به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ بسیاری از ما اصطلاح «دروغ مصلحتی» را شنیده ایم؛ اما برداشت هرکدام از ما از این اصطلاح متفاوت است. عده ای از عبارت دروغ مصلحتی سوء استفاده و دروغ های بی دلیل و بی اساس خود را با این عبارت توجیه میکنند. عده دیگر هم فقط این اصطلاح را شنیدهاند و شناخت کاملی از فلسفه و بنیان آن ندارند. فقط نیت خیرشان آنها را از گروه اول متمایز میکند.
سعدی در حکایت «در سیرت پادشاهان» مفهوم صحیح و دقیق عبارت «دروغ مصلحتی» را بیان کرده است.
با خواندن و دقت در مضمون این حکایت در می یابیم که دروغ مصلحتی همان آبی است که باید در مواقع خاص و حساس بر روی آتش ریخته شود. گفته و عملی که اختلاف، نزاع و درگیری میان افراد را از بین برده و از بروز هرگونه رویداد تلخ و ناگوار جلوگیری کند.
هر نوع عمل خیر که دوستی و مروت بین مردم را افزایش دهد، مصلحت است. پس بدانیم که کی، کجا و چطور از دروغ مصلحتی استفاده کنیم.
حکایت به قلم «سعــــدی»
باب اول (در سیرت پادشاهان)
حکایت شماره 1
پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد. بیچاره در آن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن که گفتهاند: هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید.
وقت ضرورت چو نماند گریز/دست بگیرد سر شمشیر تیز
اذا یئِسَ الانسانُ طالَ لِسانُهُ/کسنّورِ مغلوب یَصولُ عَلی الکَلب
ملک پرسید چه میگوید: یکی از وزرای نیک محضر گفت: ای خداوند همی گوید "وَ الْکاظِمینَ الغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ" ملک را رحمت آمد و از سر خون او در گذشت. وزیر دیگر که ضدّ او بود گفت: ابنای جنس ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز به راستی سخن گفتن. این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت. ملک روی ازین سخن در هم آورد و گفت: آن دروغ وی پسندیده تر آمد مرا زین راست که تو گفتی؛ که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خبثی و خردمندان گفتهاند: دروغ مصلحت آمیز به که راستی فتنهانگیز.
هر که شاه آن کند که او گوید/حیف باشد که جز نکو گوید
بر طاق ایوان فریدون نبشته بود:
جهان ای برادر نماند به کس/دل اندر جهان آفرین بند و بس
مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت/که بسیار کس چون تو پرورد و کشت
چو آهنگ رفتن کند جان پاک/چه بر تخت مردن چه بر روی خاک
حکایت به قلم "ســاده و روان"
باب اول : در سیرت پادشاهان
حکایت شماره 1
در يكى از جنگها، عدهاى را اسير كردند و نزد شاه آوردند. شاه فرمان داد تا يكى از اسيران را اعدام كنند. اسير كه از زندگى نااميد شده بود، خشمگين شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد كه گفتهاند: هر كه دست از جان بشويد، هر چه در دل دارد بگويد.
وقت ضرورت چو نماند گريز/ دست بگيرد سر شمشير تيز
اذا یئِسَ الانسانُ طالَ لِسانُهُ/ کسنّورِ مغلوب یَصولُ عَلی الکَلب
پادشاه از وزیران خود پرسيد: اين اسير چه مى گويد؟ يكى از وزيران نیک سرشت گفت: ای خداوند همی گويد:
(والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس) آل عمران _ 134/ پرهیزکاران آنهایی هستند که هنگام خشم، خشم خود را فرو برند و لغزش مردم را عفو کنند و آنها را ببخشند.
شاه با شنیدن این آیه، به آن اسیر رحم کرد و او را بخشید؛ اما یکی از وزیرانی که مخالف او بود نزد شاه آمد و گفت: نباید وزیرانی چون ما نزد شما سخنی دروغ بگویند. اين اسیر به شما دشنام داد و شما را به باد سرزنش گرفت.
شاه با شنیدن این جملات سخت آشفته شد و گفت: دروغ آن وزیر برایم پسندیده تر از صداقت تو بود؛ زیرا دروغ او از روی مصلحت و نیکی بود و حقیقت تو از روی پلیدی. چنانکه خردمندان گفتهاند: «دروغ مصلحت آميز به ز راست فتنه انگيز»
هر كه شاه آن كند كه او گويد/حيف باشد كه جز نكو گويد
و بر پيشانى ايوان كاخ فريدون شاه، نبشته بود:
جهان اى برادر نماند به كس/دل اندر جهان آفرين بند و بس
مكن تكيه بر ملک دنيا و پشت/كه بسيار كس چون تو پرورد و كُشت
چو آهنگ رفتن كند جان پاک/چه بر تخت مردن چه بر روى خاک
انتهای پیام/