به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، اواسط قرن نوزدهم تا پایان این قرن در آمریکا را دوران غرب وحشی مینامند، دورهای که بلافاصله پس از پایان جنگ داخلی در این کشور و در آستانه شروع قرن جدید بود.
در این برهه از تاریخ آمریکا، زنان و مردان زیادی دسته دسته و از مسیرهای وحشی و رام نشده غرب رودخانه میسیسیپی در جستجوی آزادی و ثروت از نقطهای به نقطه دیگر میرفتند بدون اینکه نظم و قانون خاصی وجود داشته باشد.
در شهرهای بسیاری که به خاطر شایعات و ادعاها در مورد پیدا شدن رگههای طلا و نقره و همچنین چاههای نفت در آن حوالی شکل گرفته بودند، پیدا کرد یک وسیله سرگرمی کار چندان سختی نبود. در این میان بر سر هر چیزی رقابت و دوئل وجود داشت و اگر به اندازه کافی در کشیدن تپانچه سریع نبودید خیلی زود به پایان خط زندگیتان میرسیدید.
دستکم این چیزی است که هالیوود از دنیای غرب وحشی برای ما ترسیم کرده است. در این تصویرسازی هالیوودی، همواره از مردان سخن گفته شده و مردان غرب وحشی ستارههای داستان بودهاند؛ از وایت ایرپ گرفت تا داک هالیدی، جسی جیمز، بوچ کسیدی و ساندنس کید و البته بیلی دِ کید.
اما زنان چه؟ واقعیت این است که زنان غرب وحشی نیز به اندازه مردان زمان خود شجاع، قانونگریز و خشن بودند و برخی از آنان نیز برای اثبات این موضوع القاب خاصی داشتند.
ماری کیت هورونی زنی بود که در غرب وحشی اغلب با عنوان خانم داک هالیدی شناخته میشد، زیرا مدتی طولانی با این دندانپزشکی که به هفتتیرکشی روی آورد رابطه عاشقانه داشت. با این وجود هورونی نیز نه تنها معشوقه یک شرور یاغی مشهور بود بلکه خود نیز در دنیای یاغیان غرب وحشی نام و اعتباری داشت.
هورونی در حدود سال ۱۸۵۰ و در سرزمینی که آن زمان مجارستان نامیده میشد بدنیا امد. خانواده او بعدها به مکزیک مهاجرت کردند، جایی که پدر او به عنوان جراح شخصی امپراطور ماکسیمیلیان مشغول به کار شد. وقتی که دولت امپراطوری در مکزیک سقوط کرد، خانواده هورونی نیز به آیووا نقل مکان کردند.
مدت کوتاهی بعد از این ماجرا، کیت یتیم شده و پس از یک ازدواج تراژیک و از دادن همسر و فرزندش به خاطر یک تب کشنده، مجبور به روسپیگری در شهر داج سیتی شد. در همین شهر بود که کیت در سال ۱۸۷۵ با وایت ایرپ و از طریق او با داک هالیدی آشنا شد، آشنایی که خیلی زود به عشق انجامید.
علاقه او به هالیدی چنان زیاد بود که وقتی او را به خاطر کشتن یک مرد به خاطر کارت بازی دستگیر کردند، کیت سعی کرد او را فراری دهد. در ادامه او زندانبان هالیدی را تهدید کرد که در صورت آزاد نکردن شوهرش او را به قتل خواهد رساند و در نهایت توانست هالیدی را آزاد کند.
این دو در نهایت به شهر تامبستون رفته و در آنجا بود که داک هالیدی در نبرد مسلحانه مشهور او کی کورال شرکت کرد. هورونی در نهایت در سن ۸۹ سالگی در آریزونا درگذشت.
زیبا، جذاب و باهوش! ایتا پلیس بعد از آشنایی با هری لانگاباو و رابرت لروی پارکر که بعدها به ساندنس کید و بوچ کسیدی مشهور شدند، دیگر ضلع خطرناک این مثلث را تشکیل داد. این سه در حدود سال ۱۹۰۰ در روسپیخانهای در سن آنتونیو با یکدیگر آشنا شده و ماجراجوییهای مشهور خود را آغاز کردند.
اطلاعات زیادی در مورد زندگی این زن در دست نیست، اما بسیاری از تاریخ شناسان بر این باورند او همان آن باستی است که گفته میشود از اعضای دارودسته لانگابالو و پارکر بوده است. گفته میشود که در جریان سرقتهای کسیدی و کید، پلیس نقش نگه داشتن و آماده کردن اسبهای فرار را داشته و ظاهراً به تنهایی حمله گروهی از تعقیب کنندگان این دو را دفع کرده است.
او رابطهای عاشقانه با لانگاباو داشته و در بسیاری از سرقتها همدست وی و پارکر بود. مدت کوتاهی پس از آشنایی با این دو، پلیس با آنها به آرژانتین گریخته و در آنجا نیز در سرقت از بانکها مشارکت داشت. لانگاباو و پارکر در نهایت توسط سواره نظام بولیوی کشته شدند و احتمال میرود که پلیس نیز در این عملیات کشته شده باشد.
با این وجود شایعاتی در مورد زنده ماندن او و بازگشتش به آمریکا و ادامه زندگی در روسپیخانهها یا بعنوان معلم و سرباز در جنگ مکزیک و آمریکا نیز وجود دارد. در هر صورت به ایتا پلیس در غرب وحشی لقب ملکه یاغی داده شده بود.
اجازه ندهید ریش و سبیل گولتان بزند، زیرا النور دومونت در سالهای اول جوانی خود در اواسط قرن نوزدهم زنی بود که در قمارخانهها کار میکرد. بر اساس کتابهای تاریخی، دومونت لباسهای فاخری پوشیده و موهای خود را بلند کرده و روی سرش میبست.
او در سال ۱۸۲۸ در نیواورلئان به دنیا آمده، زمانی که تنها ۲۱ سال سن داشته به کالیفرنیا نقل مکان کرده و خیلی زود به عنوان یک قمارباز ماهر برای خود نامی دست و پا کرد، هر چند در نهایت از محل کارش در یک کافه و قمارخانه به دلیل تقلب اخراج شد. با این وجود وقتی که دومونت به شهر نوادا سیتی رسید مقدار قابل توجهی پول همراه خود داشته و یک کافه برای خودش باز کرد.
خیلی زود معدنکاران به کافه او هجوم برده و از هیچ تلاشی برای اغوا کردن این زن مشهور دریغ نکردند. با این وجود هیچ کس نتوانست نظر او را به خود جلب کند تا اینکه دومونت به کارسون سیتی رفته و پس از خرید یک مزرعه شیفته مردی به نام جک مک نایت شد. اما پس از این که مک نایت یک شیاد از آب درآمده و مزرعه را به فروش رساند، دومونت چارهای جز کشتن او نداشت.
شهرت و اعتبار دومونت بعد از این قتل رو به افول گذاشت و به خاطر اینکه یک ردیف موی زمخت بالای لبش سبز شده بود به او لقب بانوی سبیلو دادند. در یکی از شبهای سال ۱۸۷۹، دومونت پس از برداشتن یک بطری شراب و مقداری مورفین، به تنهایی و با پای پیاده از شهر خارج شد و روز بعد جنازه او را پیدا کردند.
به نظر میرسد که سرنوشت بل استار این نبود که راهزن باشد. او با نام مایرا میبل شرلی در میزوری و در یک خانواده متمول به دنیا آمده بود طوری که انتظار میرفت زندگی خوبی در انتظار او باشد. اما جنگ داخلی آمریکا باعث از بین رفتن ثروت خانوادگی او شده و خانوادهاش برای شروع مجدد زندگی به تگزاس نقل مکان کردند.
بل که در این سالها به عنوان جاسوس نیروهای کنفدراسیون کار کرده بود خیلی زود مسیر اشتباه را در پیش گرفته و به دار و دسته جیمز یانگر پیوست و در ادامه با یک آدمکش مشهور به نام جیم رید ازدواج کرد. بر اساس شواهد تاریخی، رید علاقهای اعتیادگونه به دزدیدن اسب و سرقت از بانک داشت.
او بل را همراه خود به تگزاس، کالیفرنیا و مناطق تحت کنترل سرخپوستان برده و در قانونشکنی، قتل و به طور کلی دردسر درست کردن در کنار خود داشت. به عنوان یک مادر جوان، بل نیز به همسر خود کمک کرده و همیشه همراه وی بود هر چند شواهد زیادی دال بر مشارکت بل در این قانونشکنیها وجود ندارد.
بعد از مرگ رید در سال ۱۸۷۴، بل با سم استار که یک یاغی نیمه سرخپوست بود آشنا شده و بدین ترتیب بود که زندگی واقعی او به عنوان ملکه راهزن آغاز گردید. او و استار به زور مالکیت یک مزرعه ۱۰۰۰ هکتاری را در اوکلاهاما در اختیار گرفته و اغلب میزبان شخصیتهای شرور و تحت تعقیبی مانند جسی جیمز و دیگران بودند.
بل در این مدت به سرقت اسب، خرید و فروش غیرقانونی مشروبات الکلی و قانونشکنیهای کوچکتر مشغول بوده و مدت کوتاهی را نیز در زندان گذراند. در سال ۱۸۸۶ بود که سم استار توسط یکی از رقبایش کشته شد و بدین ترتیب بود که بل دیگر ذائقه خود برای جرم و جنایت را از دست داد. او در نهایت در ژانویه ۱۸۸۹ و در حالی که سوار اسب بود مورد اصابت گلوله قرار گرفته و کشته شد.
پرل هارت که با لقب راهزن آریزونا نیز شناخته میشد، سرقت از دلیجانها را پیشه خود ساخته بود. او این کار را در ماه می ۱۸۹۹ و در حالی که سخت برای فرستادن پول برای فرزند و همسرش درمانده بود، آغاز کرد و به اولین سرقت خود از دلیجانها دست زد.
بر اساس شواهد تاریخی، او که لباسهای مردانه به تن داشت با ۴۱۸ دلار پول نقد، دلیجان مذکور را ترک کرد. او تا حدودی از کار خود شرمسار بود به همین دلیل به هر یک از مسافران یک دلار پس داد تا بتوانند در شهر برای خود غذایی بخرند. در نهایت مامورین قانون هارت و همسرش، جو بوت، را دستگیر کرده و آنها را به زندان فرستادند.
در ادامه هارت توانست نگهبانان را اغوا کند که در فرار از زندان به او کمک کنند، اما خیلی زود دوباره دستگیر شد. در ادامه همسر هارت به ۳۰ سال زندان محکوم شد، اما خود هارت توسط هیئت منصفه بیگناه شناخته شد. این حکم باعث عصبانیت قاضی شده و به همین خاطر او را به جرم به سرقت بردن تپانچه راننده دلیجان به هفت سال زندان محکوم کرد.
هارت در زندان به شکل غیرمنتظرهای باردار شده و فرماندار آریزونا برای حفظ آبروی مقامات شهر او را در سال ۱۹۰۲ مورد عفو قرار داد. اطلاعات زیادی در مورد زندگی هارت پس از آزادی از زندان در دست نیست.
قبل از اینکه سالی اسکول به یکی از ترسناکترین زنان غرب وحشی تبدیل شود نام او سالی نیومن بود که در سال ۱۸۱۷ در ایلینوی به دنیا آمده بود. ۶ سال بعد، خانواده او به تگزاس نقل مکان کرد جایی که سالی برای اولین بار با طعم تلخ زندگی خشن و ترسناک در غرب وحشی آشنا شد.
او در این شهر شاهد بریده شدن انگشتان پای یک سرخپوست توسط مادرش بود به این گناه که وارد حریم شخصی خانه آنها شده بود. در ادامه سالی تفنگی به دست گرفته و علیرغم درخواست یکی از همسایگان برای دادن تفنگ به او خودش تصمیم گرفت با یک مهاجم سرخپوست مقابله کند.
در سال ۱۸۳۳، بعد از مشاهده کارهای شجاعانه او در نبرد با قبایل بومی سرخپوست، سالی با جسی رابینسون ازدواج کرد. رابینسون بعد از ۱۰ سال زندگی مشترک، زنده او را ترک کرد، اما سه همسر آینده سالی به اندازه او خوششانس نبوده و همگی در اثر اتفاقاتی مرموز کشته شدند.
در آن زمان اسکول به خاطر مردن همسرانش چنان مشهور شده بود که مادران از نام او برای ترساندن فرزندان شرور خود استفاده میکردند. اطلاع دقیقی از زمان مرگ سالی اسکول در دست نیست، اما بر اساس افسانهها، پنجمین و آخرین شوهرش او را به خاطر پول کشته و او را در یک قبر کمعمق دفن کرد.
پرل دِ ور در اواخر دهه ۱۸۷۰ به عنوان یک روسپی برای خود نامی دست و پا کرد. او در شیکاگو بدنیا آمده، اما در ایندیانا بزرگ شد و برای سوء استفاده از مردان مجرد به سمت غرب رفت. بر اساس اسناد تاریخی، دِ ور با نام خانم ایزابل مارتین به دنور رسید، اما تا جایی که ساکنان میدانستند هیچ کسی آقای مارتین را نمیشناخت.
وی در دنور شرایط خوبی داشت تا اینکه تب نقره در سال ۱۸۹۳ بالا گرفته و پرل نیز تصمیم گرفت شانس خود را در شهر کریپل کریک بیازماید. او روسپیخانه خود را در این شهر راهاندازی کرده و خیلی زود کسب و کار موفقی برای خود ترتیب داد. خانواده او بر این باور بودند که دخترشان به عنوان یک خیاط در کرپیل کریک مشغول کار است و نه اداره کننده یک روسپیخانه.
او نیز سعی کرد ظاهر قضیه را حفظ کرده و در ادامه با یک آسیابان ازدواج کرد. در نتیجه یک آتشسوزی بزرگ در شهر، پرل روسپیخانه و آسیابش را از دست داد و به ازدواجش نیز پایان داد. دِ ور پس از این ماجرا در کریپل کریک مانده و یک مرکز سرگرمی دیگر تاسیس کرد.
بعد از یک مهمانی بزرگ در ژوئن ۱۸۹۷، دِ ور به اتاقش رفت و دریافت که نمیتواند بخوابد و برای حل این مشکل مقداری محلول تریاک نوشید. صبح روز بعد جنازه او را در رختخوابش پیدا کردند.
منبع: برترینها
انتهای پیام/