلای 5

 

 

سومین عملیات طی چند روز

 گردان 158 قائم (عج) یکی از 15 گردان آفندی لشکر انصارالحسین (ع) به فرماندهی برادر علی اکبر امیرپور، طی 2 مرحله عملیات در منطقه 5 ضلعی برای تصرف مواضع دشمن بعثی که در خاکریزهای نونی شکل (بسیار مرتفع و مستحکم) مستقر بودند، تعداد زیادی از نیروهایش را به دلیل شهادت یا مجروحیت از دست داده بود.
برای سومین مرتبه در طول 2 هفته ای که از عملیات کربلای 5 می‌گذشت به گردان 158 ماموریت دادند که در منطقه شهرک دوئیجی و نهر جاسم برای انجام عملیات آفندی مستقر و آماده گردد.

150 نفر رفتیم کمتر از 15 نفر برگشتیم/خاطرتات تلخ و شیرین از کربلای 5 

نیروهای تشکیل دهنده ی گردان

  تعداد نیروهای گردان در این مرحله شامل 2 گروهان 75 نفره می‌ شد که یک گروهان بچه‌های باقیمانده از گردان 158 در مرحله‌های قبلی عملیات بودند که هنوز توانایی رزم و نبرد با دشمنان را داشتند و مجروح یا شهید نشده بودند و تعداد 75 نفر به اندازه یک گروهان از گردان 157 که از بچه های شهرستان بهار و کبودرآهنگ همدان بودند به گردان 158 قائم اضافه شدند که جمعا با یک گردان 150 نفره وارد شلمچه شدیم و پس از عبور از شهرک دوئیجی که فاصله ی زیادی با بصره نداشت در حاشیه شرقی نهر جاسم مستقر شدیم.

 

ماموریت محول شده به گردان

 ماموریت گردان 158 قائم (عج) عبور از خاکریز پدافندی دشمن در نهر جاسم و پاکسازی نخلستان مقابل و تامین پل فلزی نهر بود.

150 نفر رفتیم کمتر از 15 نفر برگشتیم/خاطرتات تلخ و شیرین از کربلای 5

 

ساعت حدودا 15 مورخه 29 بهمن بود که ما همراه با 150 نفر از نیروهای تلفیقی باقیمانده از 2 گردان 157 و 158 وارد شلمچه شدیم

آتش دشمن که شامل آتش‌های پشتیبانی اعم از انواع بمباران‌ها، انواع گلوله‌های توپخانه که معروف به گلوله‌های توپ فرانسوی یا اتریشی بود و همچنین انواع گلوله‌های انفجاری خمپاره 120 و 82 میلیمتری، انواع موشک‌های هوایی که از هواپیماها و هلی‌کوپترهای بعثی به سمت مواضع نیروهای ما شلیک می‌شد و از کیلومترها مانده به خط مقدم، جهنمی از این مهمات ساخت کشورهای غربی و شرقی را بر سر رزمندگان اسلام فرو می‌ریخت

 

نقطه ای از زمین سالم نبود

در طول مسیر همه مواضع ارتش بعث عراق شامل ابنیه، سنگرها، تاسیسات و نخلستان‌ها بر اثر آتش سنگین توپخانه ما و دشمن نابود شده بود و حجم آتش به قدری سنگین و وسیع بود که یک متر مربع از زمین پیدا نمی شد که یک گلوله توپ یا خمپاره به آن اصابت نکرده باشد، زمین منطقه شخم شده بود و در میان معابر که عبور می‌کردیم انواع لاشه ماشین‌های منهدم شده و سوخته فراوان بود.

در گوشه کنار سنگرها ، کانلا‌ها و جاده ها مملو از جنازه‌های سیاه شده و باد کرده مزدوران بعثی بود که روزهای قبل یا شب‌های قبل بدست رزمندگان اسلام کشته شده بودند و هنوز فرصت و مهلت تدفین و یا انتقال جنازه‌ ها برایشان پیش نیامده بود، بالاخره از همه این صحنه‌ها نیروهای گردان را عبور دادیم و در ضلع شرقی خاکریز نهر جاسم مستقر شدیم.

150 نفر رفتیم کمتر از 15 نفر برگشتیم/خاطرتات تلخ و شیرین از کربلای 5

شهادت فرماندهان در بدو عملیات

به محض ورود به خاکریز نهر جاسم بر اثر اصابت گلوله خمپاره ، 3 نفر از فرماندهان اصلی به شهادت رسیده یا مجروح شدند؛ شهید ناصر قاسمی که به عنوان مسئول جدید محور همراه با ما وارد منطقه شد، به شهادت رسید و شهید سعید اسلامیان که به عنوان مسئول محور از قبل در نهر جاسم مستقر بود و برادرعلی‌اکبر امیرپور فرمانده گردان نیز مجروح شدند.

پیکر مطهر شهید ناصر قاسمی را در داخل کانال که بالای خاکریز توسط عراقی‌ها حفر شده بود قرار دادیم و برادران اسلامیان و امیرپور که مجروح شده بودند را با آمبولانس فاقد لاستیک (لاستیک ماشین‌های سبک و سنگین فعال در شلمچه به علت حجم سنگین آتش دشمن و خودی به سرعت پنچر می‌شدند و مجبور بودند بدون لاستیک وروی رینگ‌ فلزی حرکت کنند) به اوژانس خط مقدم انتقال دادیم.

پذیرایی شب اول با گلوله های منحنی زن

بعد ازساعتی برادر حاج ستار ابراهیمی (دو ماه بعد از آن در شلمچه و در عملیات کربلای 7 به شهادت رسید) که فرمانده گردان 155 حضرت علی اصغر (ع) بود به عنوان مسئول محور جایگزین برادر اسلامیان شد و گردان بدون فرمانده ما هم توسط برادر رزمنده حاج عباس زمانی (جانشین فرمانده گردان) هدایت می‌شد.
شب اول را در انتظار دستور حرکت از نقطه رهایی به سمت دشمن سپری کردیم و در حالی که به شدت از روبرو توسط نیروهای پیاده عراقی زیر آتش گلوله‌های مستقیم‌زن بودیم از گلوله‌های منحنی‌زن دشمن نیز مانند توپ و خمپاره‌ها بی نصیب نبودیم و حجم سنگینی از آتش دشمن بر مواضع ما ریخته می‌شد و هر چند دقیقه شهید و مجروح می دادیم، به هر سختی و مشکلاتی که بود شب اول را سپری کردیم بدون آنکه از عملیات و آفند علیه دشمن خبری شود.

روبروی خاکریز بعثی ها، پشت خاکریز میدان مین

روز دوم ساعت حدودا 4 بعد از ظهر بود و من طبق روال جاری برای سرکشی از سایر سنگرها و بررسی آخرین وضعیت خط پدافندی پس از هماهنگی با شهید حاج ستار و برادر زمانی از سنگر خارج شدم.

خاکریز محل استقرار ما در کنار یک جاده قرار داشت و پشت جاده هم میدان بزرگی از مین‌های عراقی بود که به صورت خیلی پیچیده و تنیده درهم احداث شده بود
این میدان مین از حیث فراوانی حجم مین و همچنین انواع سیم‌خاردارهای حلقوی و رشته‌ای واقعا وحشتناک و غیرقابل عبور بود
در واقع نیروهای ما در خاکریزی مستقر شده بودند که در جلو خاکریز نخلستان متراکم از درخت های نخل و مملو از نیروهای بعثی بود و پشت خاکریز هم میدان مین.

پایی که بیرون ماند

در داخل جاده خاکی از مقابل سنگری عبور کردم که چشم‌هایم به پوتین رزمنده‌ای افتاد که از سنگر بیرون مانده بود و انگار تکان می‌خورد کمی دقت کردم دیدم که بله پای یک رزمنده که داخل پوتین است خارج از سنگر است نزدیک رفتم و با پای راستم به پوتین‌ آن رزمنده زدم و گفتم این پای کیست پا رو بکش تو سنگر تا ترکش نخوردی و مجروح نشدی!
همزمان خم شدم و داخل سنگر را نگاه کردم، دیدم که 5 نفر از نیروها داخل سنگر در حال استراحت هستند و شخصی هم که پایش از سنگر بیرون مانده برادر سید مرتضی بلدچی گردن و از نیروهای واحد اطلاعات عملیات لشکر است.
سلام کردم و گفتم: سید جان پا تو بکش تو سنگر ممکنه مجروح بشی آخه آتیش دشمن خیلی سنگینه، آقا سید نگاه معنی‌داری به من کرد و گفت:
تو با این قد و قامت بیرون سنگر مجروح نمی‌شی و ترکش نمی‌خوری اما پوتین من ترکش می‌خوره؟! بهش گفتم خودت میدونی از ما گفتن بود و  از سنگر آنها عبور کردم و به سرکشی ها ادامه دادم.
سنگرها شامل سنگر های نگهبانان، سنگر کمین، سنگرهای روی کانال برای دیده‌بان‌ها، سنگر استراحت نیروها و سنگرهایی که به عنوان زاغه‌ مهمات بود و در آنجا هم به تفکیک برای هر نوع مهمات سنگری را در نظر می‌گرفتیم که در موقع نیاز و ضرورت‌ دسترسی آسان تر باشد مثلا سنگر مهمات آرپی‌جی، سنگر مهمات گلوله خمپاره 60 و غیره
یک سری از مقرها و سنگرهانیز برای خودروها بود مثلا محل پارک آمبولانس، تویوتا و ... بود.

150 نفر رفتیم کمتر از 15 نفر برگشتیم/خاطرتات تلخ و شیرین از کربلای 5

نتیجه گوش نکردن به توصیه فرمانده
بعد از سرکشی از خط و بررسی آخرین وضعیت نیروها و تجهیزات به سمت سنگر فرماندهی برمی‌گشتم که صدای ناله ای توجه مرا به خود جلب کرد! دقت کردم دیدم صدای ناله از سنگر سید مرتضی بیرون می‌آید، رفتم به سمت سنگر دیدم امدادگر مشغول پانسمان پای سید مرتضی است، گفتم چی شده؟ گفتند قوزک و پاشنه پای سید ترکش خورده و داریم پانسمان می‌کنیم که جلو خونریزی را بگریم و اعزامش کنیم به پست امداد، به سید گفتم: سید جان من با این هیکل قریب به یک ساعته که در خط تردد می کنم و اتفاقی برایم نیافتاد اما تو داخل سنگر نشستی و تنها پوتین پایت بیرون بود، این ترکش گوارای وجودت تا من بعد به حرف فرمانده ات توجه کنی و گوش بدی! سید درحالی که ناله می کرد گفت: تو مثل بادمجان بم می‌مانی که آفت نداری، ولی حلالم کن.
بعداز ظهر هم هر چه منتظر شروع عملیات شدیم خبری نشد.

 90درصدتلفات فقط در48 ساعت
فردای آن روز (روز سوم) بعد از اذان صبح خط مقدم را تحویل لشکر 5 نصر داده و نیروهای باقیمانده را که بعداز 48 ساعت فقط کمتر از 15 نفر یعنی ده درصد کل گردان بودند با یک دستگاه تویوتا به آبادان و مقر گردان در ابوشانک بازگرداندم.

150 نفر رفتیم کمتر از 15 نفر برگشتیم/خاطرتات تلخ و شیرین از کربلای 5


ارواح طیبه شهدا شاد و راهشان مستدام
...........................


انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار