به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از لرستان، هنرمندان زیادی در کشور هستند که بهدلیل کمبود امکانات و فقر نتوانستهاند بروز و ظهور کنند، با یکی از این هنرمندان گمنام آشنا شوید.
خاطرهخاتون جلدانی ۵۵ ساله و ساکن خرمآباد است و از دوران نوجوانی به قریحه شعر خود پی برده و تاکنون پنج کتاب شعر از او منتشر شده است.
جلدانی که تنها تا دوم دبیرستان درس خوانده است، در دوران نوجوانی متوجه میشود توانایی شعر گفتن دارد و شروع میکند به خواندن اشعار دیگران و نوشتن اشعار خودش.
وی گفت: ابتدایی که بودم به مناسبت روز مادر در مدرسه گفتند چه کسی میتواند شعر بخواند. من گفتم میتوانم، یک جعبه گذاشتند و من روی آن رفتم و شعر خواندم. معلمها خیلی پسندیدند و تشویقم کردند که ادامه بدهم|، البته امکاناتی نداشتم و خودم با تلاش خودم توانستم رشد کنم و الان دختر و پسرم هم قریحه شعر دارند؛ بهویژه دخترم در این رشته فعال است.
این شاعر لرستانی، عضو انجمن شعر شهرستان خرمآباد است. بناری گریوه (مجموعه شعر سپید لری)، تشنهتر از عطش (مجموعه شعر عاشورایی و نوحههای لری)، پرچین خاطره (مجموعه دوبیتیهای لری) و شره اشک و دل ترچک (گزیده مثنوی لری) کتابهایی هستند که از او به چاپ رسیده است.
جلدانی در ادامه گفت: برخی از ترانههایی که سرودهام توسط خوانندگان لر، آهنگسازی و خوانده شده است.
وی علیرغم مشکلات فراوانی که داشته، تاکنون رتبههای برتر و جوایز بسیاری را در حوزه شعر کسب کرده است، از جمله: شاعر برگزیده پنجمین همایش منطقهای شعر محلی «گپ دل»، منتخب جشنواره «شعر بسیج» در دورود، برگزیده ششمین جشنواره شعر گویشی تمدار بیت، کسب رتبه برتر دومین جشنواره ملی «شعر آیات» در بخش زبان و گویشهای بومی لرستان.
خاطره خاتون با دو فرزند، همسر بیمار و دو نوه با مشکلات عدیده مالی زندگی خود را میگذراند. وی در خانهای نامناسب و غیر قابل سکونت زندگی میکند؛ به گونهای که خیر صاحبخانه از آنها امضا گرفته اگر سقف خانه ریخت، مسئولیت با خودشان است. تنها یکی دو ماه است که آنها از طرف وزارت ارشاد و صندوق اعتباری هنر حمایت میشوند، اما طبعاً کمکهای دولتی دچار محدودیت است.
جلدانی در پایان حرفهایش بخشی از یک مثنوی که برای دفاع مقدس سروده است را خواند؛
با من بیا تا جاده دلواپسیها
تا کوچههای خاطرات اطلسیها
دریا به دریا بودنت را یاد دارم
در خاکریز موج تو جان میسپارم
وقتی قدمهایت دلم را گرم میکرد
خورشید از چشمان گرمت شرم میکرد
دریا میان چشم تو خیس خدا شد
وقتی تمام باورت کرب و بلا شد
انتهای پیام/ ر