به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، زن ۳۰ ساله کودک خردسالش را با چشمانی اشکبار به همسرش تحویل داد تا قانون درباره جرم او حکم کند. این زن جوان که پشت میلههای بازداشتگاه و در انتظار محاکمه بود به تشریح سرگذشت اش پرداخت و به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزا کوچکخان مشهد گفت: در خانوادهای متوسط و مذهبی به دنیا آمدم، اما از همان دوران کودکی بسیار بلندپرواز و پرتوقع بودم تا حدی که پدرم در برابر خواستههای من عاجز میماند اگرچه علاقه زیادی به تحصیل نداشتم، اما به هر طریقی بود مقطع دبیرستان را به پایان رساندم و دیپلم گرفتم. بالاخره در بین خواستگارانی که داشتم «مبین» نظرم را به خودش جلب کرد. او فردی بازاری بود و اوضاع مالی خوبی داشت از سوی دیگر هم خانواده اش پشتیبان او بودند و در همه امور زندگی از مبین حمایت میکردند.
اقوام و دوستانم اعتقاد داشتند که خیلی دختر خوش شانسی هستم که چنین خواستگاری دارم. خلاصه مراسم عقدکنان برگزار شد و من پا به خانه بخت گذاشتم همسرم مردی خوش اخلاق، متین و با وقار بود، اما تنها مشکلم در زندگی این بود که احساس میکردم همسرم کمی خسیس است و از این موضوع رنج میبردم، ولی مبین چنین اعتقادی نداشت و معتقد بود درست خرج کردن و اقتصادی اندیشیدن خساست نیست بلکه نوعی صرفه جویی صحیح است البته به دلیل همین تفکرات اقتصادی بود که همسرم در مدت کوتاهی منزل مسکونی و خودرو خرید.
با وجود این من زندگی خوبی داشتم، ولی پولی که از همسرم برای مخارج زندگی یا هزینههای شخصی دریافت میکردم پاسخ گوی توقعات بیش از حد من نبود. برخی از اطرافیانم مرا سرزنش میکردند که خیلی ولخرجی میکنم آنها میگفتند دلیلی ندارد یک زن خانه دار آن هم در یک ماه چند مانتو و کیف و کفش خریداری کند، اما من به این سبک زندگی عادت کرده بودم به همین دلیل بعد از هر خرید مشاجرهای بین من و همسرم آغاز میشد. او از من انتظار قناعت و صرفه جویی داشت، ولی من به این حرفها توجهی نمیکردم تا این که یک بار به خاطر درخواست پول زیاد با یکدیگر به جر و بحث پرداختیم و او از دادن پول به من امتناع کرد. من که خیلی از این موضوع ناراحت شده بودم با یکی از دوستانم به درددل پرداختم. وقتی فهمیدم دوستم فروشگاه پوشاک خودش را جمع کرده است و قصد دارد به شغل دیگری روی بیاورد از او خواستم تک باز کن لباس را به من بدهد چرا که نقشه عجیبی به سرم زده بود و میتوانستم با این نقشه زیرکانه توقعاتم را برآورده کنم خلاصه تک باز کن لباسها را گرفتم و روز بعد درحالی که پسر کوچکم را درون کالسکه گذاشته بودم به سوی فروشگاههای بزرگ لباس در خیابان ایثار به راه افتادم یکی از آن فروشگاهها همیشه لباسهای شیکی را پشت ویترین مغازه میگذاشت که توجهم را به خود جلب کرده بود درحالی که اندکی استرس نیز داشتم با کالسکه وارد فروشگاه شدم آن جا بود که به دور از چشم فروشندگان «دزدگیر لباس ها» را به طور پنهانی باز میکردم و لباسها را داخل کالسکه طوری قرار میدادم که هیچ کس متوجه نمیشد، اما غافل از این بودم که صاحب مغازه از طریق دوربینهای مدار بسته مرا زیرنظر دارد لحظهای به خود آمدم که صاحب مغازه با پلیس تماس گرفته بود و نیروهای گشت کلانتری دستبندهای قانون را بر دستانم حلقه زدند. آن جا بود که جز ندامت و پشیمانی حرفی برای گفتن نداشتم و نمیتوانستم به چشمان همسرم نگاه کنم او چیزی در زندگی برایم کم نگذاشته بود، اما این حس بلندپروازی درحالی روزگارم را به تباهی کشاند که نمیدانم پاسخ پدر و مادر و اطرافیانم را چگونه بدهم و ...
شایان ذکر است به دستور سرهنگ محسن باقیزاده حکاک (رئیس کلانتری ۲۴ میرزا کوچک خان) پرونده این زن جوان برای کشف سرقتهای احتمالی دیگر به دایره تجسس کلانتری ارجاع شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع:خراسان
انتهای پیام/