به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، دخترجوان برای این که بتواند ازدواج کند به دادگاه خانواده تهران رفت و از پدرش شکایت کرد. این دختر که مینا نام دارد، اصرار داشت با پسری ازدواج کند که او را بعد از خودکشی نجات داده است.
فرشته نجات
وقتی که از بهانهجوییهای پدر خسته بود و میخواست خودکشی کند، با فرهاد آشنا شده بود. فرهاد پسر خوبی بود. شغل خوبی داشت، نجیب بود و میتوانست بعد از این همه سرخوردگی و سختی، او را خوشبخت کند.
بیشتر بخوانید: شوهر بی رحم همسرش را خفه کرد + عکس
تحقیر
مینا به یاد روز آشناییاش با فرهاد افتاد. خسته بود. پدر جلوی پسر جوانی که به خواستگاریاش آمده بود، بدجوری با او رفتار کرده بود.
پدر به خواستگار گفت:مینا خیلی دست و پا چلفتی است. عرضه هیچکاری را ندارد. اصلاً شعور ندارد. این دختر دایم استراحت میکند.
وی ادامه داد: من دلم نمیخواهد پسر مردم را بدبخت کنم. من دلم نمیخواهد مردم پشت سرم فحش بدهند. مینا سرش را زیرانداخت. لبخند روی لبهای خواستگارش نشسته بود. هیچ تمایلی به ازدواج با آن پسر نداشت، ولی چرا پدرش برای جواب منفی به خواستگاری او را تحقیر میکرد، چرا اسم او را به عنوان یک دختر بیفایده در دهانها میانداخت؟
خودکشی
مینا روز بعد از خواستگاری برای خرید بیرون رفت. احساس میکرد همه به او نگاه تمسخرآمیزی دارند. تحمل تحقیر را نداشت، تصمیمی غلط گرفت و دست به خودکشی زد.
لحظاتی بعد بیهوش شد و چند ساعت بعد وقتی چشمانش را باز کرد، چند پرستار دورش را گرفته بودند و پسر جوان با اضطراب نگاهش میکرد.
چرا خودکشی کرده بودی؟
اشک از گوشه چشمانش جاری شد. سکوت در اتاق حاکم شده بود. پسرجوان به او کمک کرده بود. خرج بیمارستان را پرداخته و او را تا خانه رسانده بود.
خواستگاری
از روز بعد پسر جوان هر روز تلفنی حالش را پرسیده بود. هر روز او را از تنهایی درآورده بود. فرهاد او را به زندگی امیدوار کرده بود و به او فهمانده بود که زندگی خیلی با ارزش است.
پدر مثل همیشه با دیدن فرهاد دگرگون شد و همه از نه گفتن پدر مینا شوکه شدند.
در دادگاه
قاضی دادگاه پس از شنیدن اظهارات مینا ابتدا درباره فرهاد تحقیق کرد و با شناخت از خصوصیات اجتماعی و شغلی اش پدر مینا را برای تحقیق فرا خواند.
پدر مینا وقتی در دادگاه حاضر شد به قاضی گفت: من پدرش هستم و نمیخواهم اجازه ازدواج او با فرهاد را بدهم، دختر من به درد نخور است و فرهاد به درد نخورتر! نمیخواهم نوه هایم پدر و مادر بدی داشته باشند.
بنابر این گزارش، قاضی پرونده اجازه ازدواج مینا با فرهاد را صادر کرد.
نظر کارشناس
ازدواج دختر باکره اگرچه به سن بلوغ رسیده باشد، موقوف به اجازه پدر یا جد پدری اوست.
هر گاه پدر یا جد پدری بدون علت موجه از دادن اجازه ازدواج به دختر خود امتناع کرد، دختر میتواند با مراجعه به دادگاه خانواده، دادخواستی را به عنوان تقاضای صدور اجازه ازدواج به قاضی دادگاه تسلیم کند.
همچنین دختر میتواند شکایتی علیه پدر یا جد پدری مبنی بر این که آنان اجازه ازدواج نمیدهند، به دادگاه ارائه دهد تا رسیدگی شود. دختر باید جوان مورد علاقه خود را که قصد ازدواج با او دارد، با تمام خصوصیات و شرایطش، به دادگاه معرفی کند. در این هنگام قاضی پرونده پدر یا، ولی قهری (جد پدری دختر) را برای ادای توضیحات به دادگاه احضار میکند و در تحقیقات اولیه اگر مشخص شد اظهارات و ادله پدر یا، ولی قهری درباره جوان خواستگار درست است، مثلاً مشخص شود که نام برده، اعتیاد و سابقه کیفری در زمینههای مختلف از جمله سرقت، کلاهبرداری و جنایت دارد و همچنین همسر دارد، در نتیجه دادگاه به دختر اجازه ازدواج نخواهد داد و اظهارات پدر دختر را تأیید خواهد کرد.
ولی اگر دادگاه به این نتیجه رسید که اظهارات پدر دختر تنها یک بهانهجویی است، به طور مثال اگر بگوید من از تیپ و قیافه داماد خوشم نمیآید، چون این دلیل منطقی نیست در نتیجه اظهارات پدر رد خواهد شد و دادگاه به دختر اجازه ازدواج خواهد داد.
وقتی دختر دلایل خود را برای ازدواج با جوان مد نظر به دادگاه ارائه داد، قاضی پرونده درباره خصوصیات جوان خواستگار که توسط دختر به دادگاه اعلام شده است، تحقیق میکند و اگر جوان خواستگار شرایط خاصی برای ازدواج با این دختر داشته باشد، یعنی معتاد به مواد مخدر نباشد و سابقه کیفری نداشته باشد همچنین همسر اختیار نکرده باشد، در آن صورت دادگاه مجوز ازدواج دختر را صادر خواهد کرد. وی گفت: براساس ماده ۱۰۴۳ قانون مدنی ازدواج دختر باکره و رشید باید با اجازه پدر یا جد پدری خود باشد و اگر باکره نباشد، یعنی یکبار ازدواج کرده باشد، نیازی به اجازه پدر یا جد پدری نیست.
منبع: روزنامه خراسان
انتهای پیام/
اموزش اخلاق .صداقت .فداکاری قبل از ازدواج. اجباری شود
اموزش حرفه به زوجین .که خدای نکرده .اگر به مشکلی برخوردند .بتوانند روی پای خود بایستند .اجباری شود