به گزارش خبرنگار حوزه حوادث و انتظامی گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان؛ تابستان می رفت تا آخرین روزهای گرم خود را به ماه ته تغاری خود تحویل بدهد و حریر خنکای شهریور را بر سر شهر و مردمانی بکشد که گرمای هوا کلافه شان کرده بود.
در میان همهمه و رفت و آمد مردمان شهر تهران در مرداد ماه سال 52، سرنوشت نوزاد دختر چند روزه در حالی رقم میخورد که کسی نمیدانست در سال 94 راز سر به مهر این نوزاد سر راهی برای خودش که حالا زنی میان سال است، فاش میشود.
نوزاد را یکی از ماموران کلانتری 9 پیچ شمران (خیابان تنکابن سابق) به کلانتری تحویل میدهد و نوزاد فوق مدت 5 روز را در کلانتری بوده است.
معضل کودکان سرراهی از آن دست موضوعاتی است که از گذشته تاکنون به دلایل مختلف وجود داشته است و در این میان کلانشهرها بیشتر از سایر شهرها با این معضل مواجه هستند.
اعتیاد، فقر و تنگدستی و گاهی هم روابط نامشروع از جمله عوامل گسترش و وجود نوزادان سرراهی به شمار میروند و اینگونه است که سرنوشت نوزادی بدون هویتی مشخص رقم میخورد و هویتی عاریه ای برای این قبیل کودکان ساخته و پرداخته می شود.
بر اساس قانون نوزادان سرراهی ابتدا به کلانتری و سپس به مراکز نگهداری از کودکان سازمان بهزیستی کشور منتقل و در صورت تایید شرایط مورد نیاز به خانوادههای متقاضی فرزند خوانده سپرده میشوند.
اگر به شما بگویند که افرادی که تا امروز به عنوان پدر و مادر خود می شناختید، پدر خوانده و مادر خوانده شما هستند، چه حالی به شما دست میدهد؟ بدون تردید سردرگمی و اضطراب و البته بی هویتی به سراغتان می آید و دلشوره به جانتان میافتد که چرا شما را سر راه گذاشته اند!
نوشین زن 45 ساله ای است که این روزها در برزخی به سر میبرد که پس از فوت پدر خوانده اش با افشای راز فرزند خوانده بودنش برای او ایجاد شده است.
او هویتی را جستجو میکند که مرداد ماه سال 52 توسط پدر یا مادر خود در خیابانهای پایتخت گم شد و هیچ رد و نشانه ای برای نوزاد تازه به دنیا آمده بر جا نگذاشت و حتی اسمش را نیز پرسنل بهزیستی انتخاب کرده اند؛ نوشین این روزها به دنبال کشف هویت واقعی اش است.
به گفته نوشین آن طور که در پرونده نوزاد رها شده در خیابان تنکابن سابق و پیچ شمران فعلی به ثبت رسیده است، هنوز بند نافش را قطع نکرده بودند که والدینش او را در ظهر یکی از روزهای مرداد ماه سال 52 در خیابان رها کرده بودند و سپس توسط یکی از ماموران نیروی انتظامی به کلانتری منتقل شده بود.
او میگوید: در پرونده ای که در حال حاضر در بهزیستی استان تهران موجود است، این طور نوشته شده است که نوزاد پس از انتقال به کلانتری، 5 روز را در آنجا سپری کرده است و پس از آن که پلیس نتوانست هیچ رد و نشانه ای از والدین نوشین به دست بیاورد، وی را به سازمان بهزیستی کشور منتقل کردند.
نوشین مدت 9 ماه در یکی از مراکز نگهداری از کودکان سازمان بهزیستی کشور نگهداری شده است و پس از آن توسط یک زوجی که بچه دار نمیشدند، به فرزندخواندگی پذیرفته شده است و آنطور که خود نوشین تعریف میکند پدر و مادر خواندهاش از هیچ گونه محبتی که پدر و مادر واقعی در حق فرزندشان ابراز میکنند، کوتاهی نکردهاند.
این زن میانسال میگوید: ارتباط عاطفی فوق العاده ای با پدر خواندهام داشتم و او را از هر شخص دیگری به خود نزدیکتر میدانستم و البته با مادرم نیز رابطه خوبی داشتم، اما نه به اندازه رابطه ای که با پدر خوانده ام داشتم.
تا همین 3 سال پیش که پدر خوانده ام هنوز در قید حیات بود، از موضوع فرزند خوانده بودن من چیزی به من گفته نشد و پس از فوت پدرم به دلیل بی تابی و بی قراری بیش از حد من برای پدر خوانده ام، همسرم موضوع را برایم بازگو کرد.
از آن روز تا کنون به هر جایی که ذهنم میرسید سر زده ام. به بهزیستی، کلانتری و خیلی جاهای دیگر که شاید نشانهای از والدینم پیدا کنم، با وجود اینکه بر اساس گفته مسئولان بهزیستی پدر و مادر واقعی ام مرا بدون هیچ رد و نشانهای در خیابان رها کرده بودند و این موضوع پیدا کردن والدین اصلی ام را با مشکل مواجه کرده است.
نوشین که این روزها مادر 2 فرزند 6 و 12 ساله است، در تشریح حس و حال زمانی که موضوع فرزند خوانده بودنش را به او خبر دادند، میگوید: هنوز داغ پدر خوانده ام بر سینه ام سنگینی میکرد که حقیقت ماجرای زندگیام را برایم فاش کردند.
پس از آن که همسرم موضوع را به من گفت که شاید بی تابی ام در داغ از دست دادن پدرم تسکین بیابد و آرام شوم، برای چند ساعت بیهوش شدم و از حال رفتم.
با خودم میگفتم غم و غصه فوت ناگهانی پدرم کم بود، ماجرای بی هویتی و فرزند خوانده بودنم هم به آن اضافه شد؛ خیلی کلافه و بیحوصله بودم.
تمام شب و روزم به گریه و بی تابی میگذشت و به قول بعضیها حس مرده متحرکی را داشتم که به اجبار باید برخی کارها را انجام بدهد و خیلی در این وضعیت دوام نیاوردم. دیگر نه میتوانستم به خوبی از فرزندانم مراقبت کنم و نه آدم سابق بودم.
پدر خوانده و مادر خواندهام از هیچ تلاشی برای موفقیت و خوشبختی من دریغ نکردند؛ مرا به دانشگاه فرستادند و همواره پشتیبان من بودند و پس از پایان تحصیلم در دانشگاه با فراهم کردن جهیزیه ای خوب و آبرومندانه مرا راهی خانه بخت کردند.
زندگی آرامی داشتم، اما با شنیدن این خبر که پدر و مادر اصلی من اشخاص دیگری هستند، همواره در تلاطم و اضطرابم و دلم میخواهد هر چه زودتر از این بلاتکلیفی و سرگردانی خارج شوم.
خوشبختانه به لحاظ مالی مشکلی ندارم و فکر اینکه پدر و مادر واقعیام اکنون کجا هستند و چه میکنند و آیا شرایط مناسبی برای زندگی دارند یا خیر، من را در ادامه جستجو برای پیدا کردن آنها مصمم تر میکند.
امیدوارم مخاطبان خبرگزاری باشگاه خبرنگاران جوان با خواندن این گزارش و مشاهده تصاویر کودکی من، اگر رد یا نشانهای از پدر و مادر اصلیام دارند، با پلیس تماس بگیرند و من را در رسیدن به آنها یاری کنند.
خیلیها بر این عقیده هستند که لفظ پدر و یا واژه مادر تنها به کسانی که کودک را به دنیا میآورند، اطلاق نمیشود و چه بسا والدین مهربان و فداکاری که هیچ گونه نسبت خونی با کودک ندارند و در نهایت رأفت و فداکاری با کودکی که او را به عنوان فرزندخوانده میپذیرند رفتار میکنند.
از طرف دیگر تعداد والدینی که به هر دلیلی کودک خود را پس از تولد، سر راه میگذراند، کم نیست و سرنوشت چیز دیگری را برای کودکان بیچاره سرراهی رقم میزند.
اگر اقبال به کودک سرراهی روی بیاورد و سرپرستی او را به خانوادهای مناسب و با محبت بسپارند، مسیر زندگی کودک تا حدودی هموار است و این موضوع تا روزی دوام دارد که کودک فوق نداند که روزی یک کودک سرراهی بوده است.
نوشین بر این عقیده است که یا نباید به کودکان سرراهی موضوع بی هویتی و سرراهی بودنشان را بگویند و یا اینکه کودک را از همان ابتدا در جریان قرار بدهند.
به عقیده او، در میان گذاشتن موضوع سرراهی بودن کودکان پس از ازدواج افراد و در مواقع حساس این چنینی، تنها بر مشکلات من و امثال من اضافه میکند و مشکلی هم از ما حل نمیکند؛ زیرا در حال حاضر افراد دارای شرایط شبیه من کم نیستند و کسی هم نمیتواند کمک چندانی در یافتن هویت ما به ما داشته باشد.
گاهی از نعمت به دنیا آمدن در دامان پدر و مادری پاک و فداکار غافل میشویم و شاید خواندن و شنیدن حکایت سرنوشت افرادی که در کودکی سرراه گذاشته شدهاند، تلنگری به جا و مهم است برای قدردانی از خدایی که همیشه حواسش به ما است و این ماییم که از مهربانی همیشگی اش غافل میشویم.
حتی تصور اینکه پدر یا مادری که در حال حاضر با آنها زندگی میکنیم، والدین واقعی ما نباشند، تصوری تلخ و بسیار آزار دهنده است. زندگی برای نوشین و امثال نوشین پس از پی بردن به موضوع سرراهی بودن، همچون برزخی است که تا یافتن نشانهای از حقیقت ماجرای زندگی خود، ادامه خواهد داشت.
باشگاه خبرنگاران جوان از خوانندگان گزارش فوق میخواهد که در صورت شناسایی نوزاد فوق با شرح حالی که بیان شد، با پلیس تماس بگیرند و موضوع را با آنها در میان بگذراند و نوشین را در یافتن هویت واقعی اش یاری کنند.
گزارش از فرزانه فراهانی
انتهای پیام/
آیا کلا میشه فهمید یا خیر؟
بعد این همه سال .
چرا بهش گفتید دیگ .اخه چرا.
عجب همسری.
حالا پدرو مادر واقهییکی مث من مریض تک و تنها افتادم ی گوشه.کاش میپرسدن حال من را کاش.ک تو زنده ایی مرده ایی .چکار میکنی..
نباید بهش میگفتنو بیچاره را واقعا که.
آن پدر مادری که شما دنبالشون هستید اگر واقعا حس پدر مادری داشتن شما رو به دندون میکشیدن ومثل خیلیهای دیگه با تمام مشکلات بزرگتون میکردن
لذا برید به زندگیتون برسید و بیشتر از این خودتون رو درگیر نکنید
(من خودم بچه دار نمیشم ولی بخاطر همین چیزها که میبینم نمیرم یک بچه بیارم بزرگ کنم
چون دنیایی که خوب باشی بازم مورد کم لطفی قرار میگیری)