به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، طبق روال هر روز، آفتابنزده و قبل از شروع کار روزانه، روی سجاده همیشهپهن پاویون (محل استراحت) پزشکان کودکان بیمارستان هزارتختخوابی نشستهبود و با صدای دلنوازش تفسیر قرآن میخواند. در حال خودش بود که تلفن زنگ زد. قرآن را بست، بوسید و به طرف گوشی رفت. از دفتر ریاست بیمارستان تماس گرفتهبودند. دکتر در سکوت گوش میکرد و چیزی نمیگفت، اما کمکم چهرهاش درهمرفت و گره به ابروهایش افتاد. گوشی را که گذاشت، درحالیکه زیر لب اعتراض میکرد، با ناراحتی روپوش سفیدش را درآورد و کتش را پوشید و از بیمارستان بیرون زد. ماجرا همانی بود که همیشه از آن اکراه داشت. آنقدر آوازهاش در طب کودکان همهجا پیچیدهبود که حالا به دربار فراخوانده شدهبود برای معاینه فرزندان ازمابهتران!
مخالفتش با شاه و دربار، موضوع جدید و پنهانکردنی نبود. همه از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی او در کنار فعالیت پزشکیاش باخبر بودند؛ بارها در کلاس درس از اقدامات محمدرضا شاه انتقاد کردهبود و مخالفتش با حکومت، پس از واقعه ۲۸ مرداد به اوج رسید. در همان مقطع و پس از امضای یک بیانیه بود که به همراه ۱۰نفر دیگر از اعضای هیئت علمی دانشگاه ازجمله مهندس بازرگان، به دستور شاه پهلوی از دانشگاه اخراج شد. اما حالا و در این موقعیت، چارهای نداشت جز همراهی با خواست ریاست بیمارستان برای معاینه یکی از کودکان دربار. در کاخ شاهنشاهی، اما ماجرا آنطور که باید، پیش نرفت...
ویروس سل، پشت درِ دربار نمیماند
دکتر طراز اول مملکت به کاخ محل استقرار کودک بیمار رسید و آماده بود بی فوت وقت به معاینه او بپردازد، اما رفتار میزبانان دور از تصور بود؛ برخلاف آداب مهماننوازی، آقای دکتر را ساعتها پشت در نگهداشتند تا بالاخره اجازه ورود صادر شد!
معاینه کودک کاخنشین که تمام شد، دکتر درحالیکه گوشی را از گوشش درمیآورد، رو به بزرگترهای بیمار که چشم به دهان او دوختهبودند، کرد و گفت: «کودک، سل دارد.» انگار به درباریان برخوردهباشد، از حرف دکتر برآشفتند و گفتند: «سل؟! سل که بیماری فقراست. چه ربطی به بچههای دربار دارد؟!» دکتر «محمد قریب» مکثی کرد و همانطور که وسایل کارش را در کیف میگذاشت، با شوخطبعی و حاضرجوابی همیشگیاش گفت: «حضرات تصور کردهاند که ویروس سل را هم میتوانند مثل دکتر قریب پشت در نگهدارند؟»
حق ویزیتش حتی از شاگردانش هم کمتر بود!از هیچکس پنهان نبود که دل دکتر قریب برای بیماران محروم و نیازمند میتپد. درِ مطب سادهاش همیشه به روی آنها باز بود، همان مطبی که دیواربهدیوار خانهاش قرار داشت. از سال ۱۳۱۷ تا ۱۳۲۵ اتاقهای یک خانه اجارهای - نبش خیابان حشمتالدوله و، ولی عصر (عج) (پهلوی سابق) – شدهبود مطب دکتر حاذقی که پایهگذار طب اطفال در ایران بود. از ۱۳۲۵ تا ۱۳۵۱ هم مطبش در خیابان فلسطین (کاخ سابق) و کنار خانهاش بود. همانجا دل به دل بیماران نیازمند میداد، دردهایشان را درمان میکرد و از بسیاری از آنها هم پولی دریافت نمیکرد.
دکتر «حسین قریب»، فرزند دکتر محمد قریب میگفت: «حق ویزیت دکتر با آن مقام علمی، سابقه درخشان و حسن شهرت، حتی از برخی شاگردانش هم پایینتر بود. تا قبل از پزشک شدن من، حق ویزیت پدر ۳ تا ۵ تومان بود. بعدازاینکه در خیابان نیاوران یک مطب مشترک دایر کردیم، حق ویزیت پدر ۵۰ تومان شد درحالیکه حق ویزیت من ۱۵۰ تومان بود. یکبار پدر از من پرسید: «چرا حق ویزیت تو اینقدر زیاد است؟» جوابی نداشتم. یکدفعه گفتم: «چون بیماران شما از بیماران من بیشترند!...»
خداحافظی با زندگی، کنار کودکان بیمارامروز، سالروز درگذشت دکتر «محمد قریب» است، چهره ماندگار پزشکی ایران و بنیانگذار طب کودکان در کشور که نخستین بیمارستان تخصصی کودکان ایران و سازمان انتقال خون، از یادگارهای ارزشمند اوست. یاد پزشک مردمداری که باوجود ابتلا به بیماری سرطان، تا آخرین لحظات عمرش در بیمارستان به مداوای کودکان دردمند پرداخت و ۴۴ سال قبل، در همان بیمارستان از دنیا رفت، گرامی باد.
منبع: فارس
انتهای پیام/
من واقعا دلم میخواهد راه دکتر قریب را ادامه بدم