به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، همهچیز از سفر سوم مظفرالدین میرزا به فرنگ شروع شد. ولیعهدی که عمر دراز سلطنت پدر صاحبقرانش باعث شد با ریش و سبیل جوگندمی شده بر تخت شاهی بنشیند. مظفرالدین شاه عقده دیررسیدن به آرزوهایش را در خوشگذرانیهای به هم فشردهاش گشود. متصل با خدموحشم به سفر فرنگ میرفت و بیتالمال را به تاراج میداد و با بدهیهای بالا آورده به اندرونی کاخ برمیگشت. کمی بعد دوباره هوایی میشد و بذل و بخششی میکرد. کاخ و ییلاقی را پشت قباله یکی از سلطنهها میانداخت و خرج سفر بعدی را چاق میکرد. شاه ایران بیکله به خیابانها و کاخها و موزههای فرنگ میزد. همراهان اجنبی باخبر از جیبهای پرپول شاه، او را به کمپانیهایشان دعوت میکردند و تا سرکیسه نمیشد رهایش نمیکردند.
در سفر سوم فرنگ بود که صاحبان یک کمپانی آمریکایی، مظفرالدین میرزا را به ملاقات گرامافون بردند. شاه، یکدل نه هزار دل عاشق نواهایی شد که از دل صفحههای لغزان مومی زیر سوزن، در لوله حلزونی شکل گرامافون میریخت و حال دیگری به احوال سرخوشش میداد.
جناب صدراعظم هواها خوب است!آمریکاییهای مقیم پاریس برای اینکه شاه را به این جعبه موسیقی عاشقتر کنند از او میخواهند صفحهای را با صدای خودش پر کند. دکتر عبدالحسین نوایی دراینباره مینویسد: «در طی سفر سوم شاه به فرنگستان یک کمپانی ضبطصوت آمریکایی، شاه ایران را به دیدار از شعبه شرکت در پاریس دعوت کرد و شاه نیز آن دعوت را پذیرفته است.» آمریکاییها برای اینکه شاه ایران را به این دستگاه تازه از راه رسیده عاشقتر کنند از او میخواهند صدایی به یادگار از خود باقی بگذارد. روایت دکتر نوایی از این درخواست خواندنی است: «روزی که شاه برای بازدید از موسسه مزبور رفته بنا به خواهش رییس موسسه صفحهای از صدای خود پرکرده و بهعنوان یادگار به صدراعظم هدیه داده است.»
مظفرالدین شاه که مرعوب دستگاه ضبط صدا شده بود هول میشود و جملهای میگوید که تا مدتها بساط خنده و لودگی اطرافیان را کوک میکند: «جناب صدراعظم هواها خوب است.»
ازآنجاییکه تجربه همواره ثابت کرده که سلام گرگ بیطمع نیست، از این بازدید هم قصد و غرضی در کار بود و نقشه آمریکاییها از آنچه فکر میکردند بیشتر گرفت. نوایی دراینباره مینویسد: «البته غرض کمپانی از این دعوت و ابراز ارادت و عرض خدمت این بوده که از شاه فرمانی دریافت کنند در خصوص تسهیل و توسعه فروش گرامافونها در ایران و اعلیحضرت هم بدون بخل و منتی و بیاندیشه و فکرتی فرمان را سرافراز باشد.»
گرامافون در تهران با اقبال زیادی روبهرو میشود. کار بهجایی رسید که یک ربع قرن بعد مردم فرش و وسایل خانهشان را میفروختند تا صاحب گرامافون شوند. این وسیله ابتدا در قرق خانههای اعیان و اشراف بود. کمی بعد به قهوهخانهها راه پیدا کرد و کار بهجایی رسید که مردم کوچه و بازار، فرش زیر پایشان را میفروختند و گرامافونی در رف دیوار خانه شان مینشاندند تا برایشان از صبح تا شام بخواند.»
گرو دادن اسباب خانه برای خرید صفحههای تازهاولین صفحههای گرامافون ایرانی در دوره پهلوی اول پر شدند. ورود صفحههای موسیقی سنتی ایرانی به بازار، مردم را بیشازپیش برای خرید گرامافون و صفحههای تازه کوک میکرد. روزنامه اطلاعات در سال ۱۳۰۸ شمسی درباره معضلی که راه خود را به روستاهای اطراف تهران هم بازکرده گزارشی تهیه کرده است. ماجرا ازاینقرار است که مردم بهقدری خواهان این دستگاه پخش موسیقی شدند که وسایل خانهشان را به گرو و امانت میدهند تا بتوانند بهطور قسطی هم که شده گرامافون بخرند. گزارش روزنامه اطلاعات ازاینقرار است: «یک گرامافون با صفحات جورواجوری که مثل سیل به این مملکت سرازیر میشود هستی یک خانواده طبقه سوم را به باد داده است. اشخاصی هستند که فرش و گلیم زیر پای خود را فروخته و به بهای گرامافون دادهاند. بعضی هم سماور خانهشان را گرو میگذارند تا بتوانند چند صفحه تازه خریداری کنند.»
جالب اینجاست که طبق گزارش روزنامه اطلاعات، گرامافون بیشتر در محلههای پایینشهر پیدا میشده است تا در خانهها و محلههای اعیانی: «کار گرامافون و صفحه در طبقات دوم و سوم بهقدری بالاگرفته که خانهای نیست از این موهبت عظیم محروم باشد. آنقدر که گرامافون در این طبقه رسوخ یافته در منزل اعیان و طبقه متمول اینطور نیست. از هر خانه و هر دکانی که میگذرید ناله جگرخراش گرامافون به گوش شما میرسد.»
مشاغلی که با آمدن گرامافون پا گرفتخیابان لالهزار اولین جایی بود که صفحههای گرامافون در آن به فروش میرسید. مردم برای تفرج به این خیابان هزار رنگ میرفتند و از ویترین مغازههای آلامد، صفحههای تازه از گرد راه رسیده گرامافون را به قیمت بالایی خریداری میکردند. هر صفحه تازهای برگ برندهای برای فخرفروشی در محافل و مهمانیهای آن دوره تهران بود. آنهایی که شپش در ته جیبشان پشتک میزد و سرجمع پولشان به خرید یک صفحه در سال میرسید خیلی زود به بساط دلالی صفحههای کارکرده رونق دادند.
آن روزها در کنار کافهها و سالنهای نمایش لالهزار جارچیها اسم صفحههای کارکرده را داد میزدند تا خریدارها را پای بساطشان بکشانند. گرامافون در یکچشم به هم زدن پای ثابت محفلهای قهوهخانهای هم شد. هر قهوهچی یک نفر را از صبح تا شب پای گرامافون مینشاند تا متصل و پشتبند هم سوزن بگذارد و صفحه عوض کند.
شهریها صفحههای مخدوش را به روستاییها میانداختندکمی بعد از شهریها روستاییها هم خاطرخواه این جعبه موسیقی میشوند. تب داشتن گرامافون در خانه، اهل دهات دور و نزدیک به پایتخت را به خیابان لالهزار میکشاند. این وسط شهریهای دندانگرد صفحههای مخدوش شده و ازکارافتادهشان را باقیمت بالا به آنها میاندازند و در پاچهشان میکنند. نویسنده گزارش روزنامه اطلاعات گریزی به این ماجرا زده و با گلایه از دولت میخواهد سروسامانی به اوضاع و احوال فروش صفحههای مستعمل بدهد: «باید مراعات حال بدبخت رعیتی را کرد که از چند فرسخی به تهران میآید برای اینکه دو تا صفحه تازه خریداری کند. تهرانیها دو صفحه کهنه به او میدهند تا با ولع و التهاب آن را به قهوهخانه ده برساند. اقلاً دولت بیاید از اجحافی که میشود جلوگیری نماید و نگذارد هر صفحه را به هر شکل که میخواهند پر کنند و به هر قیمت که میل دارند بفروشند.»
خیلی طول نکشید که رادیو از گرد راه رسید و بازار گرامافون و صفحههایش را از سکه انداخت. این روزها کمتر صفحه بیخط و خشی در بازار پیدا میشود. گرامافونها با آن لوله حلزونی شکلشان اسباب تزئین سالنهای پذیرایی شدهاند و در هیاهوی صدها شبکه تلویزیونی و امواج رادیویی و حکمرانی بیحدومرز شبکههای مجازی خفه شدهاند و دیگر صدایی از آنها درنمیآید.
منبع: فارس
انتهای پیام/