به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، رابطه دین و سیاست از مباحث مهمی است که ملاصدرا در آثارش به آن اشاره و درباره آن بحث کرده است. این رابطه چگونه است؟ جسمانیهالحدوث و روحانیهالبقا، رابطه میان عبد و مولا، رابطه میان نفس و بدن، مدنیالطبع بودن انسان، رابطه میان دنیا و عقبی، حرکت جوهری و... مبانیای هستند که بدون فهم آنها نمیتوان رابطه دین و سیاست را در اندیشه ملاصدرا فهم کرد. چراکه این رابطه نمیتواند فارغ از مبانی و دیدگاههای فلسفی ملاصدرا طرح شود.
بیشتربخوانید: تبعیدگاه ملأ صدرا در دل کویر قم + تصاویر
۱ ملاصدرا و دین
ملاصدرا عمدتا از رابطه میان شریعت و سیاست صحبت کرده است، نه رابطه میان دین و سیاست. دین اعم از سیاست است و بهنوعی، رابطه میان دین و شریعت، عموم و خصوص مطلق است به این معنا که اگر دین را حاوی گزارههای بینشی، گرایشی و کنشی بدانیم، شریعت عمدتا ناظر به حوزه کنش آدمی و عهدهدار تنظیم مناسبات اجتماعی است. البته در عرف قرآن نیز شریعت میتواند از سه لحاظ با دین شباهت یا تفاوت داشته باشد:
۱- شریعت طریقه بایدها و نبایدهای زندگی بشر است؛ زیرا شرایع پنجگانـه پیـامبران اولوالعزم است که آنان را با دستورات عملی دین، از سایر پیامبران متمایز میسازد.
۲- شریعت یک راه خاص و آماده برای امتی از امتها یا پیـامبری از پیـامبران اسـت؛ مانند شریعت نوح و ابراهیم. اما دین عبارت است از سنت و طریقه الهی کـه بـرای همـه امتها و انبیا قرار داده شده است.
۳- کلمه دین را هم میتوان به یک نفر اطلاق کـرد و هـم بـه جمـاعتی؛ امـا کلمـه شریعت را نمیتوان به یک نفر نسبت داد. (الیاسی، ۱۳۸۷، ص ۱۶۲).
در این نوشتار، دین را به همان معنای شریعت درنظر میگیریم. از نظر ملاصدرا، دین، دستی در انتظام امر معیشت و زندگانی دنیوی انسان دارد. درواقع شارع و واضع دین، «راه و روشی برای افراد نوع بشر تعیین میکند که آن را برای انتظام امر معیشت زندگانی اختیار کنند.» (شیرازی، ۱۳۸۴، ص ۴۹۱). دین نیازمند واضعی است که بتواند شیوههای درست زندگانی اجتماعی و امر معیشتِ نوعِ انسان را سامان دهد و از این طریق، برای نظمبخشی به امور عمومی جامعه، تلاش کند؛ بنابراین شریعت از آن حیث که ناظر به مسائل عمومی است، درحوزه مسائل اجتماعی قرار میگیرد و با مسائل سیاسی درگیری تام و تمامی دارد.
غایت همه امور عمومی -که ملاصدرا در شمار کارکردهای دین ترسیم میکند- این است که آدمیان سنت و طریقی را بیاموزند «که بهوسیله آن به خدای خویش برسند و به قرب او نائل شوند.» (شیرازی، ۱۳۸۴، ص ۴۹۱). درواقع دین، افزون بر تامین زندگانی دنیای انسانها، آنان را «متذکر عالم آخرت و سیر و سلوک بهسوی خدا» میکند (همان). از این رو تامین و تضمین زندگانی نوع بشر، مقدمهای است برای ورود انسان به عالم آخرت و سیر و سلوک بهسوی خداوند، بنابراین شریعت نسبتی با سیاست مییابد.
۲ سیاست در نگاه ملاصدرا
صدرا در تعریف حکمت مینویسد: «الاقتداء بالخالق تعالی فیالسیاسه» (شیرازی، ۱۳۶۳، ص ۱۳۷). حکمت، اقتدای به خالق تعالی در سیاست است، بنابراین چنین سیاستی نمیتواند جدا از شریعت و حکمت باشد. صدرالمتالهین در کتاب «المظاهرالالهیه» نیز در ترسیم سهگانه تهذیب اخلاق، تدبیر منزل و علم سیاست، احکام دین را مساوی علم سیاست بهشمار میآورد. البته این سخن بهمعنای «رابطه عینیت» میان دین و سیاست نیست، بلکه میتوان گفت صدرالمتالهین تمام علوم و معارف را در شبکه و منظومهای خاص (دینی و الهی) میبیند و بر این اساس، علوم اخروی و الهی و حکمت نظری را بر علوم دنیوی و حکمت عملی مقدم میداند. از آنجا که مراد از دین، راهی است که انسان را در زندگانی به سرمنزل مقصود برساند، میتوان گفت سیاست چیزی است که به اهداف دین، کمک میکند و بهنوعی زمینههای قدرت گرفتن و اجراییشدن معارف و قوانین و قواعد دین را مهیا میسازد. به تعبیر ملاصدرا، شریعت (دین)، روح سیاست است.
در این معنا سیاست، همپای دین به پیش میرود و درکنار آن، برای تحقق قوانین و معارف دین، زمینهسازی میکند. درواقع سیاست تا آنجا مساوی احکام دین است که بتواند درخدمت شریعت و بهمثابه جسدی برای روح باشد.
سیاست در این معنا، تربیت و هدایت هم تلقی میشود. سیاست، جزءِ شریف، یعنی تربیت و اصلاح نفس و روح و ناطقه انسانی در مقایسه با بدن و جهات بدنی است (صدرا، ۱۳۸۹، ص ۹۸). از همین رو توجه دین به اصلاح نفس ما بیش از توجه او به بدن ماست: «قصد و غرض واضع قوانین و نوامیس الهی، در اصلاح و تربیت جزء شریف (نفس ناطقه) ما و توجه او به تزکیه و تهذیب جوهری که از ما در نشئه آخرت باقی میماند، به مراتب بیش از توجه او با اصلاح جزء اخس و جوهر فاسد بدن ما است.» (شیرازی، ۱۳۸۴، ص ۵۰۳).
۳ دین و سیاست بهمثابه روح و جسد
صدرالمتالهین در کتاب «الشواهد الربوبیه» به تبیین رابطه میان دین و سیاست میپردازد، آنجا که از تفاوت میان نبوت، دین و سیاست سخن به میان آورده، میگوید: «نسبت نبوت به شریعت (دین) مانند نسبت روح است به جسدی که در وی روح باشد و سیاست عاری از شریعت مانند جسدی است که روح در وی نباشد.» (همان، ص ۴۹۶).
ملاصدرا با توجه نوع ارتباطی که میان دین و سیاست مطرح میکند، بر این نظر است که میان این دو، تفاوتهایی وجود دارد. او به چهار تفاوت عمده میان آنها یعنی «مبدا»، «غایت»، «فعل» و «انفعال» اشاره میکند.
۴ دین و سیاست براساس حرکت جوهری
اگرچه ملاصدرا در کتاب «الشواهد الربوبیه فیالمناهج السلوکیه» از رابطه شریعت و سیاست و چهار تفاوت این دو سخن میگوید، میتوان از همبستگی و تحلیل این دو براساس «نظریه حرکت جوهری» و مبحث «رابطه نفس و بدن» صحبت کرد. براساس دیدگاه ملاصدرا، بدن نسبت به روح، حالت زمینه و قوه را دارد. در زمینه بدن است که روح پرورش مییابد، اما نه اینکه بدن، روح را میزاید، بلکه بدن بهطور طبیعی فقط شرایط ظهور روح را فراهم میکند. روح موجود خاصی است که در پیدایش و ظهور، نیازمند زمینه مادی است، اما در بقا و دوام، مستقل از ماده و شرایط مادی است. قاعده مشهور ملاصدرا که با نام خود او در متون فلسفی ضبط است، به: «النفس، جسمانیهالحدوث و روحانیهالبقاء» معروف است. حدوث و پیدایش نفس، جسمانی و مادی است، اما بقا و استمرارش روحانی و غیرمادی است، یعنی در زمینهای مادی، شرایط ظهورش فراهم میشود، اما همین که ایجاد شد، دیگر موجودی مستقل است (سروش، ۱۳۸۶، ص ۷۵).
ملاصدرا براساس تمایزاتی که در کتاب «الشواهد» میان شریعت و سیاست مینهد، بر این دیدگاه تاکید میکند که دین پس از سیاست میرسد و بهنوعی، دین که روحِ سیاست تلقی میشود، با زمینه سیاستِ مادی، بهوجود میآید. به تعبیری، شرایط حضور و ظهور دین، با سیاست فراهم میشود. دین در پیدایش و ظهور و به تعبیر دقیقتر، قدرت یافتن، نیازمند بستر و زمینهای است که سیاست باید آن را فراهم سازد، بنابراین همانگونه که نسبت بدن و روح، حالت زمینه و قوه است، نسبت سیاست و شریعت نیز حالت زمینه و قوه است. شریعت در زمینه و زمین سیاست ظهور، پرورش و قدرت مییابد.
منبع:روزنامه فرهیختگان
انتهای پیام/