به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، کتابهای بسیاری در بازار نشر وجود دارد که هر کدام از آنها بارها ترجمه و توسط ناشران مختلف به چاپ رسیده اند؛ البته برخی مورد توجه مردم نبوده و در همان ترجمه و چاپ اول به فروش خوبی نرسیده اند. اوضاع نامناسب حوزه نشر در چاپ تمامی کتاب ها تاثیر داشته و البته برخی ناشران سعی در بهره بردن از سود خوب در این آشفته بازار دارند.
برای برخی ناشران نوع چاپ و کیفیت کتاب مورد نظر و حتی نوشته هایی که قرار است چاپ کنند, اهمیتی ندارد؛ آنها فقط به فکر کسب سود برای خود هستند. سودی که گاه موجب رسیدن خوراک فکری نامناسب به مخاطب می شود.
در ادامه گفت و گوی ما با مهدی افشار مترجم کتاب هایی چون «دارا و ندار» اثر ایروین شاو, «پیرامون اسارت بشری» اثر ویلیام سامرست موام, «در کام نهنگ و چند مقاله دیگر» اثر جورج اورول و ... را درباره وضعیت ترجمه بخوانید.
این موضوع بسیار دردناک است؛ مترجم حداقل دانشی که باید داشته باشد, دانش عمومی (ommon sense ) است. مترجم باید دانشی عمومی و نگاهی معقول نسبت به متن داشته باشد. زمانی که نگاه می کنم و می بینم شخص مترجم متن را متوجه نشده و آن را بیان نکرده است؛ غصه می خورم. این روزها مشغول ویرایش متن «مجموعه داستان ها و مقالات کوتاه کافگا» هستم؛ دو متن آن از آلمانی و انگلیسی ترجمه شده و کارهای ویرایش آن را در دست دارم ولی می بینم که این دو شخص مترجم متن را اصلاً متوجه نشده اند. زمانی که متون کافگا منتشر می شود و مخاطبی آن را می خواند ، می گوید چقدر این متن سخت است. در حالی که اگر مترجم آن را بفهمد و ترجمه کند, درک آن برای مخاطب هم سخت نمی شود. گاهی اوقات دلم برای خوانندگان این کتاب ها می سوزد. شخصی مانند ذبیح الله منصوری در ترجمه گل می کاشت و زمانی که متنی را ترجمه می کرد آن را به بهترین شیوه بیان می کرد. خواننده مستقل از اندیشه نویسنده, اندیشه مترجم را هم دریافت می کرد. متونی که مترجمان امروزی ترجمه می کنند, متنی هولناک و غیر قابل فهم است و این نشان می دهد که مترجم دانش عمومی ندارد و نمی تواند تعارض و پارادوکس متن را حل کند. باید انجمن مترجمان تشکیل و طبقه بندی شود. زمانی که مترجمان طبقه بندی شوند, می دانند چه رده ای برایشان مناسب است و متون سادهتر را ترجمه می کنند.
ناشران بی سواد در این عرصه سبب گسترش آثار ترجمه شده بی کیفیت میشوند. متاسفانه برخی ناشران بی سواد هستند و در کنار خود از آدمهای صاحب نظر استفاده نمیکنند. البته حق هم دارند که از آدمهای متخصص استفاده نکنند، زیرا باید مبلغی به او پرداخت کنند. وقتی که تیراژ کتابها به ۹۵۰ جلد رسیده باید بپرسیم، چگونه و از کدام درآمد به آن شخص متخصص هزینهای پرداخت شود! عمده ناشران به کیفیت آثار بی توجه هستند. این روزها کتابها را بسیار زیبا چاپ میکنند، ولی در کنار آن به ویراستار و محتوای کتاب توجهی ندارند و بیشتر به فکر فروش هستند. برای خریدار کتاب هم معیاری وجود ندارد که بگوید این کتاب ترجمه بهتر است. ما متاسفانه نقد کتابهای ترجمه شده را نداریم و این موضوع نیاز است.
از آنجا که جامعه دانش لازم درخصوص ترجمه را ندارد، به فیزیک کتاب توجه میکند. کتابی ترجمه میشود و چندین مترجم بارها آن را ترجمه و راهی بازار میکنند، ولی جایی ندیدم که برای آن کتاب جلسه نقد برگزار و مقایسهای بین ترجمهها شود. دانشگاه خوب است از دانشجو بخواهد، هر ترجمه را خوانده و آنها را مقایسه و برتریها و ضعفهای هر کدام را مشخص کند و در نهایت به صورت کتابی برای ارزیابی در اختیار مردم قرار گیرد. ما رشته مترجمی داریم، اما رشته ارزیابی مترجمان را نداریم. زمانی که چندین مترجم بتوانند همزمان یک کتاب را ترجمه و راهی بازار کنند نشان میدهد که اینها از دیگری کپی برداری نکرده و راحتتر میتوان آنها ارزیابی کرد.
یک ژانر مهم خودشناسی و روان شناسی است و بسیاری از مردم به سراغ آن میروند؛ زمانی که شخصی دچار بحران میشود، ناخودآگاه ریشه بخش عظیمی از آن را در خود میبیند و به سراغ خودشناسی میرود. بخش دیگر ادبیات کلاسیک است؛ شخصی در زمینه ادبیات کلاسیک سرمایه گذاری میکند و میداند که بازخورد دارد و آن را چاپ میکند. کتابهای داستایوفسکی، دافنه دوموریه و ... از کتابهایی است که در بازار وجود دارد. من موافق ترجمه ادبیات کلاسیک هر پنجاه سال یک بار هستم یعنی کتاب مجدد و از منظر نگاه امروز ما ترجمه شود.
با کار ترجمه نمیتوان زندگی کرد؛ باید کار ترجمه در کنار کار دیگری باشد. شخصی مانند نجف دریابندری و عزت الله فولادوند و ... از مترجمان توانمند هستند و اگر کتابشان با تیراژ ۵۰۰۰ نسخه چاپ و فروخته شود، میتوانند به حیات خود ادامه دهند. زمانی که تیراژ کتاب حداکثر ۵۰۰ مورد باشد و مترجمی توانا برای کتاب ۲۰۰ صفحهای مدتها وقت گذاشته باشد، قطعاً نمیتواند زندگی خود را تامین کند. مگر اینکه قیمت کاغذ پایین بیاید. اوایل انقلاب که قیمت کاغذ ارزان بود، کتاب «خانهای در ساحل» اثر دافنه دوموریه را ترجمه کردم که ۱۰۰ هزار عدد از آن فروش رفت. کتاب «جین ایر» را نخستین بار در ایران ترجمه کردم و به خوبی فروش رفت. یادم میآید کتابی را ترجمه کردم و کتاب فروش به من گفت خدا خیرت دهد توانستم با فروش کتاب مغازهای بخرم. اما آن زمانها گذشته و تیراژ کتابها پایین آمده است.
باید سخت گیری در دانشگاهها نسبت به مترجمان بیشتر شود. کسانی که تدریس میکنند، باید مترجم باشند چرا که دانستن اصول ترجمه ضروری است و آن شخص باید اصول ترجمه را به دانشجوی خود انتقال دهد.
انتهای پیام/