به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، مهدی ترابی آن شبی که در رویابافیهایش برای بازی حساس پیشِ رو داشت شادی بعد از گلش را طراحی میکرد، شاید به ذهنش هم نمیرسید دامنه این شادی پرمعنی آنقدر گسترده شود که پیامش از ورزشگاه آزادی به قلبهای ایرانیان در سراسر کشور مخابره شود و دلهایی را که به عشق ایران میتپد، یکصدا کند. همه ماجرا، اما این نبود.
جملهای که شماره ۹ محجوب تیم پرسپولیس در مستطیل سبز ورزشگاه پایتخت به رخ دوربینها کشید، کیلومترها دورتر انگار رستاخیزی در دل یک مادر دردمند ایجاد کرد. آقا مهدی و شادی گل طوفانیاش، آتش عشق یک مادر شهید تبریزی را از زیر خاکستر گذر ایام شعلهور کرد و انگار جانی دوباره به مادر داد. هفته گذشته خبر تقدیر متفاوت مادر شهید «محمد خلیل پورنهر» از مهدی ترابی و شادی گل خاصش نقل همه رسانهها بود. حالا که تبوتاب اولیه ماجرا فروکش کرده، به سراغ این مادر دوستداشتنی رفتهایم تا بدانیم چرا حرکت بازیکن جوان پرسپولیس آنقدر در نظرش بزرگ بوده که تصمیم گرفته بهعنوان پاداش، او را از محل حقوق پسر شهیدش به زیارت مشهد بفرستد. حاجیه خانم «صدیقه برهون» و «اصغر خلیل پورنهر»، مادر و برادر شهید «محمد خلیل پورنهر» از قصه ۴۰، ۵۰ سالهای گفتند که راز همه ماجراهای امروز است.
۳۸ سال هم گذشتهباشد، هنوز دوستت دارم
«هر وقت سر مزار محمد میروم، برایش میخوانم: «آهولار دوزومونن، دوزولوپ دوزومونن. هیچ کیمینن گتمیسن، محمد دو گداخ ننوینن/ آهوها برای رفتن، ردیف به ردیف ایستادهاند. محمد، تو اگر برای رفتن دلت با کسی نیست، بلند شو با من (مادرت) به خانه برویم.»
مادر و فراموشی؟! ۳۸ سال که سهل است. ۱۳۸ سال هم که بگذرد، خاطرات آن فرزند عزیزکرده از دل و ذهنش پاک نمیشود. همین «بایاتی» (شعر مادرانه برای فرزند) زیبایی که مادر به زبان شیرین آذری برایمان میخواند، شهادت میدهد تا دنیا دنیاست، محمد برایش زنده است. اینطور است که تا میخواهم از محمد برایم بگوید، گل از گلش میشکفد و میگوید: «میدانی، من هیچ قوم و خویشی ندارم؛ نه خواهر و برادر، نه خاله و دایی و... همه کسِ من، ۶ فرزندم هستند که هیچ وقت تنهایم نمیگذارند و حسابی به من محبت دارند. اما همه این ۶ تا بچه، یک طرف و محمد هم یک طرف. هیچکس برای من، محمد نمیشود.»
شهید محمد خلیل پورنهر در کلاس قرآن، نفر اول از سمت راست
حالا مادر لبخندبرلب میشود راوی زیباییهای زندگی پسر ارشدش: «خیلی اخلاقهای قشنگی داشت. پیش بزرگترها حرف نمیزد. آنقدر احترام بزرگترها را داشت که اصلاً جلوی آنها سرش را بالا نمیآورد. کم سن و سال بود که کنار دست پدرش در آرایشگاه شروع به کار کرد. با اینکه در آن فضا، آن هم قبل از پیروزی انقلاب، شرایط خوبی به لحاظ فرهنگی وجود نداشت، اما محمد خودش را حفظ و راهش را پیدا کرد. شکر خدا دوستان خوبی داشت که او را با مسجد آشنا کردند. از همان موقع، همه زندگیاش شد مسجد و قرآن، طوری که بعد از چند سال خودش مربی قرآن شد و در مسجد «غریب لَر» تبریز و مسجد جامع روستای «بارِنج» به بچهها قرآن درس میداد. سنی نداشت، اما حواسش به همهچیز بود. پدرش میگفت: میدیدم هر روز بعد از کار، یک نان سنگک میخرد و بیسروصدا با دوچرخهاش جایی میرود. یک روز پیگیر شدم که ببینم ماجرا چیست. محمد گفت: یک آقا سیدی را میشناسم که خیلی تنها و فقیر است. با دستمزدهایی که از شما میگیرم، گهگاه چیزهایی میخرم و برایش میبرم.»
محمد جان گاهی هم مهمان ما باش!
«فعالیتهای انقلابی که شروع شد، دیگر محمد را در خانه نمیدیدیم. شب و روزش در مسجد میگذشت. انقلاب هم که پیروز شد، ماجرا همین بود. طوری شدهبود که میگفتم: محمد جان، هر از چند گاهی پیش ما هم بیا و مهمان خانهمان باش! آن روزها منافقین همهجا وارد شدهبودند و نیروهای انقلابی را ترور میکردند. من هم به خاطر فعالیتهای قرآنی محمد خیلی نگرانش بودم و اصرار میکردم مراقب خودش باشد. اما محمد هیچ نگرانی و ترسی نداشت و میگفت: مامان! ما باید برای کمک به انقلاب، وظیفهمان را انجام بدهیم. اگر هم اتفاقی بیفتد، چه بهتر؛ به جای مرگ در رختخواب، شهادت نصیبم میشود. میدانی مامان، شهادت، یک هدیه از طرف خداست.»
محمد را خیلی وقت پیش پسندیده بودند. بهگواه شناسنامهاش، او هم یکی از همان «یاران در گهواره» بود که «روح خدا» در روزهای تبعید و ناامیدی، وعده قیامشان را دادهبود. القصه، خدا هم صدای دل محمد را شنید. صدای جنگ که بلند شد، خیلی طول نکشید که عزم رفتن کرد. رفت و زود هم هدیهاش را از خدا گرفت. اصغر آقا، برادر شهید به کمک مادر میآید و میگوید: «محمد فقط ۲ ماه در جبهه بود و دیماه سال ۱۳۶۰، در ۱۹ سالگی، در عملیات طریقالقدس (آزادی سوسنگرد) به شهادت رسید. حالا که نگاه میکنم، انگار محمد در جبهه، نگران این روزهای ما بود. او در نامهای که قبل از شهادتش فرستادهبود، نوشتهبود: بعد از شهادت، لباسهایم را نگهدارید و به برادر کوچکترم بدهید تا وقتی بزرگ شد، بداند برادری داشته که در راه خدا و برای دفاع از وطن جانش را فدا کرده است.»
عشق فوتبال، دیوار همسایه و دیگر هیچ
ولولهای که مهدی ترابی با شادی بعد از گلش در فضای مجازی و حقیقی برپا کردهبود، داشت کمکم فروکش میکرد که یک نامه، دوباره این موضوع را در صدر اخبار قرار داد؛ نامهای از طرف مادر یک شهید در تقدیر از حرکت ارزشمند بازیکن پرسپولیس. مثل خیلیهای دیگر، کنجکاوم بدانم چه چیزی باعث میشود مادر ۸۲ ساله یک شهید تا این حد به مسائل روز ورزش توجه نشان دهد که روایت مادر از زاویهای دیگر از زندگی محمد، میشود جواب سئوالم: «محمد خیلی اهل فوتبال بود. از هر فرصتی برای فوتبال بازی کردن استفاده میکرد. مرحوم پدرش، اما موافق این کار نبود و نمیگذاشت برود سراغ فوتبال. میگفت: به درس و مشقت برس. ولی محمد مگر دستبردار بود؟ تا پدرش غافل میشد، فرار میکرد! از روی دیوار میپرید توی کوچه و با دوستانش میرفتند دنبال توپ. همسایه دیواربهدیوارمان از دستش عاصی شدهبود. میگفت: یا بگذارید راحت برود سراغ فوتبال یا در خانه نگهش دارید. خسته شدیم اینقدر از دیوار ما بالا آمد...»
صحبتهای مادر که به اینجا میرسد، برادر شهید لبخندبرلب میگوید: «محمد، طرفدار تیم پرسپولیس بود و همیشه عکسهای بازیکنان این تیم مثل علی پروین، ابراهیم آشتیانی و... را میخرید و جمع میکرد. یک دفتر هم داشت که این عکسها را در آن میچسباند و برای خودش یکجور آلبوم درست کردهبود. از وقتی ما این موضوع را برای مادر گفتهایم، ایشان هم به تیم پرسپولیس علاقه پیدا کرده است.»
دلم میخواهد مهدی ترابی همراه «محمد» م به مشهد برود
«از بس محمد عاشق فوتبال بود، من هم وقتی تلویزیون فوتبال پخش میکند، گهگاه مینشینم و نگاه میکنم. آن روز وقتی دیدم مهدی ترابی روی پیراهنش نوشته: «تنها راه نجات کشور، اطاعت از رهبری»، یاد محمد افتادم. پسرم هم عاشق فوتبال بود و هم همیشه به بزرگترها احترام میگذاشت. مهدی ترابی هم میخواست بگوید همه باید به حرف رهبر که بزرگتر ما در کشور است، گوش کنند. مهدی ترابی را که دیدم، احساس کردم این جوان، ادامهدهنده راه پسر من است. اصلاً احساس کردم او محمد خودم است. به همین خاطر فکر کردم باید یک کاری برای تقدیر و تشویق او انجام دهم.»
چشمهای مادر از شادی برق میزند وقتی میخواهد از هدیهای بگوید که برای پسر جدیدش در نظر گرفته: «به فرزندانم گفتم: دلم میخواهد از حقوق محمد، مبلغ یک میلیون تومان به آقا مهدی هدیه بدهم تا او همراه محمد به مشهد برود! میدانم حتماً محمد هم با او به مشهد میرود، چون خیلی فوتبالیستها را دوست داشت. دلم میخواهد آقا مهدی برود پیش امام غریب (ع) و هرچه دلش میخواهد را از آقا (ع) بخواهد.»
میپرسم: دوست دارید مهدی ترابی به خانهتان بیاید؟ خطا پرسیدهام انگار که مادر بلافاصله میگوید: «بله. افتخار میکنم به خانه ما در تبریز بیاید. میدانم وقتی مهدی ترابی از در خانهمان وارد شود، محمد هم همراهش میآید...»
دوست دارم لباسش را به من هدیه بدهد تا آن را تقدیم آقا کنم
دوباره یاد نامه مادر میافتم و آن بخشی که درخواست کردهبود مهدی ترابی لباسش را که منقش به آن جمله زیبا بود، به او هدیه کند. تا اسم لباس را میآورم، دوباره دل مادر هوایی میشود و انگار فقط یک «بایاتی» میتواند حرف دلش را درست معنی کند: «محمد کوینگون آغ ساخلارام/ یووارام آغ ساخلارام/ محمد بئر ده قاپیمنن گیرسون/ سنی قوناخ ساخلارام/ محمد! پیراهنت را سفید نگه میدارم/ میشویم و تمیز و سفید نگهش میدارم/ اگر یکبار دیگر به خانهام بیایی/ تو را مهمان نگه میدارم»
برادر دوباره کمکحال مادر میشود و میگوید: «مادر در نامهای که خطاب به مدیرعامل باشگاه پرسپولیس نوشتهبود، درخواست کردهبود اگر ممکن است، مهدی ترابی آن لباسی را که در روز مسابقه پوشیده و روی آن نوشتهبود: «تنها راه نجات کشور، اطاعت از رهبری»، به مادر هدیه کند. البته مادر این لباس را هم برای خودش نمیخواهد. نیت مادر این است که آن لباس را بهعنوان بهترین هدیه بگیرد و بعد، بهعنوان بهترین هدیه به مقام معظم رهبری تقدیم کند.»
کار «ترابی»ها را کم نشمارید
از بازخوردها که میپرسم، همه صورت برادر، لبخند میشود و میگوید: «ما در این ماجرا، دست خدا را دیدیم. آنهمه استقبال و محبت نسبت به نامه مادر، در اختیار ما یا ناشی از کار مادر و خانواده ما نبود. توجه گسترده رسانهها، حضور سردار «خرم»، فرمانده محترم سپاه عاشورا آذربایجان شرقی در منزل ما برای تقدیر از مادر و ابلاغ پیام سردار «غلامرضا سلیمانی»، رییس سازمان بسیج مستضعفین، اعلام حمایت معاون پارلمانی و حقوقی وزارت ورزش، مدیر کل فدراسیونهای ورزشی و رییس سازمان بسیج وزارت ورزش و... مواردی نبود که در اختیار ما باشد. اصلاً اگر مسائل مادی و این چیزها در میان بود، خدا اجازه نمیداد این ماجرا همهگیر شود و محبتش را به دلها نمیانداخت. از من بپرسید، میگویم لطف خدا و امداد ارواح مطهر شهدا و نهفقط برادر شهید من این ماجرا را پیش برد وگرنه ما کارهای نبودیم.
از بازخوردهای رسمی که بگذریم، واکنش دوستان و اقوام و همسایهها هم نسبت به مادر، خیلی زیبا بود. در آن روزها مادر به هر مجلسی میرفت؛ از روضه و تعزیه گرفته تا دیگر مراسم، همه ایشان را مورد لطف قرار میدادند و از کار ایشان در حمایت از مهدی ترابی تقدیر میکردند. نمیدانید این واکنشها چقدر برای مادر روحیهبخش بوده و دلش را شاد کرده. اصلاً انگار در ۸۲ سالگی، جان دوباره گرفته. مادر اخیراً یک عمل جراحی داشت و کمی افسرده شدهبود، اما با این اتفاقات انگار همه آن ناراحتیهای جسمی و روحی را فراموش کرد و انرژی خاصی گرفت.»
اصغر آقا دلش میخواهد حق مطلب را درباره بازیکن جوان پرسپولیس و اقدام ابتکاریاش ادا کند: «مهدی ترابی باید حمایت میشد. بعد از اینکه ایشان در شادی بعد از گلش، این نکته مهم را به همه یادآوری کرد که اگر موفقیت کشور را میخواهند، تنها راه این است که از رهبری اطاعت کنند، دشمن متمرکز شد روی تخریب آقا مهدی و این شعار. تمام تلاششان را به کار بستهبودند که نگذارند این ماجرا برجسته شود. در این شرایط، مادر یک شهید، به مدیرعامل پرسپولیس نامه نوشت و از کار مهدی ترابی تقدیر کرد و با این کار، دوباره این ماجرا را بر سر زبانها انداخت و نقشه دشمنان را نقش بر آب کرد.
بعد از آن، دیگر خانواده شهدا ازجمله خانواده شهید «مهدی رضاییمجد» (کاپیتان تیم ملی جوانان) هم به میدان آمدند و از حرکت ترابی حمایت کردند. در محیطهای ورزشی هم جریان زیبایی در تکرار حرکت مهدی ترابی شکل گرفت و همه از او حمایت کردند. باید هم از این جوان و کار زیبایش حمایت میشد. کار ترابی و دیگر بازیکنانی که به مسائل ارزشی بها میدهند را کم نشمارید. این حرکتها، تاثیرگذاری عمیقی دارد و بهمرور میتواند روحها و زبانها را در ورزشگاهها تطهیر کند و اختلافها را از بین ببرد.»
پرسپولیس کمک کرد بعد از ۳۷ سال دینم را به محمد ادا کنم
«این نکته که در موضعگیریهای فوتبالی خانواده ما، تیم پرسپولیس، جایگاه خاصی داشته، یک رمز و راز دارد. راستش را بخواهید، ماجرا به کودکی من و نوجوانی محمد برمیگردد. وقتی من حدود ۱۱، ۱۲ ساله و محمد حدود ۱۶، ۱۷ ساله بودیم، یک روز دعوایمان شد. خب، محمد بزرگتر از من بود و از خجالت من درآمد. من که دیدم زورم به او نمیرسد، رفتم بهاصطلاح چغلیاش را به پدرم کردم. گفتم: آقا جون خبر ندارید محمد با آن پولهایی که از شما میگیرد، میرود عکس فوتبالیستها را میخرد و توی دفترش میچسباند. ببینید چطور پولهای شما را هدر میدهد... پدرم هم که خیلی مرا دوست داشت، کتک مفصلی به محمد زد و متاسفانه آن دفتر محبوبش را هم پاره کرد! محمد خیلی ناراحت شد. آن ماجرا و ناراحتی شدید محمد، در تمام این سالها مثل یک درد و جراحت عمیق در قلب من بود و به خاطر اینکه باعث از بین رفتن آن عکسهای محبوب محمد شدهبودم، احساس ناخوشایندی داشتم.
این موضوع را پارسال و امسال هم برای آقای عرب و هم برای آقای انصاریفرد تعریف کردم و هر دو به گریه افتادند. به آنها گفتم: شما را به خدا کاری کنید من از شرمندگی محمد دربیایم و حساب ما برای آن دنیا نماند. آقای عرب گفت: شما یک هدیه به ما بدهید! بخشی از خاک محل شهادت آقا محمد را به همراه عکس ایشان به ما بدهید تا آن را مادامالعمر در اتاق مدیرعامل پرسپولیس بگذاریم و یاد شهید محمد خلیل پورنهر بهعنوان هوادار خاص پرسپولیس برای همیشه در باشگاه زنده بماند و روح شهید همیشه حامی تیم ما باشد... نمیدانید آقای عرب با این کار، انگار دنیا را به من داد. اصلاً انگار از زیر بار سنگین تمام این سالها رها شدم.»
هیجان و شادی در صدای اصغر خلیل پورنهر، برادر شهید موج میزند. نفسی تازه میکند و اینطور ادامه میدهد: «باشگاه پرسپولیس همیشه امانتدار خوبی بوده است. آقای انصاریفرد هم که در جریان اتفاق مبارک پارسال قرار گرفتهبود، امسال برای تقویت رویه ایجاد شده، به منزل ما تشریف آورد و با مادرم دیدار کرد. جو بسیار صمیمانه آن دیدار، برای ما خاطره شد. آقای انصاریفرد موقع اذان به منزل مادر رسید و قبل از هر کاری به نماز ایستاد. ازآنجاکه نمیتوانست روی زمین نماز بخواند، روی میز غذاخوری در آشپزخانه منزل مادر نمازش را خواند؛ همینقدر صمیمی.
موقع خداحافظی، مادرم به ایشان گفت: پسرم! من چیزی از مال دنیا ندارم به شما بدهم. خودتان همهچیز دارید. اما سجادهام را که همیشه نمازهایم را روی آن خواندهام، به شما هدیه میدهم. چشمهای آقای انصاریفرد پر از اشک شد و گفت: این بهترین هدیهای است که در تمام عمرم گرفتهام. بعد از این، نمازهایم را روی این سجاده میخوانم... سایت باشگاه پرسپولیس خبر این دیدار را اینطور منعکس کرد: «دیدار مدیرعامل پرسپولیس با خانواده شهید طرفدار تراکتور که شهیدی پرسپولیسی داشت». ببینید؛ این حرکت خیلی باارزش و قابل احترام است. شاید هر باشگاهی این کار را نکند و کل ماجرا را به نام خودش ثبت کند. اما باشگاه پرسپولیس با این حرکت، یک قدم دیگر در جهت ایجاد وفاق بین دو تیم برداشت. چنین حرکتی در شرایطی که دشمن منتظر است کوچکترین اختلافی بین تیمهای فارسزبان و ترکزبان پیش بیاید تا از آن سوءاستفاده کند، خیلی ارزشمند است. این حرکت آقای انصاریفرد هم دل مرا آرام کرد و باعث شد دیگر خجالتزده محمد نباشم. از ایشان و باشگاه پرسپولیس تشکر میکنم.»
تراکتور و پرسپولیس ثابت کردند اگر بخواهیم، میشود جلوی اهانتها را گرفت
اگر از علاقهمندان فوتبال و دنبالکننده اخبار این حوزه باشید، احتمالاً نام خانواده شهید خلیل پورنهر قبل از این هم به گوشتان خورده است. موضعگیریهای دلسوزانه درباره موضوعات روز ورزش، پیش از این هم در کارنامه این خانواده دغدغهمند ثبت شده است. اصغر خلیل پورنهر، برادر شهید گریزی میزند به حرکت سال قبل خانواده و میگوید: «چند سالی است شاهد تنش در میان هواداران تیمهای تراکتور و پرسپولیس هستیم و متاسفانه این موج تبدیل به یک جریان توهین و تخریب متقابل شده است و از همه بدتر اینکه دشمن هم وارد عمل شده و تلاش میکند با سوءاستفاده از این شرایط، نقشههایش برای اختلافافکنی میان اقوام مختلف کشور را از طریق ورزشگاهها و هیجانات موجود در این فضا پیش ببرد. ما وقتی در خانه درباره این مسائل صحبت و ابراز ناراحتی میکردیم، مادر هم از موضع مطلع و ناراحت شد. دلمان میخواست قدمی برای رفع این شرایط ناخوشایند برداریم. اینطور بود که پارسال در آستانه دیدار دو تیم، مادر گفت: از قول من برای مدیرعامل هر دو تیم نامهای بنویسید و بگویید به حرمت خانواده شهدا چارهای بیندیشید و اجازه ندهید دشمن از محیط ورزشگاه برای منافع خودش استفاده کند. استقبال کردیم، چون معتقدیم کلام مادر شهید، چیز دیگری است و اثرگذاری خاصی دارد. احساس میکردیم فقط یک مادر شهید میتواند با مدیر هر دو تیم صحبت کند و مجموعه دو تیم را به آرامش دعوت کند.
خلاصه نامهها را ارسال کردیم و خوشبختانه با پاسخ محبتآمیز مدیرعامل هر دو تیم مواجه شدیم. آقای «عرب» از توصیه مادر بسیار استقبال کرد. مادرم خطاب به ایشان گفتهبود: به حرمت روح پسرم که طرفدار پرسپولیس بود، برای رفع این مشکل کاری کنید. آقای عرب هم در پاسخ گفت: ما به حرمت مادر شهید، هیچ هواداری را از تهران به ورزشگاه تبریز نمیآوریم تا در این مقطع به کاهش حساسیتها کمک کنیم. مالک باشگاه تراکتور هم که خارج از کشور بود، با مادر تماس گرفت و ضمن استقبال از نامه ایشان، گفت: نام من محمدرضاست و همسنوسال محمد شما هستم. از این به بعد، مرا پسر خودتان بدانید... حرکت فرهنگی یک مادر شهید و همراهی و همکاری مدیرعامل دو تیم با این حرکت و تدبیر آنها باعث شد در آن دیدار هیچ اتفاق ناخوشایندی پیش نیاید و هیچ توهینی از تماشاگران دو طرف صورت نگیرد. اما درست هفته بعد در دیدار تراکتور و سپاهان در اصفهان، چون هیچکس تدبیری نیندیشیدهبود، متاسفانه بین تماشاگران درگیری ایجاد شد و ۱۵۸ نفر مجروح شدند!»
نگذاریم دشمن از ورزشگاههایمان سوءاستفاده کند
برادر شهید با اشاره به اتفاقات تلخ توهین برخی از تماشاگران به مادر بزرگوار «رسول خطیبی» در ورزشگاه آزادی در دیدار پرسپولیس - ماشینسازی تبریز و شعارهای ناخوشایند برخی تماشاگران در ورزشگاه یادگار امام تبریز در دیدار تراکتور – استقلال که کام همه ازجمله این خانواده را تلخ کرده، ادامه میدهد: «دو ماجرای متفاوت دیدار تراکتور - پرسپولیس و تراکتور – سپاهان در سال گذشته نشان داد اگر تیمها به فعالیتهای فرهنگی بها بدهند و دلسوزانه در جهت سالمسازی فضای ورزشگاهها همکاری کنند، میتوان از این اتفاقات تلخ جلوگیری کرد و دست دشمن را از تفرقهافکنی از طریق تشدید تنشها در فضای ورزشگاهها کوتاه کرد. ببینید مهدی ترابی، یک بازیکن فارسزبان از یک تیم تهرانی است، اما اولین کسی که به شکل ویژه از حرکت زیبای او تقدیر کرد، یک خانواده شهید ترکزبان طرفدار تراکتور از شهر تبریز بود. همین ادای احترام مادر شهید و در ادامه، انعکاس این حرکت در رسانههای تبریز ازجمله شبکه «سهند» آذربایجان شرقی، یک نگاه دیگر و یکجور احترام نسبت به مهدی ترابی و تیم پرسپولیس در تبریز ایجاد کرد.
متاسفانه این فضای زیبا در دقایق پایانی دیدار پرسپولیس و ماشینسازی تبریز مخدوش شد و گروهی از تماشاگران به مادر مرحوم آقای خطیبی که مادر دو شهید بودند، توهین کردند. این اتفاق، باعث رنجش خانوادههای معظم شهدای آذربایجان شد و متاسفانه بهانه جدیدی به دست دشمن داد. میپذیریم که آن تماشاگران شاید از مادر شهید بودن مادر آقای خطیبی بیخبر بودهاند. اما اصل ماجرا، یعنی اهانت به بازیکنان تیم مقابل و خانوادههایشان، مردود و مذموم است. از آن طرف، شعارهای ناخوشایندی که توسط بعضی هواداران تراکتور دادهشد هم به هیچ وجه قابل قبول نیست. این قبیل شعارها، قطعاً قلب ملت بزرگوار ایران را به درد میآورد و دشمن شادکن است. خسارات بزرگی از این سمت بر ایران وارد شده و میشود. ورزشگاههای ما محل اختلاف اقوام و محل آوردن پرچم کشورهای بیگانه نیست. فقط باید پرچم ایران باشد و بس؛ و شعارها باید فقط شعار وحدت و همدلی و همزبانی باشد.
تمام حرف ما این است که اهانت به هرکس و از جانب هرکس در محیط ورزشگاهها، ناپسند و غیرقابلقبول است و نباید به تفرقهافکنان اجازه داد از فضای ورزشگاهها در جهت ضربهزدن به کشور استفاده کنند. از مسئولان محترم وزارت ورزش و فدراسیون فوتبال، مدیران باشگاهها، بازیکنان و مسئولان کانونهای هواداران تیمها درخواست میکنیم برای رفع این مشکل با هم همکاری کرده و تدبیری برای این موضوع بیندیشند و اجازه فرصتطلبی به دشمن ندهند.»
منبع:فارس
انتهای پیام/