به گزارش خبرنگار حوزه دفاعی امنیتی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان؛ توافق برنامه جامع اقدام مشترک که توسط 5 عضو دائم شورای امنیت به اضافه آلمان با جمهوری اسلامی ایران به امضاء رسید، متضمن تعهداتی برای طرفین این توافق بود که بر اساس آن، ایران بخشهای مهم و زیادی از برنامه هستهای خود را محدود کرد و در عوض غرب به رهبری آمریکا وعده رفع تحریمهای هستهای و کمک به برنامه صلحآمیز هستهای ایران را داد. در آن زمان هر دو طرف، این توافق را بهترین توافق ممکن عنوان کردند که در آن توازن وجود داشته و به کف خواستههای طرفین جامع عمل میپوشاند.
نامزد آن روزهای ریاست جمهوری آمریکا و ساکن فعلی کاخ سفید همان موقع ساز خود را برای خروج ایالات متحده از این توافق کوک کرد و وعده لغو آن را در صورت پیروزی در انتخابات داد، دلیل او برای این کار بخاطر نقض عهد ایران نبود، بلکه اعتقاد او بر این بود که ایران با این توافق به اموال بلوکه شده خود دست پیدا کرده، از انزوای بینالمللی خارج شده و فرصت و فضای بیشتری برای توسعه توانمندیهای دفاعی و نفوذ خود بهرهمند گشته است. گویا این توانمندیهای ایران و رشد روز افزونش مانعی محکم در مسیر توسعه طلبی و سیاستهای ایالات متحده برای سلطه بر خاورمیانه و منطقه به شمار می رود.
یک هفته پیش دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا حدود یک سال و 5 ماه پس از سکونتش در کاخ سفید از توافق هستهای ایران به بهانههای واهی و دلایل دروغین و غیر قابل پذیرش خارج شد، این اقدام او از یک طرف غیر قابل اعتماد بودن آمریکا را نمایان ساخت و از طرف دیگر دستیابی به توافق با ایالات متحده را امری ناشدنی و توجیح ناپذیر نشان داد، چرا که این نقض عهد و اقدام غیر قانونی بیانگر آن است که این کشور بدون واهمه از مجازات و بازخواست بینالمللی، هر زمان که اراده کند از توافقات خارج خواهد شد.
ترامپ گمان میکرد با خروج از توافق، ایران را به واکنش وا میدارد و تهران هم برجام را ترک و غنیسازی نامحدود اورانیوم را آغاز خواهد کرد ، اما معادلات به شکل دیگری رقم خورد تا فعلا ترامپ بهانه توجیه پذیر علیه ایران نداشته و نتواند اجماع جهانی بر ضد جمهوری اسلامی پدید بیاورد؛ چرا که تهران اعلام کرده که اگر اروپا به علاوه روسیه و چین منافع تهران از برجام را تضمین کنند، این توافقنامه بدون واشنگتن هم ادامه خواهد داشت.
حقیقت این است ایالات متحده به دنبال زمینهسازی برای تهدید نظامی علیه ایران به بهانه اقدام متقابل کشورمان در خروج از برجام و آغاز غنی سازی نا محدود و بدون نظارت بین المللی بود، چرا که همزمان با اعلام ترامپ مبنیبر خروج از برنامه جامع اقدام مشترک، ایالات متحده تحرکات نظامی گستردهای در دریای مدیترانه، خلیج فارس و دریای عمان صورت داد تا خود را آماده جنگ در مدت زمان نزدیک در قبال ایران نشان دهد.
در بعد دیگر این سناریو رژیم صهیونیستی و متحد این روزهایش آلسعود قرار دارند که به دنبال آن هستند در هر صورتی ایالات متحده را به میدان جنگ مستقیم و تمام عیار علیه تهران بکشانند، چرا که این دو کشور خوب میدانند به تنهایی قادر به رویارویی با جمهوری اسلامی نیستند و در صورت هرگونه حماقتی، موجودیتشان با تهدید مواجه میشود و از سوی دیگر مرزهای قدس اشغالی در تیررس حزبالله و مقاومت قرار دارد، پس ترجیح آنها بر این است در پشت صفوف جنگ، نقش یک حامی و شریک را ایفا کنند.
در واقع هدف قرار دادن پایگاههای سوری که مستشاران جمهوری اسلامی در آن قرار داشتند در این راستا انجام شد تا تهران را به واکنش وا داشته تا در تلافی آن، عمق سرزمین های اشغالی را هدف قرار دهد و ایالات متحده به ناچار به حمایت از تل آویو اقدام کند و جنگ مستقیم میان آمریکا و جمهوری اسلامی آغاز شود، اما پاسخ ایران در تجاوز رژیم صهیونیستی به سوریه در نوع خود جالب و بسیار زیرکانه بود، چرا که پس از آن به شکل مستقیم حرفی از تقابل دو جانبه میان خود و تل آویو به میان نیامد.
تأکید تهران به نوعی اینگونه بود که کشوری که در مقابل رژیم صهیونیستی مقاومت و ایستادگی کرده و جواب تجاوزات آن را داده است سوریه و حاکمیت این کشور بوده و اگر هم همکاری در این زمینه میان تهران و دمشق صورت گرفته در چارچوب فعالیتهای مستشاری ایران در سوریه و دفاع از حاکمیت این کشور بوده است و بدین گونه این تیر رژیم صهیونیستی هم به سنگ خورد، چرا که با ابتکار عمل جمهوری اسلامی، تقابل به سمت درگیری مستقیم میان تهران و تل آویو پیش نرفت و پاسخ در چارچوب محور مقاومت و تصمیمگیری حاکمیت دمشق باقی ماند.
نکتهای حائز اهمیت این است که تهران در برابر این دو سناریو (وادار کردن تهران به خروج از توافق هستهای و تحریک ایران برای هدف قرار دادن عمق سرزمینهای اشغالی) به قدری هوشمندانه عمل کرد که تمام معادلات محور غربی- عربی- عبری به هم ریخت تا جایی که واشنگتن از روی عصبانیت فراوان، شرکتهای اروپایی را در صورت همکاری با ایران تهدید به تحریم کرده است.
با توجه به این تفاسیر، نتایج مشخص و مبرهنی از سناریوهای محور غربی- عربی- عبری و واکنش محور مقاومت به رهبری ایران را میتوان استنتاج کرد:
نخست رژیم صهیونیستی قادر به ایجاد جنگ و مقابله با تهران به تنهایی نیست. دایره عملکرد این رژیم مانند ماههای گذشته محدود به حملات موشکی پراکنده و کور است؛ حتی کارشناسان و تحلیلگران بر این باورند که پس از قرار دادن جولان اشغالی توسط دمشق، صهیونیستها از این پس تردید و ترس زیادی نسبت به حمله و تجاوز مجدد به سوریه خواهند داشت، البته که ایران و محور مقاومت به شکل روز افزون آماده جنگ همهجانبه نیز هستند.
ثانیا در حال حاضر تهران بنا دارد علیرغم خروج واشنگتن از توافق هستهای، در صورت حسن نیت و تضمینهای عملی اروپا، به تعهدات خود ذیل برجام عمل کند، در نتیجه سیاستها و سناریوهای آمریکا در این رابطه نیز با شکست مواجه میشوند و به نظر میرسد تهران برنده این بازی پیچیده نیز خواهد شد و البته که این پیامد، انزوای بیسابقه سیاسی و اقتصادی آمریکا و شکست سیاست تحریم و اثرگذاری آن را در پی خواهد داشت.
ثالثا در راستای عمل اروپا به تعهداتش در برجام و به واقعیت پیوستن صدای خروج از سیاست حمایت کورکورانه اروپا از واشنگتن، نوعی شکاف عمیق میان آمریکا و تروئیکای اروپایی به وجود خواهد آورد و در عین حال تهران فرصت استفاده حداکثری از این اختلافات را خواهد داشت که به نوبه خود موقعیتی استثنایی خواهد بود که میتواند بر سایر مسائل میان تهران و اروپا تأثیرگذار بوده و برخی اختلافات را کاهش دهد.
در پایان باید توجه داشت هر رویدادی که به وقوع بپیوندد، احتمال جنگ بزرگ فراگیر به دلایل خاصی بعید به نظر میرسد، چرا که اولا در داخل ایالات متحده شکافی میان پنتاگون، تیم امنیت ملی و مایک پمپئو وزیر امور خارجه وجود دارد و اجماعی در خصوص جنگ را نمی توان متصور شد. از طرفی اروپا به شدت مخالف جنگ در خاورمیانه و غرب آسیا است، به این دلیل که باعث گسیل مجدد آوارگان به اروپا می شود و شریانهای نفتی را تحت تأثیر قرار داده و مسدود خواهد کرد و اقتصاد اروپا تحت تأثیر شدید آن قرار خواهد گرفت.
پس در نتیجه تهدید به جنگ در هر صورتی یک جنگ روانی و بزرگنمایی به نظر میرسد و عملا محور غربی- عربی- عبری سیاستی جز همان برنامههای شکست خورده و تکراری نخواهند داشت.
انتهای پیام/
گزارش از علیرضا ایرجی