به گزارشگروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، برای شما هم اتفاق افتاده که در شرایطی مجبور شده باشید خودتان را سانسور کنید؟ مثلا از ترس ناراحتشدن دیگران یا به زحمتانداختن یک دوست، احساساتتان را مخفی کردهاید؟ بعد از آن چه حسی داشتید؟ جواب را تقریبا همه میدانیم؛ احساس بدی داشتهاید و از دست خودتان عصبانی شدهاید.
بیشتربخوانید :چگونه در زندگی برنامه ریزی کنیم و به آن پایبند باشیم؟
هرکسی ممکن است در زندگیاش احساس نارضایتی را تجربه کند. یک حس عمیق و بد که اگر درونتان حبسش کنید، ممکن است حتی آسیب جسمی به شما وارد کند. چندبار بعد از ناراحتی عمیق دستتان درد گرفته است؟! چندبار گردنتان گرفته است و تمام روز درد ناشی از آن، مدام شما را به یاد احساس فروخوردهتان انداختهاست؟! از طرفی عدم ابراز احساسات میتواند روابط شخصی و حرفهای شما را هم از این رو به آن رو کند و دچار بحران شوید. اگر ابراز احساسات درست را بیاموزید، خودآگاهیتان بیشتر میشود، تقویت خودآگاهی و بیان احساسات، مهارتی است که سلامت روانی و جسمانی شما را تضمین میکند.
احساساتتان را بپذیرید. قبل از انجام هر اقدام دیگری، مهمترین چیز این است که شما احساسکردن را به رسمیت بشناسید و قبول کنید پذیرش احساسات درونیتان نگرانی ندارد! اگر احساس کنید و احساساتتان را ابراز کنید، معنیاش این نیست که شما فرد ضعیفی هستید یا غرور ندارید، اینها ربطی به هم ندارند. اصل قضیه این است: احساسات، درست و غلط ندارند، احساسات فقط وجود دارند. همین! وقتی چیزی احساس میکنید، نباید از خودتان عصبانی شوید. در عوض به خودتان بگویید: حس من این است و قبولش دارم.
سعی کنید بفهمید بدنتان در مقابل هر احساسی چه واکنشی نشان میدهد. معمولا هیجانات، احساسات را هدایت میکنند و اتاق کنترل این هیجانات مغز ماست. هنگامی که احساسی را تجربه میکنید، به واکنشهای فیزیولوژیکی خود دقت کنید. مثلا وقتی میترسید، عرق میکنید. زمان خجالتکشیدن سرخ میشوید و اگر عصبانی شوید، احتمالا ضربان قلبتان بالا میرود. هرکدام از عکسالعملهای بدنی شما کلید شناسایی احساساتی است که در شما به وجود آمده است. سعی کنید در محلی آرام بنشینید و نفس عمیق بکشید. میتوانید زیر لب ذکر بگویید یا حتی یک مانترا را تکرار کنید: «چه احساسی دارم؟» این کار باعث میشود بدنتان آرام شود و در برابر هرحسی واکنش مناسب را نشان بدهد. آنوقت شما متوجه میشوید این حس حاصل کدام هیجان بیرونی است و بهتر میتوانید عکسالعملهای بدنتان را کنترل کنید.
سعی کنید کلمات بیشتری برای بیان احساسات یاد بگیرید. شما برای ابراز احساسات به کلمات نیاز دارید و بیان اینکه چه احساسی دارید، بدون دانستن کلمات مناسب کار سختی است. سعی کنید برای هر نوع احساس و با هر شدتی، کلمه مناسب را اگر بلد نیستید، حتما یاد بگیرید. ابراز احساسات درست، به کلمات درست احتیاج دارد. اگر دایره لغاتتان را افزایش بدهید، مثلا به جای کلمه «خوب» که معنای خیلی کلی دارد، کلماتی مثل: دوستداشتنی یا وجدآور، هرکدام را در زمان مناسب خودش استفاده کنید یا در مقابل به جای به کاربردن کلمه «بد» از کلماتی مثل: رنجآور یا دلسردکننده، هرکدام که مناسب بود، استفاده کنید.
علت احساسی را که دارید، از خودتان بپرسید. چیزی که میخواهم به شما بگویم، شبیه یک بازی فکری است و شاید خیلی از اوقات، هم برایتان جالب باشد و هم به دردتان بخورد. بازی «چراها». این بازی کمک میکند شما به خودتان نزدیکتر شوید. شما یکسری «چرا» میپرسید و این چراها در واقع سرنخ شما برای رسیدن به احساس اصلیتان است. الان حس میکنم باید گریه کنم. چرا؟ چون از دست رئیسم عصبانی هستم. چرا؟ چون او مرا درباره یک ایراد کاری متهم کرده است. چرا؟ چون دیوار من از همه کوتاهتر است. چرا؟ چون همیشه سکوت میکنم. چرا؟ چون نمیتوانم از خودم دفاع کنم. چرا؟ چون... در تمام موارد با این چراها میتوانید مسائل را موشکافی و احساساتتان را پیدا کنید.
احساسات پیچیده را تجزیه و تحلیل کنید. خیلی از اوقات چند حس با هم به ما هجوم میآورند و مهم است که بتوانیم این احساسات را از هم تفکیک کنیم. در اینصورت راحتتر میشود عملکرد هر احساس را در جای خودش متوجه شد. کسی را به تازگی از دست میدهیم، او مدتی با یک بیماری مهلک دستوپنجه نرم کرده است و حالا... چه احساسی دارید؟ به خاطر از دستدادن او ناراحتید و برای اینکه دیگر درد نمیکشد، خوشحال و راضی هستید. دو حس متضاد و با هم؛ که اگر نتوانیم آنها را تفکیک کنیم، با خودمان دچار مشکل میشویم. احساسات پیچیده ممکن است حاصل یک حس اولیه و یک حس ثانویه باشد. احساسات اولیه در واقع نخستین پاسخ شما به یک وضع است و احساسات ثانویه که در مرحله بعدی قرار دارند، مستقیم یا غیرمستقیم به دنبال احساسات اولیه رخ میدهند. مثلا زمانی که شخص مورد علاقهمان ما را ترک میکند و رابطه عاطفی را به هم میزند، در وهله اول احساس غم و دلتنگی داریم، که بعد به اعتمادبهنفس پایین منجر میشود و حس میکنیم سزاوار دوستداشتن نیستیم. کشف بهموقع احساسات اولیه و در پی آن درک احساسات ثانویه، تصویر کاملتری از فرآیند ذهنی ما ایجاد میکند.
منبع: روزنامه شهروند
انتهای پیام/