در این گزارش شرح و تفسير حکمت 216 نهج البلاغه با موضوع سوء استفاده از مواهب مادى را بخوانید.

شرح و تفسير حکمت 216 نهج البلاغهبه گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ نهج البلاغه با گذشت قرن‌ها نه تنها تازگی و جذابیت خویش را حفظ کرده که فزون‌تر هم شده است و این اعجاز نیست، مگر به سبب ویژگی هایی که در شکل و محتوای آن است. این امتیاز را جز در مورد قرآن نمی توان یافت که در کلام امام علی (ع) درباره قرآن آمده است: «ظاهره انیق و باطنه عمیق، لاتفنی عجائبه و لاتنقضی غرائبه » قرآن کتابی است که ظاهری زیبا و باطنی عمیق دارد، نه شگفتی های آن پایان می‎پذیرد و نه اسرار آن منقضی می‎شود.

در سخن مشابهی نیز آمده است: «لاتحصی عجائبه و لاتبلی غرائبه» نه شگفتی‌های آن را می‎توان شمرد و نه اسرار آن دستخوش کهنگی می‎شود و از بین می‎رود.

سخنان امام علی (ع) در فاصله قرن اول تا سوم در کتب تاریخ و حدیث به صورت پراکنده وجود داشت. سید رضی در اواخر قرن سوم به گردآوری نهج البلاغه پرداخت و اکنون بالغ بر هزار سال از عمر این کتاب شریف می‎گذرد. هرچند پیش از وی نیز افراد دیگری در گردآوری سخنان امام علی (ع) تلاش‌هایی به عمل آوردند، اما کار سید رضی به خاطر ویژگی هایی که داشت درخشید و ماندگار شد؛ چون سید رضی دست به گزینش زده بود.

شرح و تفسير حکمت 216 نهج البلاغه

امام علی (ع) فرمودند: َمنْ نَالَ اسْتَطَالَ. كسى كه به نوايى رسد، طغيان مى كند.

امام علی (ع) در اين گفتار حكيمانه به شرح حال بسيارى از مردم اشاره مى كند كه از مواهب مادى سوء استفاده مى‌كنند و مى‌فرمايد: «كسى كه به نوايى رسد طغيان مى كند و برترى مى جويد»; (مَنْ نَالَ اسْتَطَالَ).

«استطال» از ريشه «طول» بر وزن (قول) به معناى قدرت و برترى است و هنگامى كه به باب استفعال مى رود، مفهوم برترى جويى دارد.

عبارت امام علی عليه السلام مفهوم وسيع و گسترده اى دارد و تمام كسانى را كه به مال يا مقام و يا هرگونه قدرت ديگرى مى رسند، شامل مى شود و اين سيره اى ناپسند در بسيارى از مردم است. کسانی که وقتی مال و ثروت فراوانى پيدا مى‌كنند، مى‌كوشند خود را برتر از ديگران نشان دهند و هنگامى كه مقامى پيدا كنند، اصرار دارند ديگران را زير سلطه خود قرار دهند. همچنين هنگامى كه علم و دانشى به دست مى آورند، ديگران را نادان مى پندارند و شاگرد خود مى دانند.

به ويژه اگر پيش از اين محروميت هايى كشيده باشند; فقير بوده و به نوايى رسيده، ضعيف بوده و به قدرتى دست يافته، جاهل مطلق بوده و به علم و دانش مختصرى رسيده است. كبر و غرور و برترى جويى اين گونه افراد بيشتر و شديدتر است و تاريخ گذشته و حتى حوادثى كه امروز با چشم خود مى بينيم، شاهد اين گفتار امام است.

در واقع مى توان گفت: اين كلام حكيمانه از آيه شريفه 6 و 7 سوره «علق» برگرفته شده كه مى فرمايد: «(كَلاَّ إِنَّ الاِْنسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَّآهُ اسْتَغْنَى); چنين نيست به يقين انسان طغيان مى كند،؛ از اين كه خود را بى نياز ببيند». گرچه بعضى از مفسران، انسان را در آيه مورد نظر، مخصوص «ابو جهل» دانسته اند كه مرد ثروتمند و طغيانگرى بود و به مبارزه با پيغمبر اسلام پرداخت; ولى به يقين، انسان در اينجا مفهومى كلى دارد كه به گروه كثيرى از نوع بشر اشاره مى كند و ابوجهل و امثال آن مصداق هاى روشنى از آن هستند.

در كلمات قصار گذشته نيز كراراً به اين حقيقت با تعبيرات ديگرى اشاره شده است; از جمله در گفتار حكيمانه 150 كه در مقام موعظه به نكته هاى مهمى اشاره مى كند، مى فرمايد: «لاَ تَكُنْ مِمَّنْ… إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَفُتِنَ».

اگر غنى و بى نياز شود، مغرور و مفتون مى گردد و در گفتار 160 نيز مى فرمايد: «مَنْ مَلَكَ اسْتَأْثَرَ; كسى كه دستش به حكومتى رسد استبداد پيشه مى كند». و مى توان گفت: كلام مورد بحث جامعيت بيشترى دارد، زيرا كلمات گذشته يا در مورد غنى و ثروت بود و يا مقام; اما گفتار حكيمانه مورد بحث، رسيدن به هر نوع توانايى مالى و مقامى و علمى را شامل مى شود. البته اين امر در مورد افراد كم ظرفيت و بى شخصيت است كه تغيير وضع زندگى آنها را به كلى دگرگون مى سازد; ولى مردان باايمان و پرظرفيت و باشخصيت اگر تمام عالم را به آنها بدهند تغييرى در زندگى آنان پيدا نمى شود. نمونه اتم آن خود امام اميرمؤمنان(عليه السلام) است.

دليل آن روشن است، زيرا آنها اين مواهب را مال خود نمى دانند و به عنوان امانتى از سوى خدا براى خدمت به خلق و پيمودن راه قرب حق حساب مى كنند. از اينجا روشن مى شود دعاهاى پيوسته بعضى كه می خواهند به مال و مقام و قدرت برسند و مستجاب نمى شود، چه بسا به علّت همين است كه خدا مى داند اگر آنها به نوايى برسند، طغيان مى كنند و برترى جويى را پيشه مى سازند. لطف پروردگار شامل آنها مى‌شود و آنها را از رسيدن به اين امور محروم مى سازد.

داستان معروف ثعلبة بن حاطب انصارى كه در ذيل آيه 75 سوره «توبه» آمده است، نشان مى دهد كه او مرد فقيرى بود و با اصرار زياد از پيغمبر اكرم(ص)خواست در حق او دعا كند تا ثروتمند شود و پيغمبر(ص) خواسته او را رد مى كرد. پس از اصرار زياد دعايى در حقش فرموده و صاحب ثروت عظيمى شد و راه طغيان را پيش گرفت. نه تنها از پرداختن زكات سر باز زد، بلكه حكم زكات را ظالمانه پنداشت و آن را شبيه جزيه يهود و نصارى قلمداد كرد و بر سرش آمد، آنچه آمد. اين حالت ـ همان گونه كه اشاره كرديم ـ در افراد بى نوايى كه به نوايى مى رسند، غالباً شديدتر است، از اين رو در روايتى از امام كاظم (عليه السلام)مى خوانيم: «مَنْ وَلَّدهُ الْفَقْرُ أبْطَرَهُ الْغِنى; كسى كه در دامان فقر متولد شده غنا و بى نيازى او را به طغيان وا مى دارد».

در روايات تأكيد شده كه اگر حاجتى داشتيد، هرگز به اين گونه افراد مراجعه نكنيد. از اين رو همان گونه كه پيش از اين نيز آورديم در حديثى از امام صادق (ع) مى خوانيم كه به يكى از يارانش فرمود: «تُدْخِلُ يَدَكَ فِي فَمِ التِّنِّينِ إِلَى الْمِرْفَقِ خَيْرٌ لَكَ مِنْ طَلَبِ الْحَوَائِجِ إِلَى مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَكَانَ; دست خود را تا مرفق در دهان اژدها كنى، براى تو بهتر از آن است كه حاجت از كسى بطلبى كه چيزى نداشته و سپس به نوايى رسيده است».

ابن ابى الحديد در تفسير اين گفتار حكيمانه غير از اين تفسير معروف احتمال ديگرى داده است و آن اين كه منظور از «مَنْ نالَ» كسى است كه جود و بخششى بر ديگران مى كند و به موجب جود و بخشش راه برترى جويى را پيش مى گيرد. گرچه «نالَ» گاه به معناى بخشيدن چيزى به ديگران آمده است; ولى سياق كلام نشان مى دهد كه در اينجا منظور چيز ديگرى است.

انتهای پیام/

 

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار