سمیرا زارع روانشناس و مشاوره خانواده در گفتگو با خبرنگار حوزه ازدواج و خانواده گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان؛درخصوص دروغگویی همسران به یک دیگر در زندگی مشترک اظهار کرد: شاید برای هر انسانی اولین تجربه دروغ گفتن به دوران کودکی او بازگردد و هنگامیکه دروغ گفتن در خانواده پذیرفته شود یا حتی آموزش داده شود، فرد با خود فکر می کند که دروغ خیلی هم بد نیست و حتی می تواند راه نجات او باشد اما به مرور زمان دروغگویی به ویژگی های رفتاری فرد اضافه می شود.
وی بیان کرد: یکی از دلایل دروغگویی در زندگی مشترک به دلیل ضعف در مهارت های ارتباطی در زندگی زناشویی است در واقع زمانی که زوجین نتوانند با یک دیگر ارتباط درست کلامی و غیر کلامی برقرار و احساساتشان را به درستی بیان کنند همین باعث می شود که خواسته هایشان را پشت دروغهایش مخفی کند.
وی با اشاره به اینکه ضعف در برقراری ارتباط باعث دروغگویی می شود گفت: هنگامی که فرد اعتماد به نفس پایین و خود ارزشمندی ضعیفی داشته باشد و یا وقتی به طرف مقابل خود اعتماد نداشته باشند و ترس از دست دادنش را داشته باشد مانع گفتن حقیقت می شوند.
بیشتر بخوانید: آیا می دانید چقدر به همسرتان اعتماد دارید؟! / راههایی برای اعتماد به همسر!
این روانشناس عنوان کرد: عوامل محیطی، اقتصادی، اجتماعی از دیگر دلایل دروغگویی شریک زندگی است و این دروغگویی به مرور زمان ممکن است منجر به سرد شدن روابط شود پس بهتر است هرچه سریعتر به دنبال حل کردن آن باشید.
زارع با اشاره به راه های برخورد با همسر دروغگو گفت: اعتماد مهم ترین اصل در زندگی زناشویی است بنابراین زوجین باید اعتماد یک دیگر را جلب کنند؛ همچنین هنگامی که می فهمید همسرتان دروغ گفته است با تندی و عصبانیت با او برخورد نکنید بهتر است با آرامش با او برخورد کنید.
انتهای پیام/
من یه مرد ۳۸ ساله هستم به بار توی زندگی مشترک شکست خوردم و از همسرم جدا شدم الان با یه خانوم دوسالیه آشنا شدم و تا مرز ازدواج پیش رفتم واقعا همه چیش خوبه توجهش مهربونیش ' موقعیت اجتماعی و... و میدونم زندگیم دچار تحول میشه اگه با هم ازدواج کنیم اما مشکل اینه که من تحمل دروغ شنیدن ندارم ده ها بار قول شرف داده که دروغ نگه اما باز یکی دوروز بعد روز از نو روزی از نو به حدی که واقعا عصبی شدم و تصمیم گرفتم که نامزدیمو بهم بزنم واقعا موندم توش چه کنم میدونم نمیتونه ترک کنه
جز افسردگی نیست و نمیدونم یک خانم افسرده چطور میخواد بچه تربیت کنه یا حتی بفکر عاقبت بخیری این دنیا و اون دنیای خودش باشه.
درومد به دست و پام افتاد گریه کرد.گفت منو ببخش.همونی میشم که تو میخوای.قسم میخورم.به خاطر بچه ها بمون.به خاطر خدا و بچه ها موندم.بخشیدم.ولی بعد از مدتی بازم همش منو تنها میزاره.شب تا صبح ،صبح تا شب به من دروغ میگه.فکر کنم تو مواد هم افتاده.هرچی باهاش صحبت میکنم.فقط بلده فریاد بکشه.سرخورده شدم.نمیدونم چه کار کنم.کلا خیلی آدم تندخوییه..مشکلات اقتصادی.نداشتنه شوهری که هم صحبتت باشه.انگار من اون بدیها رو بهش کردم.تازه خونه رو که با هزار بدبختی وقرض خریدیم میخوادبفروشه.میگه برا قرضامونه.دیگه. توان ندارم باهاش بجنگم.توانمو نابود کرد.گوشیش هزار تا رمز داره.شبها به بهونه آشغال گذاشتن یا کار دیگه .با گوشیش با یکی حرف میزنهِ مطمئنم طرف یه زنه.همیشه سایه یه زنو تو زندگیم احساس کردم.داغونم.افسرده شدم.اصلا بهش اعتماد ندارم.نمیدونم چه کار کنم.ببخشید ازبس کسی نیست باهاش درد دل کنم.اینجا یه قطره کوچیک. از زندگیمو گفتم.نمک نشناسی ،پررویی ،دروغگویی بعضی از صفاتشه.دارم به. این تنیجه میرسم جدا شم.ولی بچه ها چی؟