به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، سحر اسکندری ۱۸ ساله که شاگرد اول مدرسه شان بود و تمام اوقات فراغت خود را با خواندن کتاب میگذراند، با توجه به این که در رشته پزشکی قبول شده بود میخواست پرستار شود تا بتواند بیشتر به مردم خدمت کند.
دختر جوان در شرایط سختی بزرگ شده بود و هر روز رویاها و کارهایی را که قصد داشت انجام دهد در دفترش مینوشت و در دست نوشتههایش همیشه با فرشته نگهبان حرف میزد و حرفهایش را به او میگفت.
داغ ترین حوادث امروز:
تجاوز 7 مرد به زن نازا / فهیمه به خانه زن رمال رفته بود
یک زن سردسته شکنجه گران مرد آبادانی! / با چاقو و کابل بی رحمی کردند!
بازگشت دزد سریالی پایتخت با آزادی از زندان فشافویه!
اظهارات زن وحشتزده درباره حمله ۲ شرور خطرناک در خیابان + عکس
زن تهرانی وسط خیابان بدجوری کتک خورد! / پلیس مرموز بازداشت شد !
کابوس وحشت زن جوان از ۲ گرگ خیابانی / پلیس مشهد فاش کرد + عکس
سرنوشت دردناک مینا مولایی در کرج! / او اشک هلال احمریها را درآورد! + عکس
گوشهای شیطان گریههای زن سمنانی را شنید! / راننده تاکسی اینترنتی بی آبرویی کرد!
گفتگو با سرکرده شبکه «گربههای وحشی» که چند ساعت قبل از ازدواجش دستگیر شد + عکس
عاقبت دردناک چشم چرانی تازهداماد حین موتورسواری!
آشوب بازار تهران زیر سر این زن خطرناک بود + جزئیات
گروگان گیری ۵۰۰ هزاردلاری درفرودگاه
لیپوساکشن مرگبار در کلینیک خصوصی
نجات معجزه آسای سه اعدامی از قصاص در مشهد
جسد بدون لباس جوان ۲۵ ساله کرمانشاهی پس از ۷ روز پیدا شد + عکس
شکایت زنی که به تنهایی در زندان مجبور به زایمان شد + تصاویر
پسرِ جوان به دلیل اختلاف، مادرش را به قتل رساند
راز مخوف نیسان آبی ۲ جوان تهرانی چه بود!؟
تیرباران مرد سنندجی از سوی نزدیکترین شخص زندگی اش!
در این میان، غضروف روی بینی او باعث شده بود نوک بینیاش کج شود و به همین دلیل آرزو داشت با عمل زیبایی نقص آن را رفع کند تا این که خانوادهاش به سختی توانستند هزینه جراحی را تهیه کنند و تنها دختر خانواده را در یک قدمی رسیدن به رویایش قرار دهند.
آخرین دیدار
روز ششم مرداد سحر همراه خانوادهاش به بیمارستان مدرس تهران رفت و با خوشحالی، لباس اتاق عمل را پوشید و با خانوادهاش خداحافظی کرد.
عقربهها ساعت ۱۱ صبح ششم مرداد را نشان میداد که سحر وارد اتاق عمل شد و خانوادهاش پشت در اتاق عمل منتظر ماندند. لحظات به سختی میگذشت و همه چشم انتظار بودند. پدر و مادر سحر پشت در اتاق عمل زیر لب دعا میخواندند تا دخترشان به سلامت از اتاق خارج شود.
در ساعت ۴ بعد از ظهر، پزشکان یکی پس از دیگری به اتاق عمل میرفتند و خارج میشدند و این رفت و آمدها باعث نگرانی خانواده سحر شده بود. هیچکس جواب درستی به آنها نمیداد تا اینکه یکی از پزشکان از اتاق خارج شد و خواست پدر و مادر سحر وارد اتاق اوشوند.
پزشک جوان به پدر و مادر سحر گفت که دخترتان به داروها واکنش نشان داده است، باید امروز در بیمارستان زیر نظر باشد و فردا از بیمارستان مرخص میشود.
سحر به بخش مراقبتهای ویژه منتقل شد و ۱۸ روز زیر نظر پزشکان بود تا اینکه با تمام رویاها و آرزوهایش روی تخت بیمارستان تسلیم مرگ شد و دیگر نتوانست نتیجه عمل زیبایی اش را در آینه ببیند.
خانهای در سکوت
خانه قدیمی یک طبقه با دیوارهای آجری که روی دیوارها بنرهایی از غم و سوگواری دیده میشد و روی همه آنها اسم سحر نوشته شده بود، نشان از آن داشت که خانه دختر با محبت و دلسوز خانواده اسکندری است.
خانه در سکوت بود و روی صندلی اتاق دختر جوان یک پارچه سیاه کشیده شده بود. مادر او وقتی تصاویر و تقدیرنامههای دخترش را روی دیوار اتاق دید، اشک روی گونههایش جاری شد و زیر لب گفت: دخترم را از من گرفتند.
پدر سحر سعی داشت با خونسردی داغ دخترش را پشت تلخندهایش پنهان نگه دارد، اما وقتی درباره دخترش شروع به صحبت کرد، خیلی زود سکوت کرد و داغ از دست دادن دخترشان را در گلویش نگه داشت.
پدر سحر گفت: روز ششم مرداد دخترم به اتاق عمل رفت و هرچه منتظر ماندیم از اتاق بیرون نیامد تا اینکه یکی از پزشکان اعلام کرد دخترتان به داروها واکنش نشان داده و باید شب در بیمارستان بستری شود.
وی افزود: شوکه شده بودیم، چون دخترم همه آزمایشهای قبل از عمل جراحی را انجام داده بود و هیچ مشکلی در آزمایشها نبود. قرار بود دخترم فردای روز عمل از بیمارستان مرخص شود، اما ۱۹ روز در بخش مراقبتهای ویژه زیر نظر بود.
پدر این دختر جوان ادامه داد: سحر ۱۸ سال داشت، همیشه درس میخواند و تنها سرمایههای من در زندگی فرزندانم هستند که یکی از آنها را پزشکان از من گرفتند.
وی افزود: روزهایی که دخترم در بیمارستان بود، پزشکان هر روز حرفهای جدیدی میزدند و به ما امید میدادند، این در حالی بود که من از چند پزشک دیگر خارج از بیمارستان درخواست کمک کردم و هرکسی دخترم را میدید تاکید میکرد که او مرگ مغزی شده و اکسیژن به مغزش نرسیده است.
من آخرین بار جسد دخترم را دیدم، پزشکان حرفهای دروغ زیادی به ما زدند، با اینکه خودم دخترم را به خاک سپردم، اما هنوز منتظر معجزه هستم تا سحر از در اتاق بیرون بیاید و با همان صدای همیشگی بگوید: «سلام بابا».
پدر داغدیده درباره اهدای اعضای بدن دخترش گفت: تصمیم گرفتیم اعضای بدن او را اهدا کنیم که مادر و برادرم با هم صحبت کردند و خواستند تا روز شنبه صبر کنیم شاید اتفاقی بیفتد، به همین دلیل پنج شنبه به بیمارستان رفتیم و همان روز با یکی از پزشکان جر وبحث لفظی کردم. قرار بود درباره رضایت مان برای اهدای عضو صحبت کنیم که ساعت ۱۲:۳۰ اعلام کردند دخترتان دیگر نفس نمیکشد و به کام مرگ فرو رفته است.
وی افزود: در وزارت بهداشت از کل مجموعه بیمارستان شکایت کردیم و یک شکایت نیز در دادسرای جرایم پزشکی ارائه دادیم. دخترم دیگر بر نمیگردد، اما با این پیگیریها میخواهیم خانواده دیگری داغ فرزند نبیند.
داغ فرزند
مادر سحر نیز گفت: قرار بود سحر روز ۱۰ مرداد به اتاق عمل برود که پزشک دخترم با من تماس گرفت و خواست عمل جراحی را زودتر انجام دهیم که دخترم نیز پذیرفت.
وی افزود: همان روز یک دختر جوان دیگر برای عمل برداشتن زگیل از کف پایش به بیمارستان آمده بود که همسن دخترم بود و گویا سحر را میشناخت و با هم به اتاق عمل رفتند. دختر جوان از همان روز نخست به مادرش گفته بود که پزشکان سحر را کشتند، صورتش کبود شده بود و روی صورتش یک ملحفه سفید کشیده بودند.
مادر دختر جوان ادامه داد: مادر آن دختر شماره تلفنم را گرفت، اما هیچ وقت حرفی نزد و هر روز پیگیر حال سحر بود تا اینکه دخترم فوت کرد و همان روز گفت دخترش دیده که سحر از روز نخست در اتاق عمل فوت کرده و آن حرفها برای امید واهی دادن به ما بوده است.
این مادر داغدیده افزود: دخترم درسخوان بود و پزشکی قبول شد، اما دوست داشت رشته پرستاری بخواند تا بعد از چهار سال بتواند به مردم خدمت کند که این اتفاق افتاد و مغز استخوان و دریچه قلبش را اهدا کردیم.
هیچ یک از مسئولان پاسخگو نبودند و حتی از بیمارستان یک پیامک تسلیت نفرستادند و پیگیر نشدند.
دخترم هدف داشت و چون به سختی بزرگ شده بود، میخواست به همنوعان خودش کمک و خدمت کند، اما پزشکان جان او را گرفتند، دکترها در حق دخترم کوتاهی کردند. درد بزرگی است که من مادر را میسوزاند و تا قیامت باید داغ بچهام را ببینم.
وی گفت: هنوز باور نداریم که فرزندمان فوت کرده است.
بنا بر این گزارش، تحقیقات در خصوص علت مرگ این دختر جوان از سوی مراجع قضایی ادامه دارد.
منبع:خراسان / رکنا
انتهای پیام/
من سی سال سن دارم و میتوانم بگویم دختران ما همه زیبا و بی نظیر هستند و خیلی ناراحت کننده است که کشوری که دخترانش این همه زیبا هستند آمار جراحی های زیبایی اش خبر از افراط بیش از اندازه در این موضوع را دارد و بدتر در میان برخی هموطنان رسم شده که جراحی زیبایی نماد لطافت و به قول خودشان با کلاس محسوب میشود و صرفا برای پز دادن است
دوم اینکه باید فکری به حال شرایط برخی پزشکان ایران بشود که برای کسب درآمد بیشتر به صورت کنترات جراحی میکنند و در حالی که در کشور های دیگر این رفتار جرم محسوب میشود چرا که یک پزشک در حین جراحی نباید خسته و خواب آلود و بی حوصله باشد تا اینکه از فشار خستگی آنقدر گیج و منگ شود که کادر جراحی فراموش کند اکسیژن را باز کند تا چنین فاجعه ای رخ بدهد که ایران در این موضوع بحمدالله ایران از رکورد داران است که هم موجبات دلخوری و ناراحتی و هم ترس و بی اعتمادی مردم از جراحی و از سمتی مایع سرشکستگی جامعه پزشکی بشود
برخی از جراهان و پزشکان گویا فراموش کرده اند شغلشان نجات مردم است و سوگند یاد کرده و در طریقتی مقدس وارد شده اند و نباید برای مال دنیا جان مردم را به خطر بیاندازند
خداوند متعال به شما خانواده محترمش صبر و شکیبایی بده
خدا رحمتش کنه خیلی متاسفم واقعا ناراحت شدیم
باز،گشت مهمه به سوی اوست ولی انسان نباید ب کار خدا دست بزنه خداوند هر طوری ک انسان را افریده کنه قشنگه وباید انسان خداوند راشکر کند وبا زندگی سازگار باشد ودنیارا یا دل خوشی سپری کنه وب اینده وخدای خودش امـــــــــــــــــــید وار باشه،
روحش شاد
اما واقعا میترسم و بادیدن این کلیپ دیگ بدتر شدم .بعضی دکترا واقعا بی مسئولیتن و مرگ ادما براشون مهم نیس میگن مریضی داشته یا دارو بیهوشی زیاد بوده و ...اما اگ مقصرن آه دلتون روزگارشونو سیاه کنه بحق این شبای عزیز .تسیلت وروحش شاد
مصیبت وارده را به خانواده ی عزیز معزا تسلیت عرض مینمایم
وبه این خانواده ی عزیز ومحترم توصیه میکنم که به صورت جدی پیگیری بنمایند ونزارن حق دخترشون پایمال بشه وپزشک یا پزشکان مربوطه رو به سزای عملشون برسونن تا دیگه سهل انگاری وبی دقتی رو بزارن کنار
من خودم تواتاق عمل دیدم که پزشکا وپرستاران با گوشی موبایل شروع به تماس های الکی گرفتن وپیامک بازی وچت بازی کرد وبا همین کارها باعث مرگ افراد میشوند
دختر من هم پنج ساله که اصرار میکنه دماغشو عمل کنه در حالیکه دماغش هیچ ایرادی نداره ولی من اجازه نمیدم و معتقدم ارزش آدمها به شکل بینی و ظاهر اونها نیست ما در دوران جوانی خودموناینطور فکر نمیکردیم چه شده که فرهنگ جوانان ما به سمت این ارزشهای کاذب گرایش پیدا کرده واقعا جای تفکر و تاسف داره.