به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ساسان مویدی از دیگر عکاسهای جنگ است، اما نام و آوازهاش را مدیون عکسهایی است که در حلبچه به ثبت رسانده است. یکی از تاثیرگذارترین عکسهای حلبچه؛ تصویری از بمباران شیمیایی حلبچه، تصویر مردی است که در ورودی خانهاش کودکش را در آغوش گرفته و هر دو تسلیم ناجوانمردی دشمن شدهاند.
او همیشه میگوید «یک عکاس بهخصوص عکاس جنگ نباید پشت لنز دوربینش دچار احساسات، ترس و اضطراب شود، زیرا چه تصاویری که در لحظه رخ میدهد و ممکن است برای یکبار اتفاق بیفتد.» آنچه در ادامه میخوانید، گریزی به فعالیت او در زمان جنگ است.
بیشتر بخوانید:گفتگو با عکاس دوران جنگ/ دوستانم شهید می شدند و غصه می خوردم
آزادسازی خرمشهر بودید؟
متاسفانه زمان آزادسازی خرمشهر در منطقه حضور نداشتم و تقریبا یکماه بعد به منطقه رفتم.
چرا؟
عکاس هفتهنامه سروش بودم و زندهیاد جلالی بزرگ عکاس ایران مسئول مستقیم من بود. از جنگ تا آزادی خرمشهر هم بسیار خوب کار کردند. زمان آزادسازی خرمشهر، زمانی که عملیات شروع شد، آقای جلالی که میخواستند به خرمشهر بروند، گفتم من هم بیایم و گفتند نه، اداره کسی نیست. اگرچه حرفشان منطقی بود، اما دلخور شدم. در آن زمان اخبار رادیو و تلویزیون درباره خرمشهر بود. این موضوع مرا بیشتر اذیت میکرد.
چرا بهعنوان یک عکاس در چنین اتفاق ملی حضور ندارم. وقتی آقای جلالی بازگشتند، عکسهایشان را میدیدم و به این دلخوری دامن میزد، اما جرأت اینکه به روی خودم بیاورم را نداشتم. نزدیک به یکماه بعد، آقای جلالی گفتند میتوانی به سفر بیایی؟ با کمال میل پذیرفتم و به مناطق جنگی رفتیم. خرمشهر، آبادان و غرب کشور را یک به یک رفتیم و عکاسی کردیم.
دردناکترین تصویری که زمان جنگ ثبت کردید، چه عکسی است؟
عکس دردناک زیاد بوده. مثلا در عملیات کربلای ۵ که خیلی عملیات تلخی بود و خیلی شهید دادیم. با گروه تلویزیونی سپاه رفته بودم جبهه. موقع تهیه گزارش و عکس بچهای را دیدیم که راننده لودر بود و جلب توجه میکرد. لودر هیولا بود و این بچه ۱۷ساله اعزامی از کرمان جثه کوچکی داشت. هی میخندید و بچهها میخواستند فیلم بگیرند، نمیشد. با یک تشری گفتم: اینقدر نخند!
گفت: چشم!
اما باز میزد زیر خنده. همان موقع هواپیماها آمدند و من و آقای نظربین از بچههای گروه نمیتوانستیم داخل سنگر برویم که یکی از پشت با لگد زد تا افتادیم داخل سنگر، بعد خاک بلند و همه چیز ریخت بهم. هفت هشت دقیقه که گذشت، آمدم بیرون و دیدم آن بچه تکهتکه شده. صورتش سالم بود و لبخندی هنوز بر لب داشت. با دیدن این صحنه خیلی اذیت شدم.
اولین عکس از آزادسازی خرمشهر را چه کسی فرستاد؟
عکسها زیاد بود، زیرا دوستان بسیار بودند. آقای جلالی، صادقی، بهرام محمدی، محمد فرنود و....
اما چون ما ویژهنامه داشتیم با بچههای زیادی برای عکس در ارتباط بودیم، اما فقط عکاسان نه عکاسهایی که رزمنده هم بودند.
تأثیرگذارترین عکسها مربوط به چه کسی بود؟
عکسهای آقای جلالی، فرنود، بهرام محمدی و سعید صادقی تأثیرگذارترین عکسها بودند. البته عکسهای خوب بسیار است که متاسفانه حضور ذهن ندارم. برای همین نمیتوان گفت: عکس کدامیک از عکاسان بهتر از دیگری است.
عکسها را چگونه میفرستادید؟ اینترنت که نبود، دوربین دیجیتال هم همینطور
عکاسها عکاسی میکردند و نگاتیو میفرستادند. عکاسها میرفتند عکاسی میکردند و برمیگشتند؛ چون که جایی عکس مخابره نمیکردیم، انتشارات مجبور بود صبر کند تا ما برسیم، اما روزنامهها برای اینکه هر روز به چاپ میرسیدند، اگر نیاز به عکس ضروری داشتند، از طریق خبرگزاری خریداری میکردند.
اگر آن زمان آزادسازی خرمشهر بودید، چه اتفاقی میافتاد؟
جوان بودم و یکی از آرزوهایم حضور در خرمشهر بود، اما نشد. در جنگ با فکر به دنبال سوژه نمیروند. سوژهها جلوی چشممان میآید. اگر اجازه مطلق به ما میدادند، برای عکاسی به مراتب بهتر میشد عکاسی کرد. مثلا آقای صادقی که فقط جنگ را عکاسی کردند یا عکسهای بهرام محمدی از سوسنگرد.
دوستانتان از حس و حالشان درمورد آزادسازی خرمشهر چه میگویند؟
متاسفانه حضور ذهن ندارم، اما دوستان معمولا درمورد جنگ صحبت نمیکنند.
منبع:روزنامه شهروند
انتهای پیام/