به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، روال آرام و بیتنش زندگی اجتماعی همیشه وابسته به پذیرش و پایبندی به محدودیتهای اساسی و مشخصی برای رفتار بوده است و نمیتوانیم بهسادگی هر چه میخواهیم بگوییم یا انجام بدهیم یا به افراد توهین کنیم، بدون اینکه برایش تاوانی مثل انزوا، طردشدن و... نپردازیم.
یاد میگیریم وقتی از اصول اجتماعی تخطی میکنیم و زیادی خودخواه میشویم، حسی از شرمندگی به ما دست بدهد همچنین، ذاتاً گرایش داریم در حضور انسانهای دیگر، با آنها احساس همدلی داشته باشیم و پشت سرشان میتوانیم کاملاً رذل باشیم، اما جلوی رویشان سخت است که نفرت بورزیم؛ از جنجال به پا کردن هم میترسیم، پس زندگی اجتماعی خودش را با محدودیتها و اصول، حس سرافکندگی و همدلی ذاتیمان تنظیم میکند و ما انسانها هم کموبیش با آن پیش میرویم.
با اینحال، چه میشود اگر دیگر مجبور نباشیم محدودیتها را به رسمیت بشناسیم یا به اصول وفادار بمانیم یا با پیامدهای رفتار ضداجتماعی مواجه شویم؟ چه میشود اگر دیگر مجبور نباشیم، برای خشن یا بددهان بودن، احساس شرمندگی کنیم؟ و چه میشود اگر مؤلفۀ حضور فیزیکی افراد را حذف کنیم که اغلب مانع رفتار بیادبانه میشود؟ آن افرادی در بینمان که کنترل خودشان و کنترل گرایشهای سمی برایشان سخت است، ناگهان دستشان باز میشود تا در خودخواهی بیمرزشان افراط کنند و زندگی اجتماعی مهیب شود.
به روش مختلف، این سناریویی است که در رسانههای اجتماعی با آن مواجه هستیم، جایی که هیچ اصول واقعی یا محدودیتی برای پایبندی وجود ندارد، نیاز به خودتنظیمی کمی هست و هیچگونه حضور فیزیکی نیست که با آن دستوپنجه نرم کنیم و افراد نه تنها هیچ تاوانی برای رفتار بیادبانه و سمیشان نمیپردازند، بلکه میتوانند افرادی با ذهنیت مشابه پیدا کنند که آنها هم احساس میکنند با ممنوعیتهای فرهیختۀ زندگی اجتماعی اذیت و محدود شدهاند.
آنها میتوانند نوعی قبیلۀ سمی شکل بدهند که به خودش اعتبار میبخشد و این مدل افراد، که اجازه دارند در رسانههای اجتماعی آزادانه بچرخند، اغلب تجربۀ زندگی بقیهمان را خراب میکنند.
در کنارآمدن با این مدل افراد با وضعیت دشواری روبهرو هستیم: آیا ما هم آنها را تحتفشار قرار بدهیم، از خودمان در برابر آزارهایشان دفاع کنیم، و ریسک دعوای زشتی را به جان بخریم؟ یا کنار بکشیم و اجازه دهیم بدون اینکه مجازات شوند، به ما حمله کنند؟ جواب این وضع بغرنج اغلب بستگی به طبیعت بیکموکاستِ فرد سمی مقابلمان دارد و در ادامه، هفت مدل رایج افراد سمی معرفی میشوند که در رسانههای اجتماعی با آنها مواجه میشویم و مناسبترین استراتژیها برای مقابله یا مدیریتشان نیز گفته میشود.
شاید موفقیتی در حوزه یا پروژۀ خاصی داشته باشیم و این موضوع علنی شود و در نقطهای، ناگهان خودمان را زیر حملۀ دوست یا فالوری در رسانههای اجتماعیمان میبینیم، این فرد شاید فقط دوستی مجازی باشد، اما اغلب با ما همحوزه است و شاید سعی کند تناقضها در کارمان یا عیبهای شخصیتیمان یا نقاط منفی آوازهمان را نشان بدهد.
چون این افراد عموماً متعلق به حلقه یا محیط اجتماعیمان هستند؛ این اشارات خیلی بیشتر آزردهمان میکند، با این فکر تنها میمانیم که این از حمله از کجا میآید. شاید کمی به خودمان شک کنیم، اما بعد میل به دفاع از خودمان وارد عمل میشود و، با حرارت، از موقعیتمان دفاع میکنیم و نبردی ادامهدار شکل میگیرد. با اینحال، درنهایت، باز هم کمی احساس ناراحتی میکنیم و حسرت میخوریم که چرا آنقدر درگیر شدهایم، شاید حتی حس کنیم دُم به تله دادهایم و دعوایی را شروع کردهایم که آن فرد خواهانش بود.
دربرابر حسودان مخفی، همیشه میتوانیم پشیمان ظاهر شویم، ظاهراً با آنها موافقت کنیم و با شوخی خودمان را دست بیندازیم و حسادت آنها را فروبنشانیم و خنثی کنیم.
اینجا اصل سردرگمی واقعی ما دربارۀ منبع و دلیل این حمله است. باید بفهمیم که این مسئله ربطی به حقیقت یا بحثی واقعی ندارد، بلکه نشانۀ حسادت بچهگانۀ محضی است که پشت نقدی حقبهجانب پنهان شده است، اکثر اوقات افراد با احساس نهفتهای از دلخوری بهخاطر اینکه بیشتر از آنها موفقیت داشتهایم، دوست یا فالورمان میشوند. آنها در خفا علاقهمند به فرصتی هستند تا یک پله ما را پایینتر بکشند؛ بهدنبال هر قدم کجی از سوی ما هستند تا بتوانند از آن سوءاستفاده کنند.
ما انسانها ذاتاً مستعد حس حسادت هستیم، این حس ناشی از نیاز دائمیمان به مقایسۀ منزلتمان با بقیه است و در بین افرادی که مخصوصاً اعتمادبهنفس ندارند، حسادت ممکن است محرک بخش زیادی از رفتارشان باشد اما در جهان واقعی، حسودها باید مراقب باشند؛ در حمله به افراد قدرتمند همحوزهشان ممکن است تاوانش را بپردازند و اگر تفاوت بین حملهکننده و هدف زیادی آشکار باشد، ممکن است خیلی راحت مشخص شود که حسادت ریشۀ حمله است و باعث شرمندگی حملهکننده شود، چون احساس قبیحی به نمایش درمیآید.
اما در رسانههای اجتماعی بازی فرق دارد، اغلب سخت است که منزلت نسبی فردی را بسنجیم که به ما حمله میکند و درنتیجه سختتر است که تشخیص بدهیم منبع حمله حسادت است، نه تنها هیچ عواقبی برای حمله به همتایان یا افراد موفق وجود ندارد، بلکه حسودان مخفی میتوانند همه نوع توجهی را در این کار به خود جلب کنند و حتی اسمی برای خود دستوپا کنند؛ و اغلب میبینند حملههایشان با هجوم حسودان دیگری تقویت میشود که بیصبرانه منتظر فرصتی هستند تا فرد قدرتمندی را پایین بکشند.
با درک اینکه حسادت ریشۀ حمله است، راحتتر میتوانیم احساساتمان را کنترل کنیم و هرگونه احساس تشویش یا گناهی که ممکن است داشته باشیم را سرکوب کنیم. درک میکنیم که حسودها خطرناک هستند و معمولاً ارزش درگیری ندارند؛ شاید آنها در دعوای عمومی کمتر از ما چیزی برای از دست دادن داشته باشند. وقتی از ذات حمله آگاه شویم، میتوانیم جلوی خودمان را بگیریم که دم به تلۀ آنها ندهیم.
اگر باعث آسیب جدی به حیثیت ما میشوند، میتوانیم مؤدبانه و با خونسردی از خودمان دفاع کنیم: به بیمنطقی استدلالهایشان اشاره کنیم و این آخرین حرفمان دراینباره باشد و در صورت لزوم همیشه میتوانیم پشیمان ظاهر شویم، ظاهراً با آنها موافقت کنیم و با شوخی خودمان را دست بیندازیم و حسادت آنها را فروبنشانیم و خنثی کنیم. در هر اتفاقی، مهم است که بدانیم چه اتفاقی واقعاً در حال رخدادن است تا چنین حق انتخابهایی داشته باشیم.
وسط بحث آنلاینی هستیم که صدایی اجتنابناپذیر ظاهر میشود و اظهارنظری میکند که کفرمان را درمیآورد، آنها جواب بحثمان را میدهند که عملی کاملاً مجاز است، اما طوری این کار را میکنند که بهنوعی باعث تمسخر ما و نظراتمان میشود، بدون اینکه واقعاً درک کنند در تلاشیم تا چه بگوییم، مثلاً از انواع کلمات دوپهلو برای توصیف موقعیت ما استفاده میکنند -کنایهآمیز، غیراخلاقی، واپسگرایانه، ماکیاوللیستی- درحالیکه تظاهر میکنند بیطرفانه در حال بحث با ما هستند و اگر دقیق به انتقادهایشان نگاه شود، مبهم، توهینآمیز و پر از تعمیمهای نامطمئنی هستند که دفاع از خودمان در برابرشان دشوار است.
آنها واقعاً چه میگویند؟ یا بحثمان را تا حد مسخرهای پیش میبرند؛ اگر استدلال کنیم که گرمایش جهانی بزرگترین تهدیدی است که با آن روبهرو هستیم و باید برایش کاری کنیم، آنها جواب میدهند: «فکر کنم تصمیم گرفتهای در غار زندگی کنی یا به دوران اسبسواری و درشکهسواری برگردی». یا شاید بهنحوی تحسینمان کنند که طعنهای تلویحی باشد، مثل تعریف از اینکه کتابمان چقدر دارد پول درمیآورد که اشاره به این است که از اول با چه هدفی شروع به نوشتن کردهایم.
یا، با فرض ژستی از برتری اخلاقی، با تکنیک ربطدادن، از گناهی قدیمی استفاده میکنند. مثلاً، از یک شخصیت تاریخی صحبت میکنیم -فرض کنیم طراح مد کوکو شانل- تا توصیف کنیم که چطور فردی، با مهارت، برندی را ساخته است. آنها دخالت میکنند تا همه را مطلع کنند که شانل در طول جنگ جهانی دوم با نازیها همدل بوده است؛ اشارۀ ضمنی به اینکه داریم چشممان را روی عیبهای شخصیتی او میبندیم و سربسته تأییدش میکنیم.
اگر سعی کنیم برای دفاع از خودمان توضیح بدهیم که تمرکزمان فقط بر موفقیتش بهعنوان یک زن تاجر و درسهایی است که میتوان از او یاد گرفت. اغلب همین کار را در رابطه با شخصیتهای تاریخی دیگری میکنیم که در گذشتهشان کارهای مشکوکی کردهاند -مثل ناپلئون بناپارت، پابلو پیکاسو، جان اف. کندی- آنها متهممان میکنند که داریم بحث را عوض میکنیم و از زیر سؤال اخلاقی درمیرویم.
با درک اینکه چنین افرادی چقدر باعث کلافگیمان میشوند و اینکه تاکتیکهایشان چقدر نامطمئن است، میفهمیم که با مدل مهاجم منفعل سروکار داریم. آنها، برای استتار، از تمسخر و شوخی استفاده میکنند تا تعداد بیشتری از مخاطبان گستردهتر رسانههای اجتماعی را بازی بدهند؛ انگار این کار باعث میشود استدلالشان بهتر بشود.
مهم نیست چقدر سخت تلاش کنیم تا مقابلشان بایستیم، آنها وادارمان میکنند حرف آخر را بزنیم که برابر با یک «اصلاً هر چیِ» پرخاشگرانۀ منفعلانه است، بحث با آنها مثل این است که سعی کنیم آب در هاون بکوبیم.
مهاجم منفعل کاملاً شبیه به مدل اول است که در آن حسادت اغلب محرک افراد است. اما برخلاف حسودی که میتواند کاملاً رذل باشد، این مدل آدم دوست دارد ظاهر منصف و متمدن خود را حفظ کند: فقط در بحث مشارکت میکند و حملههایش غیرمستقیم و توهینآمیز است، همیشه جلوی جمع بازی میکند، آنقدر دنبال به دام انداختمان است تا از کوره دربرویم.
در زندگی واقعی، از افرادی که به این شیوه صحبت و بحث میکنند، سریع فاصله گرفته میشود؛ آنها کاملاً آشکارا آزاردهنده و بیادب هستند و با گذشت زمان افراد را بیزار میکنند. اما در رسانههای اجتماعی، هیچکس نباید هر روز با آنها سروکار داشته باشد. به نظر میرسد آنها رفتار تمسخرآمیزشان را تازه کرده و مخاطبی پیدا میکنند.
با شناخت این مدل افراد که صریح حرف نمیزنند، نباید در دام جواب مستقیم به آنها بیفتیم. جواب آتش را باید با آتش داد. بدون اینکه تهاجمی یا عصبانی شوید، از تاکتیکی که استفاده میکنند صحبت کنید و با آرامش ذات حملهشان را افشا کنید. آینه را مقابلشان بگیرید و، با ربطدادن مسائل یا استدلال آدم پوشالی، بهنحوی گناه را به خودشان برگردانید که ذات نامطمئنشان را آشکار میکند و اوضاع را عوض میکند و ایدههایشان را به تمسخر میگیرد.
خودمان را در گفتگو یا بحث با کسی میبینیم که اعتمادبهنفس فوقالعادهای از او ساطع میشود. سبک نوشتنش هم بسیار پیشگیرانه است. شاید به آدمهای مهم و برجستۀ روشنفکر مثلاً نوام چامسکی ارجاع بدهد؛ انگار این کار به ایدههایش تقدس میبخشد. یا بهصورت متوالی و به سرعت باد با مقداری زیادی آمار، تحقیق و نقلقولهای معروف به گفتههای تحکمآمیزش اعتبار میبخشد، آنقدر سریع که نتوانیم اعتراض کنیم یا کنترلی بر بحث داشته باشیم.
آنها از تعمیمها و زبانهای مختلف دانشگاهی و علمی استفاده میکنند که ظاهراً با موقعیت ما در تناقض است. با چنان باور راسخ و اقتداری بحث میکنند که افراد زیاد دیگری تحتتأثیر قرار میگیرند یا به وحشت میافتند و باور میکنند که با متفکری مهم روبهرو هستند.
هیچوقت نباید به خودمان اجازه بدهیم این مدل افراد مرعوبمان کنند؛ آنها پهلوانپنبه هستند و در رسانههای اجتماعی میتوانند ادای فرد روشنفکری را دربیاورند، اما اگر میتوانستیم پشت پرده را ببینیم، فردی را میدیدیم که غرق در تشویش است. آنها شاید بهعنوان یک نویسنده، آدم دانشگاهی یا دانشمند به هیچچیز مهمی در حیطۀ ایدههایشان نرسیده باشند.
افرادِ حقیقتاً موفق اکثراً در استدلالهایشان محتاطترند و از بیانات قطعی جانبهلب میشوند. این عربدهکشها شدیداً بر این باورند که جهان هنوز نبوغشان را نشناخته است و در زندگی واقعی، تحمیل دیدگاههایشان با چنین اقتدار و حرارتی مضحک به نظر میرسد، چون مشخص است که هیچ موقعیتی در زندگی ندارند که متضمن چنین عظمت روشنفکرانهای باشد.
تفاوت بین لحن و منزلت واقعی آنها، زیادی ناجور و خندهدار است. اما در رسانههای اجتماعی میتوانند این مسئله را مخفی کنند. اگر بهدقت به ایدههای واقعی آنها نگاه کنیم، پشت تمام آن رجزخوانیها، ارزش کمشان را میبینیم. آنها روی این حساب میکنند که لحن و ژست مقتدرانهشان باعث ارعاب افراد شود.
وقتی مقابل این نوع افراد قرار میگیریم، باید پشت ژستشان را بینیم. آنها عموماً اهل شوخی نیستند، مخصوصاً وقتی دارند از ایدههایشان صحبت میکنند؛ بنابراین کمی تمسخر از طرف شما عصبانیشان میکند و بهسمت حرفهای احمقانه سوقشان میدهد.
وقتی وارد بحثی با آنها شوید که از آن میترسند، به تعمیمهایشان اعتراض کنید و دربارۀ منابعشان بپرسید، مجبور میشوند با چیزی درکشدنی که پشت تمام آن انواع زبان وجود دارد، به حرفهایشان اعتبار ببخشند. مجبورشان کنید آنچه واقعاً میگویند را آشکار کنند تا همه به کممایگی ایدههایشان پی ببرند.
ممکن است کاملاً بیغرض شروع شود و وارد بحثی دربارۀ هر موضوعی -چه سیاسی، چه غیرسیاسی- میشویم و حرفی میزنیم که به نظر خودمان بیخطر یا بدیهی است. بعد، ناگهان تحت حملۀ غضبآلود کسی قرار میگیریم که ما را به بیتفاوتی بیشعورانه و ایستادگی در مقابل پیشرفت متهم میکند.
شاید اظهارنظرمان نه حرفی قطعی که اندیشهای گذرا باشد، یا کمی کنایه در آن باشد یا زمینۀ خاصی داشته باشد و به زنجیرهای از بحثهایی مربوط باشد که در چنین رسانهای نمیتوانیم با جزئیات توضیحش دهیم، اما فردی که ما را به گناه اخلاقی فاحشی متهم میکند فرض را بر این گذاشته است که ما، بدون طعنه یا آن زمینۀ مشخص، اصرار قطعی بر ایدههایمان داریم. از این حرف ما تفسیری کردهاند که ظاهراً با برافروختگی حقبهجانبهشان همخوانی دارد.
حالا ناگهان خودمان را زیر حملهای از طرف انبوهی از مبارزانی میبینیم که ناجوانمردانه با هم بر سرمان خراب میشوند و زندگیمان را فلاکتبار میکنند، اگر سعی کنیم با هر چیزی جز یک عذرخواهی مفصل از خودمان دفاع کنیم، فقط خشمشان از بیتفاوتیمان را شعلهورتر میکنیم. در واقع حتی عذرخواهی هم از تندی واکنششان نمیکاهد.
سروکله زدن با چنین مدل آدمهایی مشخصاً حساس و کلافهکننده است، چون همهچیز را سیاه و سفید میبینند؛ آنها در طرف خوب هستند و ما در طرف بد. شاید در باورهایشان صداقت داشته باشند، اما آنچنان خودشان را با هدفشان تعریف میکنند که حس میکنند حق دارند خشنتر، توهینآمیزتر و بیتفاوتتر از هر چیزی باشند که ما احتمالاً بیان کردهایم. این مقدار ریاکاری اصلاً به چشمشان نمیآید (شبیه همین، افرادی را میبینیم که علاقه دارند بقیۀ افرادِ ظاهراً زیادی حساس به نقد را «نازکنارنجی» صدا بزنند، اما با جزئیترین بحث برعلیه ایدههایشان با خشمی حقبهجانب منفجر میشوند و متوجه این طنز روزگار نیستند).
حقیقت این است که آنها آنقدر به توهین حساس هستند که میتوانند توهین را تقریباً در هر حرفی تشخیص بدهند، حرفی بسیار جزئی که با اصول اعتقادیِ سفت و سخت آنها فرق میکند. درواقع، احساس خشم و اینکه آزرده شوند، به آنها نوعی هیجان مخفی میدهد و راهی است تا تمام بیزاری شخصی و انزجارشان را تخلیه کنند. این مسئله میتواند به نوعی اعتیاد به خشم تبدیل شود.
در جهان واقعی این مدل افراد تقریباً همه کس را با لحن حقبهجانب و توبیخگرانه و برتری اخلاقی خود رنجانده و بیزار میکنند. اما در جهان آنلاین که انبوهی از همرزمانشان پشت آنها هستند، میتوانند تقریباً بدون مجازات عمل کنند، تصمیم به دفاع از خودمان اغلب خردمندانهترین کار ممکن نیست.
وقتی آنها با عبارتی منفی به ما برچسب بزنند، راههایی پیدا میکنند تا هر آنچه مینویسیم را طوری تغییر بدهند که با تفسیرشان جور دربیاید. یک واکنش احتمالی میتواند با شوخی همراه باشد؛ چون آنها عموماً شوخی ندارند، واکنش افراطی نشان میدهند و شاید مضحک به نظر برسند، اما حتی این کار هم ممکن است تاکتیکی زیادی خطرناک باشد که جمعیتی را به جانتان بیندازد. بهترین کار این است که خیلی زود، احتمالاً با یک عذرخواهی ملایم، بیصدا کنار بکشید و صبر کنید تا فراموشتان کنند و به قربانی بعدیشان حملهور شوند.
در ابتدا این مدل آدم شاید نسبتاً سرگرمکننده به نظر برسد. در هر بحثی همیشه پنبۀ ایدههای دیگران را زده و خلاف باورهای مرسوم حرف میزنند. حتی ممکن است حرفهای نیشدارش کمی دلچسب به نظر بیاید.
تشنگان توجه همیشه، حین بچه بزرگکردن، دارند چهارمین رمانشان را مینویسند و درعینحال کسبوکار تازه و داغی را شروع میکنند.
اما بعد از مدتی معلوم میشود که این همۀ چیزی است که در چنته دارد. آنها فقط دوست دارند با همهچیز مخالف باشند و دشمنی به پا کنند. آنها توانایی ذاتی برای شناسایی هرگونه تناقض در بحثهایمان و بزرگکردن بیشازحد این تناقضها دارند. هیچ ارزش یا ایدۀ مشخصی ندارند؛ و این روحیۀ تمسخر و تضاد را با نبوغ اشتباه میگیرند.
در برخورد با این مدل، متوجه میشوید که اگرچه میتوانند شوخیهای تندی کنند، اصلاً با شوخیهایی که به قیمت آبرویشان تمام شود، مهربانانه برخورد نمیکنند. دلیلش این است که آنها در عمق وجودشان حس میکنند مایۀ کافی ندارند و باید با ژست تدافعی خشمگینانه جبرانش کنند.
بحثکردن با چنین آدمهایی بسیار دشوار است. آنها میتوانند در دفاع از خود خطرناک شوند. برای اینکه ذاتِ سازِمخالفزن آنها را از هم بپاشید، واقعاً با آنها موافقت کنید، درعینحال کمی استدلالشان را تغییر بدهید و اگر مخالفت کردند، حالا دارند ایدۀ قبلی خودشان را نقض میکنند و در دام خودشان افتادهاند.
در مواجهه با پستهای این افراد، انگار در حال تعامل با فردی واقعاً برجسته هستیم. آنها در عکسهایشان همیشه لبخند به لب دارند و ظاهراً اوقات فوقالعادهای را سپری میکنند. برای تعطیلات به شگفتانگیزترین و هیجانانگیزترین مکانها میروند. مخصوصاً همیشه از بهترین و جدیدترین آرمانها طرفداری میکنند. در حین بچه بزرگکردن، دارند چهارمین رمانشان را مینویسند و درعینحال کسبوکار تازه و داغی را شروع میکنند. همیشه نقلقولهایی مینویسند که نگرش مثبت و ارزشهای معنوی را تبلیغ میکند و به همه توصیههایی میکنند. شاید هم ویدئوها و تصاویری تحریکآمیزی پست کنند که آنها را به نظر بسیار خلاق و برجسته نشان میدهد.
بعد از سومین یا چهارمین باری که این پستها و تصاویر را میبینید و داستانهایشان را میخوانید، کمی آزاردهنده میشوند. در مقطعی آنها کاری جز دامنزدن به تشویشهایمان انجام نمیدهند: «آیا دارم خوب پیش میروم؟ یک رمان هم ننوشتهام، چه برسد به اینکه کسبوکاری هم شروع کنم»؛ و «توصیه»هایشان کفرمان را درمیآورد؛ ایدههایشان ظاهراً کمی پوچ و تحمیلی است. اگر این روال ادامه داشته باشد، آزردگیمان به حسادت و خصومت تبدیل میشود.
واقعیت این است که با فردی شدیداً خودشیفته سروکار داریم. آنها از درون تهی هستند و نیاز دائمی به تأیید و تصدیقی دارند تا پیوسته باید با جلبتوجه انبوهی از فالورها پر شود (حتی اگر مجبور شوند تعدادی دوست و فالور بخرند تا اعداد و ارقامشان را بالا ببرند). در زندگی واقعی، سریع پشت حقهبازیهای چنین آدمهایی را میبینیم. آنها به آنچه مینازند دست نیافتهاند؛ فقط تفننی دست به ریسک و قمار میزنند، مثل هر کس دیگری معمولی و ناراحت بوده و بهزحمت فردی معنوی هستند. تلاشهایشان برای جلبتوجه کاملاً از روی احتیاج است، اما در دنیای مجازی تشخیص این واقعیت دشوار است. آنها میدانند چطور توهم هیجان، موفقیت و خلوص اخلاقی ایجاد کنند.
این مدل افراد بهاندازۀ بقیه مخرب یا شرور نیستند؛ درواقع، باید متأسف باشیم که پوچی درونیشان آنها را پیش میبرد. تنها خطرشان تشویش و حسادتی است که در ما به وجود میآورد. وقتی آزردگی ایجاد میشود، بهترین کار این است که در دنیای مجازی دوستیِ با آنها را قطع کنیم، بدون اینکه بفهمند از نیوزفید حذفشان کنیم و خودمان را در معرض عقاید آزاردهنده قرار ندهیم.
ممکن است در هر بحث آنلاینی دربارۀ سیاست یا یک موضوع فرهنگی حساس شرکت کنیم و یا خبری شخصی را در حلقۀ دوستانمان پخش کنیم. ناگهان صدایی با نظر یا تصویری فتوشاپشده دخالت میکند که ظاهراً مخصوصاً برای غافلگیری و توهین به ما طراحی شده است. با احساس آزردگی از این مزاحمت و کاملاً عصبانی، غریزۀ طبیعیمان این است که بهنوعی جوابش را بدهیم: تشر بزنیم، خجالتش بدهیم و توهینهای خودمان را فریاد بزنیم.
فردی که اینجا با آن روبهرو هستیم یک ترول معمولی نیست، اما شاید مخربترین نوع در خانوادۀ ترولها باشد. ترول پوچانگار شبیه به روحیهای است که در مردان بزرگسال مشخصی میبینیم، که در عمق وجودشان احساس حقارت و تشویش میکنند و برای جبرانش دنبال آسیبزدن به افراد و تخریب هر چیز ارزشمندی هستند.
این شیوۀ آنهاست تا جلبتوجه کرده و احساس کنند بزرگتر هستند، این تنها شکل قدرتی است که میتوانند داشته باشند و از اینکه دیگران را کفری کنند و حتی باعث ایجاد تنفر در آنها بشوند، هیجان مفرطی کسب میکنند و در همین کار ماهر میشوند.
در زندگی واقعی، افراد بالغی که با نظرات و کارهایشان باعث این نوع آسیبهای احساسی میشوند، عموماً تاوان کارشان را بهطور واقعی و دردناکی میپردازند، پس باید بهاندازۀ کافی گستاخی و وقاحت داشت تا اینطور رفتار کرد، وقتی فرد میداند که این کار باعث چه خطراتی میشود. اما اجرای این مدل بازی بهشکل آنلاین هیچ جرئتی نمیخواهد.
حتی فردی با خجالتیترین روحیه، با امنیت ناشی از ناشناسبودن، میتواند از برونریزی چنین تمایلات بچگانهای برای شورش و دریدگی لذت ببرد؛ و به همین دلیل، دنیای آنلاین مثل آهنربا این افراد پر از نفرت و سرکوبشده را به خود جذب میکند.
ترول پوچگرا شاید تظاهر کند در خدمت یک آرمان یا رهبر است، اما گولش را نخورید. دلایل و احتمالاً باورهای قوی آنها صرفاً راهی برای توجیه و تأمین سرپوشی برای رفتار آزاردهندهشان است، آنها دوست دارند بر روی افرادی تمرکز کنند که شاید آنها را زیادی جدی میگیرند یا دربارۀ مسائل مشخصی حساسیت نشان میدهند که هدفهای مستعد برای بلوای آنها به شمار میآیند.
این مدل افراد با این احساس که بهشدت برتر از افرادی هستند که هدف قرار میدهند، خودشان را در مقابل هرگونه فشار همدلی یا احساس گناه آماده میکنند، شاید ادعا کنند که این کار را برای «خنده و تفریح» انجام میدهند و افرادی که دلخور شدهاند صرفاً اهل شوخی نیستند و همیشه ذهنشان درگیر بینقصبودن است.
این حرف کاملاً کنایهآمیز است: پشت ماسک مجازی چنین ترولهایی، لایههایی از تشویش عمیق وجود دارد و اگر کسی با فاشکردن نقصهایشان دست بالا را بگیرد، از کوره درمیروند. یادتان باشد، پشت آن ظاهر مردانه، روحی لرزان و ترسو قرار دارد که فقط میتواند بهطور ناشناس پرورش پیدا کند.
همگی با عبارت «بهانهای دست ترولها ندهید» آشنا هستیم اما حتی با اینکه این را میدانیم، عموماً نمیتوانیم در برابر تشر به آنها و نصیحتشان و اعتراض به بقیه یا جوابدادن به توهینهایشان مقاومت کنیم. بهجایش باید مثل آنها افراطی باشیم و با سکوت مطلق با توهینهایشان روبهرو شویم و حضورشان را کاملاً نادیده بگیریم. کمترین نشانهای از آزردگی یا ناراحتی نشانشان ندهید (سعی کنید به بقیه هم پیام بدهید که همین کار را کنند).
این کار شاید ترولها را تشویق کند تا، با نظرات و تصاویر بیشتر، همچنان پیش بروند. باز هم با سکوت به حملاتشان جواب بدهید. خیلی زود، غرغرکنان زیر لب، یواشکی فرار میکنند. آنها با بالارفتن و قدرتداشتن بر روی احساسات شما رشد میکنند و این کار باعث میشود احساس بزرگی کنند. در مقابل، به آنها نشان دادهاید آنقدر کوچک هستند که حتی ارزش ندارند خودتان را به خاطرشان به دردسر بیندازید؛ به این ترتیب عمیقترین تشویشهایشان را تحریک میکنید.
منبع: خبر آنلاین
انتهای پیام/