به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، دولت آمریکا و نهادهای وابسته به آن معمولا در همه جای عالم مداخله میکنند و خودشان را نگرانِ همه چیز در همه جای عالم میدانند. این نگاه از بالا و یکطرفه به جهان، گاهی امر را بر سایر جوامع مشتبه میکند و باعث میشود که دیگران ندانند در درون جامعه خود آمریکا چه خبر است. بنابراین، چطور است که خود این کشور را «موضوع» قرار دهیم و نگاهی از نزدیک به آن بیندازیم و ببینیم در آمریکا چطور خبر است. از جمله مسائلی که آمریکا تا مغز استخوان به آن مبتلاست، خشونت است. خشونت مصادیق مختلفی دارد: از تهدید زبانی و ناسزاگویی گرفته تا تجاوز و قتل. در این جستار تنها به مسئله تیراندازی و قتل بهعنوان شدیدترین نوع خشونت میپردازیم.
در قرن نوزدهم میلادی وقتی ایالتهای شمالی و جنوبیِ آمریکا درگیر جنگ داخلی بودهاند، بخشهایی که خارج از حکمرانیِ شمال و جنوب قرار داشتند، «غرب وحشی» نام گرفتند. در غرب وحشی «وضع طبیعی» سیطره داشته و به نوعی قانون جنگل حکمفرما بوده و حرف آخر در اختلافها را «گلوله» میزده است. سالها از آن ماجرا میگذرد و کل این بخشها، که روزی خارج از سیطره قدرت دولت مرکزی بودند، حالا تحت حکمرانی قدرت مرکزی قرار دارند. اما در ادامه خواهیم دید که فرهنگ «غرب وحشی» کاملاً از دنیای آمریکایی رخت برنبسته و همچنان استمرار دارد.
بررسی خشونت در جامعه آمریکا را با نگاهی به خشونت در مدارس این کشور آغاز میکنیم؛ چرا که امروز «کشتار در مدارس»، به یکی از شاخصهای زندگی آمریکایی تبدیل شده و همردیف دیگر شاخصها مثل «هالیوود» و «مکدونالد» قرار گرفته است. حدود ۲۰ سال پیش، روز بیستم آوریل ۱۹۹۹ در مدرسهای به نام «کلمباین» در ایالت «کلرادو» آمریکا دو نوجوان ۱۷ و ۱۸ ساله دست به کشتاری وحشتناک زدهاند؛ آنها ۱۲ دانشآموز و یک معلم را کشته و دست آخر نیز خودکشی کردهاند، در این تیراندازی حدود ۲۱ نفر دیگر نیز زخمی شدهاند. هر چند آمریکاییها آن روز را از یاد نمیبرند، اما اکنون بعد از ۲۰ سال، شرایط بهتر از قبل نیست.
در سال ۲۰۱۸، مدارس آمریکا با حدود ۴۰ کشته، خونبارترین سال را تجربه کردهاند. روزنامه انگلیسی گاردین، به نقل از مسئولان آمریکایی، تعداد تیراندازیهای این سال را ۹۴ مورد گزارش کرده است. در سال جاری نیز تاکنون چندین تیراندازی در مدارس آمریکا رخ داده و حدود چهار کشته و ۲۵ زخمی برجای گذاشته است.
روزنامه نیویورک تایمز در مقالهای که به مناسبت بیستم سالگرد فاجعه کلمباین نوشته، اشاره میکند که تاکنون میلیونها دلار برای ایمنسازی مدارس هزینه شده است، تا فاجعهای مثل کلمباین دوباره رخ ندهد. اما این تمهیدات امنیتی هرگز نگرانیها را کم نکرده است. تحقیقات اسوشیتد پرس و مرکز «اِن. اُ. آر. سی» در دانشگاه شیکاگو نشان میدهد که ۷۴ درصد والدین و ۶۴ درصد دیگر مصاحبهشوندهها معتقدند که مدارس نسبت به سال ۱۹۹۹ (که در آن حادثه کلمباین رخ داد) ناامنتر شده اند.
پیش از این، جامعهشناسان کارکردگرای آمریکایی مدعی بودند که نهادهای آموزشی کودکان و نوجوانان را به مدارس جذب کرده و مانع ورود آنان به گروههای بزهکار میشوند. آنها این عملکرد مدارس را از جمله کارکردهای پنهان نهادهای آموزشی ذکر میکردند. اما حالا کار به جایی رسیده که - به قول گزارشگر گاردین- «تیراندازی در مدارس بخشی از روحِ آمریکایی شده است» و تیراندازی، آدمکشی و اقدامات گانگستری در خود مدارس انجام میگیرد.
«لارسن» در تحقیقات خود نشان میهد که خشونت در مدارس از الگوی خشونت در کل جامعه پیروی میکند. آنچه در مدارس رخ میهد از آنچه که در کل جامعه رخ میهد، منفک و جدا نیست. بدین ترتیب، خشونت در مدارس، خشونت در کل جامعه آمریکا را نمایان میکند.
گویا یکی از «فرصت»هایی که آمریکا به شهروندانش میدهد، فرصت کشتن و یا کشتهشدن به ضرب گلوله است! براساس دادهها و آمارهای دو مرکز «سیدیسی» (مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری) و «بردی»، طی سالهای ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۷ روزانه بهطور میانگین ۳۱۰ نفر در آمریکا هدف گلوله قرار گرفته و حدود ۱۰۰ نفر از آنان کشته شدهاند. آمار دیگر نشان میدهد که روزانه ۲۱ کودک و نوجوان هدف گلوله قرار میگیرند. هر سال نیز بهطور میانگین ۱۱۳ هزار و ۱۰۸ نفر هدف گلوله قرار میگیرند. از این تعداد، ۳۶ هزار و ۳۸۳ نفر قربانی نزاع با اسلحه میشوند و ۱۲ هزار و ۸۳۰ نفر به قتل میرسند. همه این شواهد نشان میدهد که آمریکا یکی از خشنترین کشورهای جهان است و نظام پلیسی گسترده و سازمانهای امنیتی عریض و طویل هم کمک چندانی به استقرار آرامش در کوچهها و خیابانهای این کشور نکرده و گویا اوضاع وخیمتر هم شده است.
خشونتی که اینجا از آن سخن میگوییم خشونت «عیان و برهنه» است. به تعبیر «دیوید کورترایت» استاد تاریخ دانشگاه فلوریدای شمالی، مسئله اولیه تاریخ آمریکا، همین خشونت عریان بوده و مطمئنترین راه برای کاهش آن، خواب کردن (بیهوش کردن) مردان جوان این کشور است! و الا خشونتی که برخی محققین «خشونت پنهان» و یا «خشونت زیبا» نامیدهاند، روی دیگر جامعه آمریکا است. پژوهشگرانی که این جنبه از جامعه آمریکا را مورد توجه قرار دادهاند، روی شرایط خشن و دشواری متمرکز میشوند که ساختار اقتصادی و اجتماعی آمریکا تشکیل میدهند. این پژوهشگران بهعنوان مثال میگویند، ۸۰ درصد مردم آمریکا همه درآمدشان را خرج مصارف روزانهشان کنند، بهطوری که هیچ مقدار از این درآمد برای آنها باقی نمیماند. علاوه بر آن، این مردم هیچ راهی برای ارتقای اجتماعی خود نمییابند. یا ۷۰ درصد آمریکاییها اگر برای آنها هزینه اضطراری پیش آید، از فرآهم آوردنش ناتوان هستند. علاوه بر آنها، نظام درمانی آمریکا و بیمهها هزینههای گزافی را به مردم تحمیل میکنند.
بررسیها نشان میدهد که سالانه نزدیک به ۱۰۰۰ زن توسط شریک زندگیشان کشته میشوند، آن هم در کشوری که خود را مدافع جدی حقوق زنان میداند. اگر بخواهیم موشکافانهتر نگاه کنیم، به آمار سال ۲۰۱۶ توجه میکنیم؛ در این سال ۱۸۰۹ زن در آمریکا کشته شدهاند. از این تعداد، ۹۶۹ نفر توسط همسران، همسران سابق و یا دوستان صمیمی خود که خارج از چارچوب ازدواج با آنها رابطه داشتهاند، کشته شدند. در سالهای بعد هم اوضاع بهتر نشده است، برای نمونه آماری که از سال پیش به دست ما رسیده نشان میدهد که بیش از ۱۰ زن فقط در روز اول سال نو میلادی و ۲۵ نفر در هفته اول سال توسط شریک کنونی یا شریک سابق زندگیشان کشته شدهاند. «جکی اسپیر» نماینده دموکرات از سانفرانسیسکو، اعلام کرد که روزانه بهطور میانگین سه زن آمریکایی توسط شریک زندگیشان کشته میشوند. پس اینکه بگوییم «قتل» یکی از راههای مرسوم برای حل مسائل عاطفی و خانوادگی در آمریکاست چندان بیراه نگفتهایم! تصویری که از این دادهها در ذهن ترسیم میشود، دلهرهآور است و نشان میدهد که آمریکا حتی در حریم خانهها و خانوادهها، کشور امنی نیست.
برای اینکه به درک روشنتری از وضع امنیت زنان در «کشور فرصتها» برسید، آمار بالای کشتار زنان را به آماری که «مرکز ملی بررسی خشونت جنسی در آمریکا» منتشر کرده است ضمیمه کنید: از هر پنج زن یکی در طول زندگیاش مورد تجاوز قرار میگیرد و حدود ۲۱ درصد آنها قربانی تجاوز گروهی میشوند. این در حالی است که براساس برآوردها، حداقل نیمی از خشونتهای جنسی اصلاً گزارش نمیشوند. این بررسیها و تأمل در آن گامی است برای شکستن بت ذهنی که برخی اسیر و بنده آنند و راهی است برای به دست آوردن تصویری بدون روتوش از کشور رویاها!
«جان کوزی» استاد و پژوهشگر فلسفه، میگوید: «رفتن به جنگ در افغانستان، برای آمریکاییها کمخطرتر از زندگی در آمریکاست ... آمریکاییها نه تنها درگیر خشونتاند بلکه با آن تفریح میکنند ... رومیها برای دیدن جنگ و کشتار آدمها به کالسیم (میدان جنگ گلادیاتورها) میرفتهاند، اما آمریکاییها کافی است که از پنجره خانهشان به بیرون نگاه کنند (تا کشتار را ببینند)». میتوان رد پای تبعیض، شکاف طبقاتی و دیگر مسائل اجتماعی و اقتصادی را در میل جنونآمیز آمریکاییها به خشونت دید؛ اما بررسی اینکه خشونت و میل به اسلحه از کجا میآید و چه عللی دارد و چرا روندی فزاینده و رو به رشد دارد، مجالی دیگر میطلبد و در توان این مقاله نیست.
هر چه که هست این نوع خشونت امروز بخشی از فرهنگ و هویت آمریکایی است. همان طور که کوزی اشاره میکند، فقط در صورتی خشونت در آمریکا کاهش پیدا میکند که «شخصیت آمریکایی» دگرگون شود. هویتی که آمریکاییها از خود ارائه میدهند، هیچگاه منفک از اسلحه نیست؛ اگر مروری بر آثار سینمایی آمریکا، بهویژه هالیوود، داشته باشیم، خواهیم دید که خوب و بد داستان، زیبا و زشت قصه، قهرمان و ضدقهرمان فیلم همه اسلحه به دست هستند! گویی تنها طریقِ غلبه بر بدیها، در اذهان آمریکایی، این است که آدمهای خوب با اسلحه «آدمهای بد» را بکشند! منتها مشکل اینجا پیش میآید که در کف خیابانهای آمریکا، بر سر اینکه خوب کیست و بد کیست، اجماعی وجود ندارد و سر انجام هر راهحلی در آمریکا، همین خشونت و استفاده از اسلحه است.
منبع: روزنامه کیهان
انتهای پیام/