به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، صحبت از «مهدی عبدی» است که در ابتدای این فصل به پرسپولیس بازگشت، اما واقعیت این است که حتی خاصترین آنالیزورها هم نمیتوانستند حدس بزنند که در دربی بتواند مرد اول تیمش لقب بگیرد.
بگذارید یک خاطره بازی کوتاه با گل عبدی در دربی ۹۰ داشته باشیم: «کالدرون دو تعویض اش را انجام داده و همه در انتظار تعویض سوم او هستند. گزارشگر بازی «جواد خیابانی» دست به پیشبینی میزند و اسامی را پشت هم میگوید: «عالیشاه، نادری یا شاید ربیعخواه؛ کدام یک به بازی خواهند آمد؟» و پاسخ کالدرون این بود: «هیچ کدام!». دقیقه ۸۰ بازی،
مرد آرژانتینی آخرین تعویض اش را که یک سورپرایز است، رو میکند. او امیری را از زمین بیرون میآورد و به جای آن، یک جوان ناشناخته را به میدان میفرستد. تنها ۲ دقیقه بعد هم، یکی از شیرینترین بردهای فوتبالیاش را تجربه میکند.» بعد از پایان بازی کلیپی از عبدی منتشر شد که مسیر موفقیت شگفتیساز دربی را لو داد! در این ویدئو که مربوط به چند سال پیش است، او با پیراهن پرسپولیس و گرمکنی طوسی رنگ، ساعتها راه را پیمود تا نظارهگر مسابقه تیمش با استقلال باشد. حالا و چند سال بعد، او از روی سکوهای ورزشگاه به زمین چمن این ورزشگاه رسیده و حساسترین گل فصل تیمش را هم زده است. در ادامه گپ و گفتی با این بازیکن درباره مسیر سختی که یک نفس و سریع، اما با تلاش و پشتکار از قراخیل تا آزادی طی کرده، داشتهایم.
دانشجو هستم نه دانشآموز!
یکی از معروفترین شوخیها با گلزنی عبدی در بازی حساس دربی که در شبکههای اجتماعی هم ترند شد، این بود که اگر بازی بعد از پایان شهریور ماه برگزار میشد، احتمالا زننده گل باید در زمان بازی در مدرسه میبود! او در این باره میگوید: «بیشتر اعضای خانواده من اهل ورزش به خصوص فوتبال هستند. من در خانوادهای پرسپولیسی بزرگ شدم و آنها مشوق من برای فوتبال بودند. البته همیشه اصرار داشتند که در کنار فوتبال، باید درسم را هم ادامه بدهم و به همین دلیل من درس را رها نکردم. در همه این سالها، طوری برنامهریزی کردم که هم به فوتبالم برسم و هم درسم. با همین مسئله، بعد از گلزنیام در دربی شوخی شد و گفتند که اگر بازی بعد از شروع مدارس برگزار میشد، باید به مدرسه میرفتم و ...! حقیقت اش این است که من الان دانشجو هستم و در رشته کامپیوتر دانشگاه قائمشهر درس میخوانم و دوست دارم در کنار فوتبالم، مدرک مهندسی کامپیوترم را هم بگیرم و حتی مدارج علمی بالاتر هم به دست بیاورم.»
وقتی هوادار بودم فکر نمیکردم گلزن دربی شوم
معمولا هر طرفدار پرسپولیس یا استقلال، این آرزو را دارد برای یک بار هم که شده به جای سکوهای ورزشگاه، درون زمین برای تیمش بجنگد. عبدی درباره کلیپی که گفته میشود مربوط به دربی ۸۰ است و در ورزشگاه نشسته و پرسپولیس را تشویق میکند، میگوید: «اولا فکر میکنم دربی ۸۱ بود نه ۸۰. من در ورزشگاه با بچه محلهایم بودم و خیلی علیپور را تشویق کردیم، چون بچه محل ما بود، اما هیچ وقت فکرش را نمیکردم که روزی در دربی بازی کنم چه برسد به این که در مستطیل سبز از زدن گل به استقلال خوشحالی کنم. نمیتوانم خوشحالیام را بابت تجربه این حس کتمان کنم، حسی که هنوز هم باورم نمیشود که آن را تجربه کردهام. فکر میکنم هیچ وقت نباید از تلاش برای رویاها دست کشید. همین...»
خواب گل زدن در دربی را دیده بودم!
بازیکنان باتجربه هم از چند هفته مانده به دربی، ذهن و فکرشان معطوف به این بازی بسیار حساس میشود، هرچند شاید در ظاهر به این ماجرا اعتراف نکنند. حالا وضعیت برای مهدی عبدی جوان، متفاوتتر هم خواهد بود. اما آیا او به بازی کردن در دربی با حضور بازیکنانی بزرگ بر روی نیمکت، فکر میکرده یا خیر؟ خودش میگوید: «تقریبا از یک هفته قبل از دربی، همه فکر و خیالم درباره این بازی بود به حدی که چند شب قبل از بازی به «شجاع خلیلزاده» گفتم که من خواب دیدم که در دربی گل زدم. شجاع شاهد است که به او گفتم من خواب دیدم که از دقیقه ۸۰ به بعد وارد زمین میشوم و گل هم میزنم. یادم هست که شجاع به من خندید و گفت: «پسر تو اول صبر کن و ببین در بین ۱۸ تا هستی، بعدش امیدوار باش و حرف از گل زدن بزن!» خوشحالم که مزد اعتماد کالدرون را دادم. بگذارید درباره کالدرون و تصمیمهایش در انتخاب بازیکن هم بگویم که واقعا خیلی درگیر اسامی نیست و هر بازیکنی را که در تمرین بهتر باشد قطعا به زمین خواهد آورد.»
خانه یکی از اقوام زندگی میکنم
این روزها بسیاری از خانوادههای پولدار و متوسط به بالای جامعه، بچههایشان را در مدارس فوتبال ثبتنام میکنند و خیلیهایشان به موفقیت چشمگیری نمیرسند، اما عبدی از یک روستا خودش را در ۲۱ سالگی به دروازه استقلال میرساند.
او درباره این مسیر سخت و پر فراز و نشیب میگوید: «من از یک شهر کوچک و از یک روستا در قائمشهر، فوتبالم را شروع کردم و برخلاف خودم که امید زیادی به آینده داشتم، کمتر کسی فکرش را میکرد که من خیلی زود و در اوایل جوانی به تیم محبوبم یعنی پرسپولیس برسم. من سختیهای زیادی کشیدهام و مثلا در همان تیم تربیت قائمشهر با داشتن کمترین امکانات در سرما و گرما، سخت تمرین میکردم. در ضمن در کنارش برای درسهایم هم تلاش میکردم. وضع مالی خانوادهام هم متوسط است و اصلا به قول امروزیها، لاکچری نیستیم. من حتی در تهران خانه ندارم و خانه یکی از اقوام زندگی میکنم. اگر وضع مالیام خوب بود حداقل یک خانه برای خودم میگرفتم تا خانوادهام بتوانند بدون مزاحمت برای دیگران، گاهی به من سر بزنند. نمیدانم تا چه زمانی این شرایط سخت مالی ادامه دارد، اما من نباید کم بیاورم.»
غصه خوردن، عاقبتی ندارد
به احتمال زیاد خیلی از نوجوانها و جوانهای عاشق فوتبال بعد از خواندن این گفتگو با خودشان میگویند کهای کاش ما جای عبدی بودیم و این قدر راحت و سریع پیشرفت میکردیم! او خطاب به نوجوانان میگوید: «میدانم که نوجوانی دوره سختی است، اما میخواهم به آنها بگویم که تلاش کنند و باز هم تلاش کنند. هیچوقت دست از رویاهایشان برندارند، چون به هر حال باید تلاش کرد تا به موفقیت رسید. دست روی دست گذاشتن و غصه خوردن، عاقبتی ندارد.
من هم هیچوقت فکرش را نمیکردم که این اتفاق در زندگی فوتبالیام آن هم در ۲۱ سالگی رخ بدهد، ولی در نهایت، دل چند میلیون پرسپولیسی را شاد کردم.»
اگر تلاش کنید خوششانس هم خواهید بود!
آنهایی که ماجرای پیوستن عبدی به پرسپولیس را میدانند، او را یکی از خوششانسترین بازیکنان فوتبال میدانند. شنیدههای ما هم ثابت میکند که داستان آمدن عبدی به پرسپولیس، واقعا اتفاقی بوده است! عبدی در این باره معتقد است: «من در تیم پرسپولیس قائمشهر بودم و از چند تیم تهرانی پیشنهاد داشتم و به مدیر تیممان گفتم که میخواهم به تیم مقاومت تهران بروم تا فوتبالم بیشتر دیده شود. او گفتم که ما فردا یک بازی با تیم امید پرسپولیس داریم، بیا این یک بازی را انجام بده و بعد برو. رفتم و در آن بازی، گل زدم و خیلی سرحال و سرزنده بازی کردم و مربی وقت تیم پرسپولیس هم از بازی من خوشش آمد و گفت که او را به پرسپولیس بدهید. همین قدر اتفاقی راهی تیم امید پرسپولیس شدم و به تیمی پیوستم که از بچگی آرزوی توپ زدن در آن را داشتم، اما درباره اینکه میگویند خوش شانسم، باور دارم که اگر تلاش کنید و سختی بکشید، بالاخره برای یک بار هم که شده شانس به شما رو خواهد کرد. همانطور که میدانید بعد از امید پرسپولیس، راهی تیم بادران شدم، اما چون بازیکن معروفی نبودم، کسی تحویلم نمیگرفتم، اما من هیچوقت در تمریناتم کم کاری نکردم. بعد از گذشت چند وقت، یک روز با علیپور که در کودکی، خانهمان دیوار به دیوار آنها بود، مشورت کردم و او ضمانت من را پیش آقای عرب کرد و گفت که این بازیکن (من) آیندهدار است و حداقل از او تست بگیرید. یک جورایی برای خودش رقیب تراشید و من بعد از طی کردن مراحل، به تیم بزرگ سالان پرسپولیس پیوستم.»
۱۴ نکته کلیدی برای رسیدن به اهداف بزرگ
«مهدی عبدی» نمونه خوبی از یک جوان با رویاهای به ظاهر دستنیافتنی است که حالا به بخش زیادی از آنها رسیده است.
شنبه هفته قبل، روز قبل از دربی کمتر کسی مهدی عبدی را میشناخت، اما بعد از گلزنی به استقلال چند روزی است همه جا صحبت از اوست، چه فوتبالی باشید چه نباشید، داستان زندگی عبدی میتواند برایتان جالب و درسآموز باشد، جوانی که در سایه تلاش، رویاهایش در حال تحقق است. برای خیلی از ما شانس حکم همه چیز را دارد، مثلاشانس باید به جای ما در مصاحبه شغلی شرکت کند، شغل را به دست بیاورد، یا بازار را رصد کند و بعد سرمایهگذاری کند و اگر به هر کدام از اهدافمان نرسیم بدشانس بوده ایم، اما از نظر بعضیها مهدی عبدی خوش شانس بوده که سرنوشت، او را در لحظه حساسی در بهترین جای ممکن قرار داد تا رویایش یعنی گلزنی برای پرسپولیس آن هم در دربی، با اولین دقیقه حضور، در اولین بازی، بعد از اولین لمس توپ محقق شود، اما اگر عبدی هدف گذاری خوبی نداشت و تلاش نمیکرد، میتوانست از فرصتی که زندگی در اختیارش قرار داده، استفاده کند؟ عبدی میتوانست به جای بی پولی و تمرین زیاد و ماندن در خانه یکی از اقوام، به یک تیم معمولی برود، بیشتر بازی کند و بیشتر پول بگیرد، اما امروز در این نقطه نبود. هدفگذاری راه و رسمی دارد که امثال عبدی در مسیر آن قدم برداشتهاند. صحبتهایش در گفتگو با زندگیسلام هم نشان میدهد موفقیت او اتفاقی نیست، اما این فوت و فن برای رسیدن به اهداف چیست؟
عامل حرکت در زندگی| داشتن هدف، ضرورتی مهم است که به زندگی ما جهت میدهد، منشأ حرکت و امید در زندگی است. هدف به ما نشان میدهد باید کجا باشیم و حالا کجا هستیم؟
هدف به چه دردی میخورد؟ | هدف یک ترجیح نیست، الزامی است برای هر زندگی پویا، برای کسانی که نمیخواهند دچار روزمرگی و تکرار باشند، شوق زندگی وابستگی زیادی به هدفمند بودن آن دارد، چون هدف و تلاش برای رسیدن به آن کسالت و رخوت را از بین میبرد!
شغل و تحصیل هدف نیستند| هدف باید روشن و واضح باشد، مقصد مهمی که باید به آن برسیم، شغل، تحصیل و امثال اینها هدف نیستند بلکه ابزار رسیدن به هدف محسوب میشوند.
هدف دقیق و مصداقی است| خوشحالی، خوشبختی و این نوع عناوین کلی هم نوع زندگی هستند، اما هدف نیستند. هدف میتواند در خدمت خوشبختی باشد، اما خود خوشبختی هدف نیست، چون دقیق و مصداقی نیست. هدف باید مشخص بیان و ثبت شود و ضرب الاجلهای کوتاه مدت و بلند مدت داشته باشد. به طور مثال مهدی عبدی برای رسیدن به پرسپولیس از تیم امیدهای باشگاه شروع کرده است.
اهداف را خرد کنید|یک هدف بزرگ باید به هدفهای کوچک در زمان بندیهای مشخص تقسیم شود تا در هر لحظه بدانیم کجای مسیر هستیم و براساس تواناییها و چالشها باید چه کاری انجام دهیم که از هدفمان دور نشویم.
یک هدف داشتن اشتباه است| خیلیها فکر میکنند برای رسیدن به هدف باید روی یک موضوع مشخص تمرکز کنند و تا رسیدن به آن، دیگر جنبههای زندگی را تعطیل کنند در حالی که چنین سازوکاری اشتباه است. ما موجوداتی چند بُعدی هستیم پس باید در زمینه زندگی معنوی، خانوادگی، شغلی، تحصیلی و ... اهدافمان مشخص و در یک جهت باشد.
تک بُعدی نباشیم| تمرکز روی یک هدف به دو دلیل اشتباه است اول این که بخشی از نیازهای ما در زندگی نادیده گرفته میشود، دوم اینکه اگر روی یک هدف برنامهریزی کنیم و شکست بخوریم به شدت دلسرد میشویم.
شلوغش نکنید|، اما اینکه اهداف زیاد و گاهی بیربط و بعضاً در تقابل با هم داشته باشیم هم اشتباه است. اهداف زیاد و بی ربط باعث میشود اولویتهای مهم زندگی نادیده گرفته شده و به آنها نرسیم.
ملاک انتخاب هدف|دو معیار مهم برای انتخاب هدف وجود دارد: اولی علاقه و اشتیاق، دومی ضرورت و نیاز. اگر به هدفی علاقه داشته باشیم، اما فایدهای نداشته باشد عمرمان را تباه کردهایم. اگر انتخاب مان پرسود باشد، اما به آن علاقه نداشته باشیم هم پس از رسیدن به هدف اغنا نمیشویم.
اهداف کوچک؟ | سراغ اهداف کوچک نروید، چون ظرفیتهایتان را نادیده گرفتهاید، اما اهداف خیلی بزرگ هم اشتباه هستند. باید متناسب با تواناییهایمان دنبال اهدافی منطقی و باورپذیر باشیم. به عنوان مثال مهدی عبدی نباید در ۱۷ سالگی دنبال این هدف میبود که در ۲۰ سالگی به بارسا برود، اما اگر اهدافش را محدود به بازی در لیگ یک هم میکرد، امروز همچنان ناشناخته بود.
هدف وابسته به خودمان باشد| آرزوهای بزرگ با اهداف منطقی تفاوت جدی دارد، برنده شدن در قرعهکشی بانک هدف نیست، یک آرزوی سطحی است، چون با تلاش و برنامهریزی محقق نمیشود و از اختیار خود انسان خارج است. هدف خوب، چیزی است که برای رسیدن به آن نقش شانس و کمک دیگران حداقل باشد.
شناسایی منابع و موانع| برای رسیدن به هدف باید منابع و تواناییهای فردیمان را بشناسیم و متناسب با هدف تقویت کنیم. از طرفی موانع را هم بررسی کنیم. تنبلی، لجبازی، عجله، خودپسندی و نبود انعطاف در برنامه موانع رسیدن به هدف هستند.
تسلیم شدن ممنوع| اگر خوب و درست هدفمان را انتخاب و برنامهریزی کردیم، نباید با هر شکست و مانع کوچکی در برنامه عقب نشینی کنیم. راز رسیدن به هدف، ممارست و پایبندی در عین انعطاف در برنامه است.
دنبال الگو باشیم| مهدی عبدی بچه محلی به نام علیعلیپور دارد که در ۱۸ سالگی به استقلال گل زد و مدت زیادی در عین موفقیت ورزشی وضعیت مالی مناسبی نداشت، اما عقب نشینی نکرد. برای رسیدن به هدف باید مدام اطلاعات خود را به روز کنیم، هر اقدامی را با هدف تطبیق دهیم، با افراد مثبت و همراه و همگام معاشرت کنیم، کارها را به تاخیر نیندازیم و به خصوص نیمه تمامها را تمام کنیم و در نهایت یکی دو الگوی حرفهای در زمینه مشخص هدفمان داشته باشیم و از همه مهمتر توکل به خدا را فراموش نکنیم.
منبع:خراسان
انتهای پیام/