به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، «انقلاب اسلامی، تنها انقلابی است که یک چله پرافتخار را بدون خیانت به آرمانهایش پشت سر نهاد.» این بخشی از بیانیه مهم رهبر معظم انقلاب است که روز گذشته و به مناسبت چهلمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی و ورودجمهوری اسلامی به فصل جدیدی از زندگی منتشر شد.
بیشتر بخوانید: بیانیه رهبر معظم انقلاب برای «گام دوم انقلاب» خطاب به ملت ایران
حضرت آیتالله خامنهای در بخشی از این پیام که به تبیین ویژگیهای مسیر پرافتخار پیموده شده در ۴۰ سال گذشته و برکات خیرهکننده انقلاب اسلامی در رساندن ایران عزیز به جایگاه شایسته ملت اشاره کردهاند، به مقایسه انقلاب اسلامی و سایر انقلابها پرداختهاند و آوردهاند: «از میان همه ملتهای زیر ستم، کمتر ملتی به انقلاب همت میگمارد و در میان ملتهایی که به پا خاسته و انقلاب کردهاند، کمتر دیده شده که توانسته باشند کار را به نهایت رسانده و بهجز تغییر حکومتها، آرمانهای انقلابی را حفظ کرده باشند. اما انقلاب پرشکوه ملت ایران که بزرگترین و مردمیترین انقلاب عصر جدید است، تنها انقلابی است که یک چلّه پرافتخار را بدون خیانت به آرمانهایش پشت سر نهاده و در برابر همه وسوسههایی که غیرقابل مقاومت به نظر میرسیدند، از کرامت خود و اصالت شعارهایش صیانت کرده و اینک وارد دومین مرحله خودسازی و جامعهپردازی و تمدنسازی شده است.»
ایشان تاکید کردند: «برای همهچیز میتوان طول عمر مفید و تاریخ مصرف فرض کرد، اما شعارهای جهانی این انقلاب دینی از این قاعده مستثنی است؛ آنها هرگز بیمصرف و بیفایده نخواهند شد، زیرا فطرت بشر در همه عصرها با آن سرشته است.» بر همین اساس «فرهیختگان» به بررسی سه انقلاب مردمی در فرانسه، روسیه و الجزایر که از مسیر خود منحرف شدند و شعارهای اساسی خود را به دست فراموشی سپردند، پرداخته است. این انقلابهای مردمی، در کمتر از دو دهه از مسیر خود منحرف شدهاند و نهتنها شعارهای اساسی که حتی مسیر خود را نیز تغییر دادهاند.
در ادامه مروری داریم بر انقلابهای مردمی در فرانسه، الجزایر و شوروی که در کمتر از ۲ دهه از مسیر خود منحرف شدند ؛
آتش انقلاب فرانسه از میان تودههای فقیری برخاست که نظام پادشاهی و استبدادی این کشور طی سالها هیزم آن را فراهم کرده بود. طبقات پایین در فرانسه، در دوران لوئی شانزدهم اوج فقر را تجربه میکردند. پادشاه فرانسه برای جبران هزینه جنگهای استعماریاش با بریتانیا، مالیاتهایی را که همان زمان نیز سنگین بود، تشدید کرد. این بهرهکشی مضاعف جامعه فرانسه را به فقری بیسابقه دچار کرد. اگر چه این فقر به گرسنگی مردم فرانسه انجامید، اما ذهن آنان را بیشتر متوجه مسببان این وضعیت کرد و شرایط مساعدی را برای خیزش و تغییرات در فرانسه فراهم ساخت. حرکت تودهها علیه نظام استبدادی در همان ابتدا، لوئی شانزدهم و دربارش را وادار ساخت دست به اصلاحاتی ظاهری بزنند، اما هربار همین تغییرات اندک نیز توسط پادشاه به عقب بازمیگشتند.
در این مرحله بود که مردم دست به حرکتی زدند که انقلاب را به مرحلهای غیرقابل بازگشت رساند. در روز ۱۴ فوریه ۱۷۸۹ فقرای پاریس که «سان کولوت» نامیده میشدند، به قلعه و زندان مشهور باستیل حمله و آن را بهعنوان یکی از نمادهای استبداد فرانسه نابود کردند و ۱۴ فوریه را به روز ملی فرانسه بدل ساختند.
ریشه این حرکت مردم بودند، اما آنان نتوانستند پس از انقلاب نقش چندانی ایفا کنند و انقلاب از دست تودههای انقلابی خارج شد. کشتهها و هزینههای انقلاب را تودهها دادند، ولی مواهبش را ثروتمندان و بورژواها درو کردند. گروه «بورژوا» در زمان انقلاب فرانسه شامل صاحبان حرفهها، بازرگانان و کارفرمایان یا بهطور کل سرمایهدارانی بود که ثروت خود را نه از طریق اشرافزادگی که از طریق مهارت، فن و علم خود به دست آورده بودند. با اینکه انقلاب مدیون تودهها بود، اما برای سرمایهداران حاضر در انقلاب، آرمانهای عالی انسانی، رسیدگی به وضع محرومان یا کاهش نابرابریها در سطح جامعه فرانسه اهمیتی نداشت. وضعیت نشان میداد گروهی جدید در فرانسه شروع به شکلگیری کرده است که ریشهاش در زمینداری و نظام ارباب رعیتی قدیم نبود، ولی بسترش بر تجارت و کارگاهها قرار داشت و درنهایت سیستم را به کارفرما- کارگر تبدیل میکرد. این گروه در آستانه انقلاب بدون توجه به عامه مردم میکوشید تا راه خود را به سمت قدرت بگشاید.
پس وقوع انقلاب در قانون اساسی مصوب ۱۷۹۳، بر حق رای عمومی تاکید شده بود، اما بورژواها با قدرت خود این اصل حاصل از انقلاب را تغییر دادند و تا حدود ۲۰۰ سال بعد؛ یعنی سال ۱۹۴۸ آن را در انحصار خود در آوردند. از سال ۱۷۸۹ تا ۱۸۴۸، رأیگیری مالیاتی بود. یعنی رأی فقط بـه اشـخاصی تفویض میشد که مبلغ مشخصی مالیات، موسوم به مالیات انتخاباتی را میپرداختند. نادیده گرفتن حق مردم تنها آرمان مسکوتمانده انقلاب نبود که از دست رفت. در سال ۱۷۹۹ ناپلئون بناپارت دیگر دستاوردهای اندک شکل گرفته در فضای انقلابی را هم با خود به یغما برد. در این سال این نظامی برجسته، دست به کودتا زد و قدرت را تا ۲۴ سال بعد قبضه کرد. ۱۰ سال پس از انقلاب مردم، با کودتای ناپلئون بار دیگر استبداد در فرانسه پیروز شد تا حاصل انقلاب مردمی بیش از یک دهه دوام نیاورد.
شکست روسیه در جنگ با ژاپن در سال ۱۹۰۵، حس سرخوردگی عجیبی را در فضای اجتماعی روسیه به وجود آورد. بسیاری از سربازان روسیه به جنبشهای اعتراضی علیه تزار پیوستند. ناتوانی حکومت در مدیریت کشور پهناور روسیه، نابسامانیها را در کشور توسعه داد و بیشترین فشار به کارگران و دهقانان وارد شد. از سوی دیگر گسترش تفکرات روشنفکری و تمایل به مارکسیست، فضا را برای تحول در عرصه سیاسی روسیه آماده کرده بود. در فوریه ۱۹۱۷ مبارزات با اعتصاب و اعتراضات گسترده کارگران آغاز شد و با شورش نظامیان ناراضی، بلشویکها (شاخه تندرو و مسلح حزب سوسیال دموکرات روسیه به رهبری لنین) توانستند کار را تمام کنند و دولت موقت تشکیل دهند. در اکتبر همان سال بلشویکها به رهبری «لنین» با امتداد درگیریهای نظامی، اغتشاشات کارگران و تبلیغات خود قدرت را بهطور کامل به دست گرفتند.
بلشویکهای روس پس از پیروزی در انقلاب و پایان جنگهای داخلی نام «اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی» را برای خود انتخاب کردند و مارکسیسم- لنینیسم (مارکسیسم به روایت روسی) را ایدئولوژی رسمی آن اعلام کردند. آنها مخالف فئودالهای صاحبان زمین بودند که دهقانان و رعیت را به کار میگرفتند و در مقابل پرداخت دستمزدی اندک کاری بسیار سنگین از آنها میکشیدند. در صنعت نیز وضع به همینگونه بود؛ کمونیستها، اما معتقد بودند باید مالکیت خصوصی منع شود و تنها دولت مالک باشد، طیفی از آنها نیز معتقد بودن باید زمینهای فئودالها ضبط شود و میان دهقانان توزیع شود و همینطور ثروت کلان سرمایهدارها در اختیار طبقه کارگر و زحمتکش قرار بگیرد.
انقلاب سوسیالیستی روسیه برای از بین بردن جامعه طبقاتی و برقراری مساوات بین همه طبقات جامعه به وجود آمد، اما اعضای حزب کمونیست و دولتمردان شوروی خود تبدیل به یک طبقه اجتماعی سلطهگر شدند که از قضا از فئودالها وکلان سرمایهدارها هم سنگدلانهتر با کارگران و دهقانان رفتار میکردند.
یک نمونه فجیعی نسبت به ظلمی که در دوران شوروی بر مردم این کشور شد سازمان امنیت و اطلاعات شوروی «چکا» بود که بعدها به «کاگپ» تغییر نام داد. میزان ظلم «چکا» به اندازهای بود که تنها در دوره حکومت استالین ۶ میلیون نفر از مردم شوروی به دلایل واهی، چون اقدام علیه امنیت شوروی یا ضدانقلابی و ضدکمونیستی بودن اعدام شدند. در بُعد اقتصادی نیز دولت شوروی و حزب کمونیست به مصادره اموال و زمینهای بسیاری از مردم و سرمایهداران پرداخت، ولی هیچگاه مستضعفان و طبقه کارگر جامعه شوروی نتوانست نفعی از این زمینهای ضبطشده ببرد و عمده این ثروت و اموال در دستان اعضای حزب کمونیست چرخ میخورد. دولت کمونیستی که با اقتصاد متمرکز و دولتی قصد داشت وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم و خصوصا طبقه کارگر را بهبود ببخشد، باعث شد مردم روزبهروز فقیرتر شوند. انقلاب اکتبر روسیه در دو هدف اصلی خود که «بهبود وضع اقتصادی طبقه کارگر» و «برابری و عدالت اجتماعی و آزادی برای طبقه کارگر» بود، شکست خورد. درنهایت نیز این حکومت در سال ۱۹۹۱ توسط «گورباچف» رسما فروپاشید.
در میان تمام انقلابهای قرن اخیر، انقلاب مردم الجزایر بسیار پرهزینه بوده است. مردم مسلمان این کشور پس از سلطه ۱۲۰ ساله فرانسه بر الجزایر، تحرکات انقلابی خود را شدت دادند. مساجد و مدارس دینی (حوزههای علمیه) نخستین بستر انقلاب در این کشور بود. فرانسویها، اما حاضر نبودند این کشور را به انقلابیون مسلمان تحویل دهند و همین مساله بستر یک جنگ هشت ساله را در این کشور بر پا کرد. گفته میشود مردم این کشور در این نبرد هشت ساله، نزدیک به یک میلیون انسان را فدا کردهاند. مردم «سرزمین یک میلیون شهید» با مقاومت خود ژنرال دوگل، رئیسجمهور فرانسه را ناچار کردند در ژانویه ۱۹۶۰، برای اعطای استقلال به این کشور ابراز آمادگی کند. دو سال بعد و پس از همهپرسی، در سوم جولای ۱۹۶۲ (۱۲ تیر ۱۳۴۱) کشور الجزایر بعد از ۱۳۲ سال که تحت سلطه فرانسه بود به استقلال رسید و در هشت اکتبر همان سال به عضویت سازمان ملل متحد درآمد. با وجود الهام گرفتن مردم از آموزههای دینی در مقابله با استعمار، آنان به دنبال الگوی اسلامی برای اداره امور خود نرفتند و الجزایر را «جمهوریه الجزایره الدموکراتیه الشعبیه» (جمهوری دموکراتیک مردمی الجزایر) نامگذاری کردند.
رهبران انقلاب، الجزایر را کشوری مستقل، دموکراتیک و مبتنیبر باورهای سوسیالیستی میدانستند. پس از پیروزی انقلاب، نبرد قدرت در درون کشور آغاز شد و آرمانها یک به یک به دست فراموشی سپرده شدند. فرمانده نیروهای مسلح احمد بن بلا را به جای فرحت عباس بر کرسی ریاستجمهوری نشاند تا حکومت از برخی انقلابیون قدیمی تصفیه شود. به موازات تشکیل حکومت، مشکلات اقتصادی گریبانگیر این کشور شد. انقلابیون که سابقه حکومتداری نداشتند، خود را ناتوان در حل این مشکل میدانستند. در الجزایر گویا صرفا انقلاب و استقلال از فرانسه یک هدف بود، و انقلابیون نتوانستند برای بعد از آن نسخهای داشته باشند.
در چنین شرایطی پیشنهاد نزدیکی با غرب و استفاده از نسخههای غربی نقل محافل روشنفکری الجزایر شد. آنها با وجود تکیه بر اندیشههای سوسیالیستی، برای حل و رفع مشکلات داخلی، مذاکره با آمریکا را آغاز کردند. اما نتیجه این اتفاق دولتهای متزلزل و بیثبات در این کشور بود. آنان از یکسو، فرانسه را از کشورشان بیرون کرده بودند و از سوی دیگر فضا را برای حضور قدرتهای خارجی فراهم کردند. رهبران الجزایر درنهایت مجبور به تغییر رویکرد از سوسیالیسم به اقتصاد آزاد در دوران «شاذلی بن جدید» شدند. سیاست بازار آزاد در کمال ناباوری منجر به نفوذ مجدد فرانسویها در الجزایر شد و فرانسویها دوباره نفوذ خود را بر الجزایر از سر گرفتند و یک لابی قدرتمند طرفدار فرانسه در حکومت تشکیل شد. به علاوه فرانسویها سرمایهگذاری زیادی برای بسط فرهنگ و زبان فرانسوی انجام دادند. سفارت فرانسه در این دوران فعالترین و بزرگترین سفارتخانه خارجی در الجزایر بود. انحراف از آرمانها باعث شد مردم در الجزایر روی خوش نبینند و کمتر از دو دهه بار دیگر فرانسویها یعنی همان کشوری که عامل انقلاب مردمی بود، تا حدودی بر این کشور مسلط شود.
منبع: روزنامه فرهیختگان
انتهای پیام/