بیشتربخوانید: سوالاتی که آقایان از جواب دادن به آنها فراری اند!
اجاره نشینی بیدردسرتر از مالکیت است! اما صاحبخانهها در حفظ و تعمیر مشکلاتی که برای خانه پیش میآید چندان تقبل مسئولیت نمیکنند و محدودیتهایی دارند. وقتی کسی خانهای را میخرد، سعی میکند تغییراتی را که خودش دوست دارد اعمال کند و در پیاده کردن رویاهایش در مورد خانهاش صاحب اختیار است، اما تمام مسئولیتها نیز به عهدهی خودش است و باید خودش تمام کارها را انجام بدهد.
وقتی همسران، رابطه زناشوییشان را اجاره میکنند این زندگی نمیتواند با موفقیت پیش برود، چون هر کدام انتظار دارد آن دیگری مسئولیت احساسات را به عهده بگیرد و راه حل پیدا کند. اگر ما مالک احساسات و هیجانات خودمان شویم، میتوانیم با هم مالک رابطهمان باشیم. ما با همراهی همسرمان این پتانسیل را داریم که بنایی بزرگ و باشکوه ا احساساتمان برپا کنیم.
از کجا باید شروع کنیم؟ گامهای ساده و عملی برای شروع وجود دارد:
نکوهش همسر بابت احساسی که داریم زمینه را فراهم میکند که تبدیل به یک قربانی ذهنی شویم، اینگونه:
. من حالم خوب بود
. تو چیزی گفتی یا کاری کردی که حالا دیگر حالم خوب نیست
. این تقصیر تو است که حالم خوب نیست
. من قربانی شدم، پس مشکل از تو است
واقعیت این است که هیچکس نمیتواند احساسی را به ما تحمیل کند. بله مطمئنا همسرمان میتواند کاری کند یا حرفی بزند که ما را کاملا عصبانی و خشمگین کند یا احساس واقعا بدی پیدا کنیم، ولی این چیزی نیست که برایش برنامه ریزی شده باشد؛ بلکه فقط اتفاقی است که روی میدهد. اما واکنشی که پس از آن نشان میدهیم و قدمی که برمیداریم به عهدهی ماست، نه به عهدهی همسرمان.
اینجا مسئلهی تفاوت میان «پاسخ» و «واکنش» مطرح است. واکنش، صرفا یک هیجان است و لزوما درست یا غلط نیست. همسر شما کاری میکند یا سخنی میگوید، و یک احساس یا هیجان بروز میکند. او این احساس یا هیجان را در وجود شما خلق نکرده؛ بلکه این حس متعلق به خود شما بوده. اغلب اینطور تصور میکنید که در احساسی خاص گیرافتادهاید و نمیتوانید از آن خلاص شوید.
اما پاسخ، اعلام یا اعتراف میکند که آن احساس یا هیجان واقعیست یا نه، بنابراین میتوانید انتخاب کنید و تصمیم بگیرید با احساستان چه کنید. اگر احساسی که دارید دست و پایتان را ببندد، منتظر میمانید تا «مالک» احساستان کاری بکند، اما اگر مالکیت احساستان را بپذیرید، آزاد و مختار خواهید بود به شیوهای سالم پیش بروید.
در نظر بگیرید دو نفر در یک اتومبیل در ترافیک گیرافتادهاند و هر دو برای رسیدن به یک قرار ملاقات دیرشان شده است، اما یکی بیقرار و مضطرب است و دیگری آرام و خونسرد. تفاوتشان چیست؟
یکی زمین و زمان و ... را مقصر میداند و احساساتش غلیان میکند اما آن دیگری میداند که نمیتواند شرایط را کنترل کند (چارهای جز انتظار ندارد)، بنابراین انتخاب میکند که نگرش و احساسش را کنترل کند. وقتی دیگر نمیتوانیم شرایط را تغییر دهیم، باید خودمان را تغییر دهیم!
برای تقویت و رشد رابطه زناشوییتان اول باید وضعیت آن را بدانید و ارزیابی کنید. تستها و آزمونهایی هستند که میتوانند در این ارزیابی کمکتان کنند تا بتوانید بفهمید نقاط قوت و ضعف رابطهتان کجاست و سپس از ابزارها و راهکارهایی برای تقویت نقاط قوت و رفع نقاط ضعف آن بهره ببرید. برای سنجش رابطهتان میتوانید از یک مشاور نیز کمک بگیرید.
چطور میتوانیم یاد بگیریم به جای واکنش نشان دادن، پاسخ مناسب بدهیم؟ با تغییر نگرش و دیدگاهمان. وقتی هیجان قدرتمندی را احساس میکنیم (یک واکنش)، این نگرش ماست که باید به ما یادآوری کند آرام بمانیم و تصمیم بگیریم چه کنیم (یک پاسخ).
در روزهای اول ازدواج نسبت به تمام ویژگیهای جالب همسرمان هیجان زدهایم و آرزو میکنیم هرگز تغییر نکنند و از آنطرف، این شور و هیجان اجازه نمیدهد نقاط ضعف او را ببینیم. چند سال بعد، همان ویژگیها ممکن است دستخوش تغییراتی شده و تبدیل به چیزهایی شوند که ما را آزرده و خسته میکنند و چون دیگر از آن تب و تاب اولیه خبری نیست، چشمانمان به دیدن عیبهای طرف مقابل باز میشوند و با درماندگی از خود میپرسیم «آیا او تغییر خواهد کرد؟!».
بله انسانها میتوانند تغییر کنند و میکنند. اما اگر شادی خود را وابسته به تغییر دیگران کنیم، فرسوده و ناامید خواهیم شد و دیگر کنترل احساساتمان دست خودمان نیست، دست طرف مقابلمان است. رابطهی سالم زمانی شکل میگیرد که دو نفر، مسئولیت انتخابهای خود را بپذیرند.
درست مانند بازی تنیس؛ هر اتفاقی که در زمین شما میافتد مسئولیتش با شماست. وقتی بازیکن مقابل سرویس میزند این شما هستید که باید انتخاب کنید با آن توپ چه کنید. اما در زندگی زناشویی وسوسه میشوید که به طرز بازی حریفتان (همسرتان) اعتراض کنید، حتی ممکن است وارد زمین او شوید و با او گلاویز شوید. اما این کاریست که نباید انجام دهید و همسرتان نیز از تلاشهای شما برای تغییر دادنش خسته و دلخور و خشمگین میشود.
صاحب اختیار احساسات خود بودن یعنی ماندن در زمین خودتان! شما نمیتوانید همسرتان را وادار به تغییر کنید اما انتخابهایی که میکنید روی او تاثیر خواهند گذاشت. البته هیچ تضمینی وجود ندارد که او تغییر کند اما میتوانید امیدوار باشید. وقتی تمام وقت خود را صرف تمرکز کردن روی اشتباهات دیگران میکنید، دیگر فرصتی برای پرداختن به اشتباهات و ضعفهای خودتان نخواهید داشت.
وقتی شدیدا تحت تاثیر احساسات هستیم، کلمات و بیان ما نشان میدهند که چه کسی صاحب این احساسات است:
. «تو منو عصبانی میکنی» در برابر «من عصبانی هستم»
. «تو به من دروغ گفتی» در برابر «من احساس میکنم فریب خوردهام»
. «وقتی به من بیاعتیایی کردی من رو رنجوندی» در برابر «وقتی که به من بیاعتیایی کردی، رنجیدم»
سرزنش کردن همسر بخاطر احساسی که دارید معمولا انتقاد و نکوهش تلقی میشود. در هر صورت، اگر همسرتان مقصر باشد منطقی است که ناراحت باشید اینطور نیست؟ وقتی همسرتان اشتباهش را نپذیرد و ابراز پشیمانی نکند، عصبانیتر هم میشوید و احساس منفیتان شدت هم میگیرد و کلماتی که از دهانتان خارجتان میشود طعنه آمیز یا تلختر هم خواهند شد.
اما باید کلامتان را فیلتر کنید؛ اجازه ندهید هیچ کلمهی نامناسبی از دهانتان خارج شود. همیشه بهترین کار این است که چیزی نگویید و فقط گوش دهید. اگر هم میخواهید حرفی بزنید باید واژههایی را که بیانگر احساساتتان هستند کنترل کنید.
وقتی یک زن و شوهر عادت کردهاند دیگری را مسئول احساسات خود بدانند، به راحتی نمیتوانند این عادت را ترک کنند. طبیعی است که کار کردن روی مشکلاتی که جاافتادهاند زمانبر باشد و حتی به کمک حرفهای نیاز داشته باشد. اما اگر یکی از شما شروع کند به صاحب اختیار شدن احساسات و هیجانات خود، تغییراتی اساسی در رابطه روی خواهند داد. مهم نیست طرف مقابل چگونه جواب میدهد، مهم این است که مالک احساس خود باشید.
وقتی مالکیت احساساتتان را به دست میآورید و «سرزنش کردن» را متوقف میکنید، دیگر همدیگر را مقصر نمیبینید، بلکه همدیگر را در یک جبهه میبینید و با هم برای حل مشکل تلاش میکنید.
منبع: برترین ها
انتهای پیام/