به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، هر کسی که در دهه ۱۹۸۰ در کشورهای غربی به دنیا آمده باشد دو چیز را خوب میداند: آمریکاییها آدمهای خوب بودند و شورویها آدمهای بد. اگر در روسیه زندگی میکردید نیز داستان کاملاً متفاوت و این معادله برعکس بود. در آن روزگار همه میدانستند که در صورت وقوع حملات هستهای با کلاهکهایی که به سمت دو طرف نشانه رفته بود باید هر چه سریعتر زیر میز پناه میگرفتند انگار که این کار میتوانست جانشان را نجات دهد. در ایالات متحده از کمونیسم تصویری شیطانی توسط دولت و رسانهها ایجاد شده بود و گفته میشد که دولت شوروی در صدد نابودی کامل ایالات متحده است.
بدون شک چنین تهدیدی بسیار خبیثانه و شیطانی است، اما چیزهایی بسیار بدتر از این نیز وجود داشت که توسط اتحاد جماهیر شوروی انجام میشد؛ از زندانی کردن افراد به دلایل احمقانه تا شکنجه و بستری کردن افراد سالم در مراکز نگهداری بیماران روانی و تلاش برای ایجاد نسلی از انسانها و شامپانزه ها. بدین ترتیب یک کشور کارهای بسیار بدتری از نابودی کشوری دیگر میتواند انجام دهد و اتحاد جماهیر شوروی بسیاری از این کارها را انجام داد. بدون شک شما نیز روایات بسیاری در مورد جنایات رهبران اتحاد جماهیر شوروی شنیده اید، اما در ادامه این مطلب به برخی از بدترین آنها که شاید چیزی در موردشان نشنیده اید اشاره خواهیم کرد.
بدون شک شما نیز روایات بسیاری در مورد جنایات رهبران اتحاد جماهیر شوروی شنیده اید، اما در ادامه این مطلب به برخی از بدترین آنها که شاید چیزی در موردشان نشنیده اید اشاره خواهیم کرد.
اتحاد جماهیر شوروی دانشمندان خود را به خاطر انجام آزمایشات علمی ضد کمونیسم زندانی میکرد
اول از همه باید به این سوال پاسخ داد که «علم ضد کمونیسم» یعنی چه؟ خب این علم در واقع علمی است که زیست شناسی پایه کمونیسم را تایید نمیکرد. بله درست شنیده اید، زیرا باورهای کمونیستی در تمامی فرآیندهای جهان داخل شده بود؛ از طلوع و غروب خورشید گرفته تا جزر و مد و زندگی واقعی وابسته به کربن. بر اساس علم ژنتیک، گیاهان و جانوران با ویژگیهایی که در درون ژن هایشان کدگذاری شده به دنیا خواهند آمد و این ویژگیها تحت تاثیر محیط شکل نگرفته و تغییر نمییابند. اما مارکسیسم میگوید که گیاهان و جانوران تنها توسط محیط شکل میگیرند و بدین ترتیب میتوان آنها را برای انجام کارهایی «آموزش» داد، کارهایی که در صورت آموزش داده نشدن انجام نخواهند داد.
یک دانشمند اهل شوروی به نام لایسنکو بر این باور بود که اگر به دانههای گیاهان «بیاموزد» که در محیط سرد رشد کنند، آنها این درس را به فرزندان خود منتقل کرده و بدین ترتیب کاشت درخت پرتقال در سیبری نیز امکانپذیر خواهد شد. او اشتباه میکرد، اما کسی نمیتوانست اشتباه بودن این تفکر را گوشزد نماید، زیرا اگر کسی جرأت این کار را پیدا میکرد به یکباره ناپدید میشد. سران اتحاد جماهیر شوروی، لایسنکو را دوست داشتند، زیرا وی آنها را متقاعد کرده بود که تبدیل کردن زمینهای خشک و بایر، که در خاک روسیه فراوان بود، به مزارعی پربار شدنی است و به همین دلیل کنترل بخش کشاورزی کشور را به وی سپردند. در دوران لایسنکو، مخالفان تفکرات کمونیستی او نسبت به کشاورزی اخراج شده و به زندانها فرستاده میشدند تا در آنجا از گرسنگی و شرایط بد زندگی جان دهند. برخی از آنها به عنوان دشمن کشور معرفی شده و اعدام شدند.
کا گ ب از اخته کردن به عنوان اهرم فشار در مذاکرات استفاده میکرد
در سپتامبر ۱۹۸۵، یک گروه شبه نظامی لبنانی ۴ دیپلمات روسی را ربوده و تهدید کرد که آنها را یکی پس از دیگری خواهد کشت مگر اینکه دولت روسیه از نفوذ سیاسی خود برای متوقف کردن حملات شبه نظامیان وابسته به دولت سوریه به مسلمانان لبنانی در شهر طرابلس استفاده کند. آنها برای این که ثابت کنند در تهدید خود جدی هستند، یکی از دیپلماتها را تنها چند روز پس از ربوده شدن به قتل رساندند. در بسیاری از کشورهای غربی در چنین شرایطی اوضاع بسیار بغرنج میشود، زیرا قوانین بسیار سختگیرانهای برای مذاکره با چنین گروههایی وجود دارد، زیرا مذاکره با یک گروه تروریستی مانند خریدن آبنبات برای یک بچه نق نقو است تا دست از سروصدا و گریه بردارد.
در ادامه وقتی که وی دریافت این استراتژی تا این اندازه و موثر بوده و وی را به خواسته هایش خواهد رساند دیگر دست از نق زدن و گریه کردن برنخواهد داشت. دولت شوروی، اما چنین سیاست و استراتژی نداشت. آنها این مشکل را به همان روش قدیمی مذاکره حل کردند، آن نوعی از مذاکره که در آن دشمن را تکه تکه کرده و قسمتی از بدنش را در پاکت برای خانواده اش میفرستند. کا گ ب یکی از بستگان رهبر آن گروه بنیادگرای لبنانی را یافته و پس از خالی کردن یک گلوله در سرش، بیضههای او را بریده و برای خانواده اش فرستادند با این تهدید که در صورت آزاد نشدن سریع سه دیپلمات روسی باقیمانده، سرنوشتی مشابه در انتظار دیگر اعضای خانواده رهبر گروه لبنانی خواهد بود. این ترفند مذاکره نتیجه داده و دیپلماتهای روسی خیلی سریع آزاد شدند.
بدون شک شما نیز روایات بسیاری در مورد جنایات رهبران اتحاد جماهیر شوروی شنیده اید، اما در ادامه این مطلب به برخی از بدترین آنها که شاید چیزی در موردشان نشنیده اید اشاره خواهیم کرد.
اتحاد جماهیر شوروی دستهای از افسران نظامی لهستانی را قتل عام کرد
۱۶ روز پس از حمله آلمان نازی به لهستان از سمت غرب، اتحاد جماهیر شوروی نیز از شرق به این کشور هجوم برد. دو ارتش متجاوز کارهایی کاملاً متفاوت انجام دادند؛ در حالی که آلمانها دست به کشتار یهودیان لهستان زدند، نیروهای شوروی نیز افسران نظامی، نیروهای پلیس و دیگر افراد مرتبط با بخشهای نظامی لهستان را قتل عام کردند. هر دو کشور اسرای خود را به کمپهای خاصی فرستاده و هر دو نیز نهایت قساوت را در حق آنان روا داشتند، اما تاریخ تنها جنایات آلمانها در این زمینه را به یاد دارد. در واقع مدتها بعد آلمانها در سال ۱۹۴۳ از چیزی پرده برداشتند که یک جنایت هولناک از جانب نیروهای اتحاد جماهیر شوروی بود. آنها در جنگل کاتین در خاک لهستان ۸ قبر دسته جمعی یافتند، جنگلی که نزدیک شهر اسمولنسک در مرز با روسیه است.
این قبرها حاوی جسد هزاران افسر و روشنفکر لهستانی بود. تیم تحقیق در نهایت به این نتیجه رسید که جنایت مذکور توسط اتحاد جماهیر شوروی صورت گرفته است و تیم تحقیق شوروی نیز گناه این جنایت را به گردن آلمانها انداخت. آمریکاییها نیز سعی کردند بی توجه از کنار این مسئله گذشته و پس از پایان جنگ به بررسی آن بپردازند. بدین ترتیب تنها پس از پایان جنگ جهانی دوم بود که برخی به طور جدی به سراغ کشف واقعیت رفتند. در سال ۱۹۵۱، یک کمیته تعیین شده توسط مجلس نمایندگان ایالات متحده به بررسی این کشتار پرداخته و به اتفاق آرا به این نتیجه رسید که جنایت مذکور توسط کمیساریای خلق شوروی در امور داخلی انجام شده که مسئولیت کنترل و مدیریت زندانها را در زمان انجام این جنایت بر عهده داشتند. آنها همچنین نتیجه گیری کردند که ایالات متحده در مقصر دانستن روسها در این کشتار تعلل کرده است.
بدون شک شما نیز روایات بسیاری در مورد جنایات رهبران اتحاد جماهیر شوروی شنیده اید، اما در ادامه این مطلب به برخی از بدترین آنها که شاید چیزی در موردشان نشنیده اید اشاره خواهیم کرد.
اتحاد جماهیر شوروی بسیاری از افراد سالم را به خاطر باور نداشتن به کمونیسم در بیمارستانهای روانی بستری میکرد
دنیای پزشکی امروزی از روزگاری که افراد به خاطر داشتن باورهایی متفاوت از شوهران خود یا فقیر بودن در بیمارستانهای روانی بستری میشدند فاصله گرفته و پیشرفتهای زیادی داشته است. اگر چه در روزگار کنونی نیز برخی کشورها به افراد دارای عقاید و باورهای متفاوت از آنها انگ بیمار روانی میچسبانند، اما تاکنون کمتر کسی بوده که به خاطر این دلایل واهی در بیمارستانهای روانی بستری شود. اما اتحاد جماهیر شوروی پا را از برچسب روانی زدن به افراد مخالف کمونیسمم فراتر نهاده و نامی علمی و پزشکی برای این اختلال ابداع کرده بود. روسها این بیماری روانی دم دستی و ساختگی را «شیزوفرنی آرام» یا «شیزوفرنی آهسته» مینامیدند و هر کسی که با رویکرد سختگیرانه و تندروانه کمونیستها مخالفت میکرد را به داشتن این اختلال متهم کرده و به بیمارستانهای روانی منتقل میکردند.
بدین ترتیب هر گونه مخالفت با دولت کمونیست، انتشار اعلامیههای انتقادی و دفاع از حقوق مردمی که توسط دولت مورد ستم و سرکوب قرار میگرفتند نشانه ابتلا به بیماری روانی شیزوفرنی آرام بود. جالب این که آنها از عنوان «رنج کش» برای این افراد استفاده کرده و در آسایشگاههای روانی به آنها داروهای ضد سایکوتیک با دُز بالا تزریق کرده، آنها را با استفاده از انسولین به کمای مصنوعی برده یا هر روش درمانی که پزشکان مناسب میدانستند روی آنها اجرا میکردند. نیکیتا خروشچف، رهبر اتحاد جماهیر شوروی در یکی از سخنرانیهای خود چنین گفته بود: «جنایت یک فرم انحراف یافته از رفتارهای استاندارد و به صورت عمومی پذیرفته شده است. برای کسانی که ممکن است نسبت به کمونیسم در این موضوع انتقاد داشته باشند میتوانیم بگوییم… به وضوح شرایط روانی این افراد طبیعی و نرمال نیست».
بدون شک شما نیز روایات بسیاری در مورد جنایات رهبران اتحاد جماهیر شوروی شنیده اید، اما در ادامه این مطلب به برخی از بدترین آنها که شاید چیزی در موردشان نشنیده اید اشاره خواهیم کرد.
اتحاد جماهیر شوروی زندانیان را به «جزیره آدمخواران» میفرستاد
برای درک قساوت اتحاد جماهیر شوروی نسبت به زندانیان همین کافی است که بدانید یکی از کمپهای زندانیان آنها «جزیره آدمخواران» نام داشت. افرادی که به جزیره آدمخواران منتقل میشدند عموماً زندانیانی بودند که در اوایل دهه ۱۹۳۰ توسط ژوزف استالین جمع آوری شده بودند. باید بدانید که آنها این جزیره را جزیره آدمخواران صدا نمیزدند بلکه از آن با عنوان «نازینو» یاد میکردند که علیرغم شباهتش به واژه «نازی» هیچ ارتباطی با عقاید نازیها نداشت، زیرا نه کسانی که به آنجا فرستاده میشدند دارای کوچکترین ارتباطی با نازیها و باورها و مرام آنها بودند و نه هنوز جنگ دوم جهانی شروع شده بود. جزیره نازینو هیچ درخت یا حتی بوته و ساختمانهایی برای زندگی کردن نداشت.
زندانیان در جزیره و در فضای باز رها میشدند بدون اینکه روزها غذا یا جایی برای استراحت داشته باشند. در بهار ۱۹۳۳ بیش از ۶٫۰۰۰ زندانی به جزیره نازینو فرستاده شدند و در عرض ۴ هفته، ۴٫۰۰۰ نفر از آنها جانشان را از دست دادند. در حالی که زندانیان یکی پس از دیگری جان میدادند، بازماندگان شروع به آدمخواری کرده و گاهی نیز دیگر زندانیان را کشته و آنها را میخوردند. به یاد داشته باشید که این افراد همگی شهروندان اتحاد جماهیر شوروی بودند.
منبع: روزیاتو
انتهای پیام/