به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، ماه نوامبر ۱۰۱ سال پیش نیروهای متفقین با امپراتوری آلمان پیمان آتشبس امضا کردند و جنگ بزرگ اول جهانی به پایان رسید. بهجز اسپانیا، سوئیس، هلند و کشورهای اسکاندیناوری تمام اروپا درگیر این جنگ شدند با اینحال تبعات و پیامدهای این جنگ بزرگ به مرزهای اروپا محدود نبود و کشورهای منطقه غربآسیا از جمله ایران دستخوش حوادث و اتفاقات ناگواری شدند.
ایران روزهای پادشاهی احمدشاه قاجار را میگذراند و بهرغم اعلام بیطرفی، قوای متفقین از جنوب و روسها از شمال وارد مرزهای ایران شدند و کشورما را به اشغال خود درآوردند. خرید و احتکار آذوقه ایران و در برخی موارد آتش زدن غلات خشکسالی شدید را پدید آورد که بین سال ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ عده زیادی از مردم ایران (تقریباً ۴۰ درصد جمعیت ایران شمال ۸ تا ۱۰ میلیون ایرانی) به کام مرگ فرو رفتند که از برخی نسل کشیها مانند نسلکشی روآندا یا نسل کشی مسلمانان بوسنی بهمراتب شدیدتر بود.
در این سالها اروپاییها در برابر اشغال ایران و همچنین نسلکشی مردم این سرزمین سکوت اختیار کرده و مراسم یادبود کشتهشدگان جنگ اول جهانی به مرزهای اروپا محدود است. در داخل ایران نیز متاسفانه دستگاههای فرهنگی کمتر به این نسل کشی پرداختهاند و آگاهی کمی در کشور نسبت به این موضوع وجود دارد.
بههمین مناسبت گفتوگویی با آقای قاسم تبریزی پژوهشگر تاریخ معاصر درباره شرایط ایران در زمان جنگ جهانی اول، نهضتهای آزادیخواه و ضداستعماری در این دوره و همچنین قطحی بزرگ این سالها داشتیم که در ادامه میخوانید:
** غارت غلّات ایران توسط قوای انگلیسی برای ارسال به آفریقا و هندوستان
حدود ۱۰۱ سال از پایان جنگ جهانی اول میگذرد. بهرغم اینکه ایران در آن دوره اعلام بیطرفی کرده بود، اما متاسفانه میتوانیم بگوییم سنگینترین خسارت به ایران وارد شد. برای سوال اول بفرمایید فضای ایران در آن زمان چگونه بود و چه مقاومتهایی از سوی مردم علیه ورود قوای بیگانه روس و انگلیس انجام شد.
تبریزی: ما در حقیقت جنگ جهانی نداریم بلکه جنگی بود که اروپاییها شروع کردند و به جان هم افتادند و تبعاتش به ما رسید وگرنه جنگ جهانی واقعی یعنی چند قطب و بلوک سیاسی به جان هم بیفتند. در این جنگ آنچه اتفاق افتاد، در ابتدا روسیه تزاری و انگلستان ایران را اشغال کردند اگرچه در بخشی امپراتوری عثمانی هم وارد شد، اما امپراتوری عثمانی اینجا را میدانی برای خودش پیدا کرده بود که علیه روس و انگلیس بجنگد.
اینها وقتی وارد ایران شدند، در اولین گام غلات ما را غارت کردند و به آفریقا و جاهای دیگر مانند هند و کشورهایی که نیروهای نظامیشان مستقر بودند یا آنجا را اشغال کرده بودند فرستادند. از ۱۲۹۲ این جریان شروع میشود و تا ۱۲۹۶ ادامه مییابد. وقتی این کار شروع شد ما ارتش منظمی هم نداشتیم.
دوره احمد شاه بود؟
تبریزی: بله؛ بعد از دوران محمدعلی شاه قاجار و زمانی بود که ناصرالملک نائبالسلطنه بود. وقتی بیگانگان وارد ایران میشوند از یک طرف شاهد درگیری روس و انگلیس بودیم. روسها نیز از درون درگیر جریانات انقلاب مارکسیستی شده بودند. سربازان روسی قزاقخانه را در اختیار داشتند و به اشغال کشور و خیانت مشغول شدند بخصوص در آذربایجانِ ایران که قتلعامها و دخالتهای بی حد و حصر کردند.
در جنوب هم تا نواحی مرکزی انگلیسیها پیش آمدند. در داخل هم عوامل انگلیسی و فراماسونری مشغول کار بودند. در تهران «لژ بیداری» داشتیم که دولتمردان اکثریت قریب بهاتفاق و بیشتر نمایندگان مجلس، وزرا و نخستوزیران عضو این لژ بودند. یک لژ روشنایی که در استان فارس عدهای را جذب کردند که این لژ روشنایی تا پیروزی انقلاب فعال بود. مثل «فرهنگِ مهر» و «ذبیحالله قربان» و طیفهای بهایی در آن عضو بودند. خانواده قربان مانند کامبیز قربان بهایی بودند. عوامل انگلیس از خاندانهای پرنفوذ مانند خاندان شوکتالملک در شرق ایران، خاندان فرمانفرما در مرکز، خاندان قوام الملک در شیراز وابسته به انگلیس بود و جنایات زیادی علیه مردم با همدستی پلیس جنوب و «سِرپِرِسی ساکس» کردند.
سربازان انگلیسی و اجساد ایرانیان کشته شده از قحطی بزرگ
یک اتفاقی هم در منطقه آذربایجان رخ داده که کمتر به آن پرداخته شده است. عدهای از آشوریها که در ترکیه بودند بهرهبری کشیشی به نام "مارشیمون بنیامین" از راه غرب کشور وارد ارومیه و خوی میشوند که در بعضی از تحلیلهای تاریخی آمده که اینها قصد داشتند آن منطقه را ارمنستان کرده و از ایران جدا کنند. وقتی که اینها آمدند مردم به عنوان اینکه اینها پناهنده و مهاجر هستند ازشان حمایت میکنند و علوفه به اسب و گاو اینها میدهند، اما آنها در عوض، شروع به قتلعام مردم میکنند. جنایاتی در منطقه انجام میدهند که انسان تعجب میکند. من با دونفر از پیرمردهای تبریز حجج اسلام مرحوم محمد امین رضوی و مرحوم محمدحسین رضوی (عمو و پدر آیتالله مرتضی رضوی که در قم ساکن هستند) صحبت کردم. این دو برادر میگفتند به قدری مارشیمون و سربازانش وحشت بوجود آوردند که مردم امنیت نداشتند و شب به خانهها میریختند و اموال را میگرفتند و میبردند.
** حمایت کنسولهای انگلیس و آمریکا از جنایت آشوریها در شمال غرب ایران
کنسولهای انگلیس و آمریکا و کنسول فرانسه نیز از اینها حمایت میکردند. حاکم ارومیه میخواست با اینها برخورد کند، این سه تا کنسول اجازه نمیدادند و جنایات بیشماری کردند که خودش باید مستقل بررسی شود. در آن منطقه شخصی هم به نام "اسماعیل سمیتقو" که یک یاغی بود شروع به کار کرده بود که با همه بدیهایش یک خدمت به آن منطقه کرد. در جلسهای که مارشیمون و سمیتقو برای اتحاد باهم داشتند، سمیتقو احساس میکند اهدافی در پشت پرده این اتحاد است و مشکوک میشود. در پایان جلسه وقتی مارشیمون از آنجا فاصله میگیرد، سمیتقو وی و اطرافیانش را به رگبار میبندد و همین موجب میشود فتنه آشوریها و جنایات آنها از بین برود و مردم تاحدی آرامش پیدا کنند.
احمد کسروی در کتاب تاریخ ۱۸ ساله آذربایجان به جنایات و دخالتهای کنسول انگلیس، فرانسه و کنسول آمریکا در این مسئله اشاره میکند. کنسول آمریکا کشیشی به نام "شث" بود که نقش تعیین کننده داشت.
آیتالله سید مرتضی علم الهدی از علمای برجسته جنوب کشور بود که انگلیسیها با حضور او مخالفت میکنند و دستور جهاد میدهد که مردم مبارزه کنند. وی را دستگیر کرده و عبا و عمامهاش را میگیرند و در شهر میچرخانند تا رعب و وحشت ایجاد کنند و بعد به عراق تبعیدش میکنند.
آیتالله شیخ محمدحسین برازجانی در برازجان حرکت میکند که سرکوب میشود. مردم در بوشهر، دلوار و دشتستان نهضتی را شروع میکنند که محور آن «رئیسعلی دلواری» است که پدرش کدخدای دلوار بود و با علمای نجف در ارتباط بود که در برابر انگلیسها میایستد و نهایتا توسط عواملشان ترور میشود. در یک حمله که رئیسعلی انجام میدهد تعداد زیادی از سربازان انگلیسی را به درک واصل میکنند و انگلیسیها از دریا دلوار را به توپ میبندند که بیشتر نخلستانها از بین میرود و تعداد زیادی شهید میشوند.
نیروهای تحت امر رئیسعلی دلواری
در این دوره یک «سرهنگ احمد اخگر» داریم که نقش وی متاسفانه ناشناخته مانده است. آن زمان به درجه سرهنگی «سلطان» میگفتند. سلطان احمد اخگر فرزند کتابدار مدرسه سپهسالار بود که از دوران نوجوانی روی به مطالعه و کارهای دینی آورده بود و انسانی معتقد و مومن بود. او ژاندارمری را علیه پلیس جنوب بسیج میکند و انگلیسیها وقتی که بر آن منطقه تسلط پیدا میکنند، عده زیادی از ژاندارمهایمان به شهادت میرسند. احمد اخگر از آنجا فرار میکند و به نهضت جنگل برای کمک به میرزا کوچکخان میپیوندد.
علمای آذربایجان برای کمک به مردم فارس و لارستان فتوا میدهند که آقای محمدحسن رجبی در کتاب بیانیهها و اعلامیههای علمای شیعه این بیانیهها را آورده است.
** فتوای آیتالله لاری: "با «ابالیسِ ابلیسِ انگلیس» مبارزه کنید
در خود لارستان هم آیتالله سید عبدالحسین موسوی لاری را داریم که از شاگردان اخلاق و عرفان ملاحسینقلی همدانی و از شاگردان فقه و اصول میرزای شیرازی بود در آنجا مرجعیت داشته و در منطقه امام جمعه تعیین میکرد. او هم وقتی میدید اجنبی وارد شده شروع به بسیج مردم علیه انگلیسیها میکند که جهاد با "ابالیسِ ابلیسِ انگلیس" بر مردان و زنان و کودکان واجب است و چندین فتوا صادر میکند که برخی از این فتاوا را آقای رجبی در کتابش آورده است. آسید عبدالحسین در مشروطه هم نقش تعیینکننده دارد و در مورد قانون اساسی نظرات والایی ارائه داد. بههرصورت او هم توسط پلیس جنوب سرکوب میشود. در خوزستان سید کمالالدین از علمای آنجاست که با سه چهار هزار نفر علیه انگلیس شروع به مبارزه میکند که قتل عام میشوند اگرچه سران عشایر از سیدکمال حمایت و علیه انگلیس فعالیت میکنند، اما قوای برتانیا هزارنفر را در قلعهای محبوس میکنند و به شهادت میرسانند. تعداد زیادی را هم تبعید میکنند که در مسیر هجرت به مرکز ایران در راه میمیرند.
در خوزستان هم سرکوبها ادامه یافت و "شیخ مزعل" که رئیس طایفه بود و در آنجا حکومت میکرد توسط برادرش شیخ خزعل در دریا غرق شد و در حقیقت موفقیت دیگری برای انگلیسیها بود. آیتالله شیخ جعفر محلاتی شیرازی در برابر استبداد میایستد و در برابر خاندان قوام الملک ایستادگی کرد و هم در برابر انگلیسها و ایشان در حرکتی که با ۶۰۰ نفر انجام داده بود، پلیس جنوب اجازه رفتن به او را ندادند و جلوی او را گرفتند. در دوره رضاخان جلوی امرار معاش ویاین عالم بزرگ را هم گرفتند. در خاطرات علامه نیر شیرازی، ترسیم خوبی از دوران رضاخان و کارهای آیتالله شیخ جعفر محلاتی ارائه شده است.
در آن دوران که سایر نقاط کشور درگیر قطحی بود، شاهد شکلگیری نهضت جنگل در شمال ایران بودیم و بسیاری از مردم برای نجات از گرسنگی به سمت شمال کشور میرفتند. نهضت جنگل چگونه شکل گرفت و میرزا کوچک خان چه نقشی در مقابله با نفوذ بیگانگان انجام داد؟
تبریزی: نهضتهایی که نام بردیم مربوط به جنوب کشور بود. در شمال همراه با تحمیل جنگ جهانی اول و بعد از اینکه مشروطه که به انحراف افتاد، میرزا کوچک خان به گیلان برمیگردد. وی مدتی در مدرسه محمودیه سرچشمه تهران تحصیلش را ادامه داده بود، اما چون اوضاع مرکز برای وی غیرقابل تحمل بود، به گیلان برمیگردد و با هشت نفر هیئت اتحاد اسلام را تشکیل میدهد و در رابطه با مبانی سید جمالالدین اسدآبادی و مسئله نشر اسلام شروع به فعالیت میکنند که هر ۸ نفر انسانهایی متدین و معتمد بودند.
با آغاز جنگ جهانی اول، روسها منطقه را اشغال میکنند و انگلیسها هم در این منطقه فعال شده بوده بودند. هیئت اتحاد اسلام تشکیلاتی نظامی تحت عنوان نهضت جنگل زیرنظر میرزا کوچکخان تاسیس میکند. نهضت جنگل در ابتدا مورد استقبال و اقبال مردم گیلان از لاهیجان گرفته تا تنکابن و رشت و انزلی قرار میگیرد و در حقیقت مدیریت شهر را برعهده میگیرند.
** نفوذ بهاییها و کمونیستها برای انحراف در نهضت جنگل
متاسفانه در اینجا ما شاهد نفوذیهایی بودیم که همیشه به ما ضربه زدند. با افزایش افراد هیئت اتحاد اسلامی از جمله کسانی که نفوذی بودند یکی رضا افشار بود که بهایی است و از مرکز میآید و خودش را طرفدار نهضت قلمداد میکند و مسئول مالی نهضت میشود. یکی هم احسانالله خان بود که از بهاییهای همدان بود و عضو کمیته مجازات در تهران که وقتی اعضای کمیته مجازات را دستگیر میکنند به جنگل میرود و بهعنوان یک نیروی نظامی که در کارهای تشکلاتی وارد بود، میشود. از طرفی مطرح میشود که اعضای هیئت اتحاد را حداقل به سی نفر برسانیم. در این سی نفر نفوذیها وارد هیئت میشوند و فقط به گسترش کار فکر میکنند. نوعی عملزدگی، غافل از اینکه روند ورود نفوذیها چه طیف قفقازیها، چه سوسیال دموکراتها و چه عوامل دشمن را درنظر بگیرند.
دکتر حشمت تشکیلات لاهیجان را برعهده میگیرد و در پی آن، تعدادی از سوسیال دموکراتها و قفقازیها وارد نهضت میشوند و نهضت جنگل با این نفوذیها از اهداف خودش خارج میشود، اما مقاومت خوبی داشتند. قفقازیها انگیزه مبارزه با روسها را داشتند و از طرفی انگلیسیها با سقوط امپراتوری تزار و رفتن نیروهای روس از منطقه، هدفشان اشغال باکو بود. محمدامین رسولزاده از عوامل انگلیس بود که وقتی که به ایران میآید در دوره مشروطه در کنار سیدحسن تقیزاده قرار میگیرد و در تاسیس حزب دموکرات یکی از نظریهپردازان حزب میشود. در مورد سوسیالیسم فرد باسوادی بود و در تشکیلات نیز انسان توانمندی بود و در نوشتن و تحلیل هم توان نویسندگی داشت و روزنامه «ایران نو» را منتشر میکند و عمدتا هم تز جدایی دین از سیاست را مطرح میکند و ترورهای سیاسی را سرلوحه برنامه حزبش قرار میدهد که ترور آیتالله سید عبدالله بهبهانی و چندین ترور دیگر را انجام میدهد.
انگلیسیها از منجیل حرکت میکنند و به طرف گیلان میروند تا از آنجا به باکو بروند که میرزا مانع میشود. مضافا اینکه اینها در گیلان قبلا یک پادگان نظامی هم داشتند. قوای انگلیسی از جنوب به سمت منجیل میروند و جنگ سختی درمیگیرد که تعداد زیادی از انگلیسیها در منجیل به درک واصل میشوند و آنها توطئه را شروع میکنند. در رشت پدر ابوالحسن ابتهاج که خاندانشان بهاییهای گیلان هستند - عموی هوشنگ ابتهاج- جاسوس انگلیس هم بودند که قصد ترور میرزا را داشتند که دستگیر میشوند و میخواستند اعدامشان کنند که احسانالله خان مانع میشود. البته ابوالحسن ابتهاج بعدها بهدلیل اسائه ادب به ساحت مقدس پیامبر (ص) توسط مردم گیلان کشته میشود. در کتاب ظهورالحق هم آمده که دو خانواده سمیعی و ابتهاج از خاندانهای بهایی گیلان هستند.
وقتی انگلیسیها احساس میکنند در مقابل نهضت جنگل شکست خوردند، بازار رشت را بمباران و به آتش میکشانند تا میرزا مجبور به مذاکره شود، اما اصل ضربه به نهضت از سوی عوامل دشمن که نفوذ کرده بودند انجام میشود.
نهضت جنگل با نفوذ افرادی اینچنینی متاسفانه دچار تشتت میشود و با نفوذ سوسیال دموکراتها بعد از پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ یک حرکت و برخورد ناگوار علیه میرزا آغاز میشود و وی را متهم به ارتجاع میکنند و در نهضت جنگل چپها نشریه «کامونیست» را منتشر میکنند و اموال مردم را غارت کرده و در آنجا آن حرمت نهضت از بین میرود و میرزا مجبور میشود از رشت خارج شود. میرزا از یک طرف با انگلیسها مبارزه میکرد و از طرفی با روسیه تزاری و در اینجا هم با کمونیستها مبارزهاش شروع میشود و اختیار از دست وی خارج شده و برخی از افراد مانند دکتر حشمت با وثوقالدوله کنار میآید که بهرغم سازش با دولت مرکزی دست آخر اعدام میشود. رضا افشار با غارت پولها به فرانسه فرار میکند و از آنجا به آمریکا میرود و به آمریکا خانه نبیلالدوله مسئول سفارت ایران میرود و در دوره رضاشاه برمیگردد و به مقاماتی میرسد.
** نظر شهید مدرس درباره نهضت جنگل و شیخ محمد خیابانی
در دوره اوایل نخستوزیری رضاخان در ۹ آذر ۱۳۰۰ میرزا به شهادت میرسد و نهضت منحل میشود. دوستان وی مانند کسمایی و دیگران فرار کردند، برخی با رضاخان ساختند و برخی با انگلیسیها سازش کردند. نهضت جنگل نهضت درخشانی بود، اما متاسفانه افرادی مانند ملک الشعرای بهار وی را متجاسر و جداییطلب معرفی کردند در حالیکه اینگونه نبود. آن زمان برخی نامهای به شهید مدرس مینویسند که نظرش درباره میرزا و شیخ محمد خیابانی چیست؟ ایشان در جواب مینویسند این هردو از خدمتگزاران و وطن پرستان ایران اند و هردو کارشان صحیح و قابل اعتماد است، اما مطبوعات و رسانههایی که در اختیار جریان فراماسونری و دربار بود، عمدتا علیه اینها مینوشت. نهضت جنگل هم مقاومتش را میکند، اما آخر سر فضلالله زاهدی به عنوان حاکم گیلان انتخاب میشود و در حق مردم و در حق نهضت جنایت کرد که در خوزستان هم وی همین جنایات را انجام داد.
همزمان با این قیامها، در آذربایجان هم شاهد قیام شیخ محمد خیابانی هستیم که برخی وی را مانند میرزا کوچکخان جداییطلب معرفی میکنند. درباره قیام شیخ محمد خیابانی در آن مقطع زمانی بفرمایید.
تبریزی: شیخ محمد خیابانی در تبریز یکی از شاگردان مهم سید ابوالحسن انگجی است که سطوح عالی را در محضر آیتالله انگجی خواند و داماد آسید حسین خامنهای پدربزرگ آیتالله خامنهای بود و ظهرها در مسجد جامع تبریز نماز میخواند و بیش از ۱۰۰۰ نفر به وی اقتدا میکردند و شبها در راسته خیابان که آسید حسین خامنهای نماز میخواند اقامه جماعت کرد. وی در دوره مشروطه به تهران آمد و وقتی که خیانتها را میبیند نمیتواند تحمل کند و علیه قرارداد ذلتبار وثوقالدوله در ۱۹۱۹ از جمله کسانی بود که در سبزهمیدان مردم را علیه این قرارداد میشوراند.
شیخ محمد خیابانی احساس میکند در تهران نمیتوان کاری کرد و به تبریز میرود و نطقهای مهمی را انجام میدهد که در روزنامه تجدد آمده است. از جمله افرادی که به وی خیانت میکنند احمد کسروی و زینالعابدین ایرانشهر بودند. احمد کسروی در همین دوره در مدرسه آمریکاییها انگلیسی میخواند و عربی درس میداد و با مسیونرهای مذهبی مرتبط بود.
شیخ محمد خیابانی
کسروی در خاطراتش به مسئلهای اشاره میکند که احساس میکنم ۵۰ درصد حرف را گفته و ۵۰ درصد آن را نگفته است. کتابی درباره شیخ محمد خیابانی که نوشته احمد کسروی با مقدمه همایون کاتوزیان چاپ شده است. او در آنجا علاوه بر اینکه تهمتهای ناروا به شیخ میزند، مینویسد من وقتی که کنسول انگلیس از من دعوت کرد به دیدنش رفتم و گفت علیه شیخ محمد خیابانی مبارزه کن و ما به تو امکانات میدهیم و کسروی مدعی میشود این پیشنهاد را نپذیرفته است، اما عمل وی نشان میدهد که این کار را پذیرفته و توطئه را به قدری علیه شیخ ادامه میدهد که شیخ، کسروی و ایرانشهر را به تهران تبعید میکند.
نهضت شیخ محمد خیابانی را باید بر روی سخنان و نطقها و روزنامه تجدد بررسی کرد. او در همین دوره علیه انگلستان و شوروی و علیه عوامل استعمار مبارزه میکرد که توسط مهدیقلی خان هدایت که در دوره رضاشاه نخستوزیر بود و در کتاب خاطراتش تحت عنوان «خاطرات و خطرات»، سعی کرد چهره خوبی از خودش نشان دهد و خودش را مبرا نشان دهد، سرکوب شد. او در سرکوب نهضت سید عبدالحسین لاری در لارستان هم نقش داشت.
با سقوط دو امپراتوری عثمانی و امپراتوری روسیه تزاری در جنگ جهانی اول، منظومه جغرافیای سیاسی منطقه برهم خورد. کشورهای اسلامی به ۵۰ کشور تقسیم شدند و هرکدام طعمه فرانسه و انگلیس و ایتالیا شدند که آن بحث جدایی دارد. با سقوط امپراتوری تزار و روی کارآمدن اتحاد جماهیر شوروی اگرچه تزار هم جنایات زیادی نسبت به مسلمین ۱۷ شهرما کرد، در دوران اتحاد جماهیر شوروی مبارزه با اسلام و دین و هویت اسلامی شروع شد و بیش از ۷۰ سال ادامه یافت که ضربههای فرهنگی فراوانی داشت.
** متفقین غلات مردم را در کرمانشاه و آذربایجان آتش میزدند
یکی از اتفاقات ناگوار در جریان جنگ جهانی اول ماجرای قطحی بزرگ و کشته شدن یک چهارم مردم ایران در جریان این قطحی بود. اروپاییها در طول این سالها همواره تلاش داشتند حوادث جنگ جهانی محدود به مرزهای اروپا باشد. یورونیوز هم امسال تلاش داشت در میزان کشته شدگان جنگ جهانی در ایران تشکیک وارد کند. درباره این قطحی و ابعاد آن قدری توضیح دهید.
تبریزی: درباره این قحطی برخی مدعی هستند حاصل خشکسالی است، اما چیزی درباره خشکسالی در آن سال ثبت نشده است. برخی میگویند مردم حریص بودند که دروغ بزرگی است. عموما جامعه ما نسبت به همدیگر انعطاف و مهربانی دارد. آنچه مستند است انگلیسیها حتی در خوزستان و نواحی دیگر غلات را میخریدند و در برخی موارد آتش میزدند. در کرمانشاه و آذربایجان غلات را آتش میزدند.
در موارد بسیاری به آفریقا یا برای سربازان و نیروهای نظامی خودشان میبردند و نوعی غارت مواد غذایی بود. بهدلیل انباشت جنازهها در خیابانها و تعفن آنها بیماریهایی پخش شد و فوت مادر و عمه امام راحل بخاطر همین مسئله بود. در منطقه خمین و مرکزما این قطحی را داشتیم. ما آمار جمعیتمان در آن زمان را نداشتیم، اما بسیاری از مورخان معتقدند نیمی از جمعیت ایران بود. ولو اگر بگوییم هزارنفر هم بر اثر قطحی مردند باید بگوییم به چه حقی انگلیس ایران را اشغال کرد و این جنایت را پدید آورد؟ چرا به خاک ما تجاوز کردند؟
دیگر اینکه ۱۵ هزار نیرو تحت عنوان پلیس جنوب داشتند که بیش از ۵ هزارنفرشان از هندیها بودند که آن زمان هندوستان مستعمره انگلستان بود و تعدادی هم از همین مردم بندر عباس و منطقه اجیر کرده بودند. فرماندهان آن هم از انگلیسیها بودند جالب اینجاست وقتی کودتای رضاشاه در ۱۳۰۰ موفق شد، پلیس جنوب را منحل اعلام کردند! پلیس جنوبی که آنها طراحی کردند ارتش نوین رضاشاهی تبدیل شد. قضیه جنایات پلیس جنوب موضوع مهمی در تاریخ معاصر ماست.
با سقوط امپراتوری تزار، قزاقخانه به دست انگلیسها افتاد. تا قبل از آن مدیریت قزاقخانه دست روسها بود، اما وقتی که امپراتوری سقوط کرد، شورویها به آن نپرداختند و سامان دادن قزاقخانه به دست آیرون ساید افتاد و ژنرال اسمیت که آدم خوانخواری هم بود مسئول مستقیم قزاقخانه کرد؛ لذا میبینیم ارتش نوین رضاشاه را اعضای پلیس جنوب و قزاقخانه تشکیل دادند و بعدها افراد دیگری هم استخدام کردند لذا کارنامه ارتش نوین جای بررسی دارد و اینکه چرا در جنگ جهانی دوم ارتش هیچگونه عکسالعملی نشان نداد، موضع مهم و قابل تحلیل و پژوهش است.
در جنگ اول ما ارتش و نیروی نظامی جز ژاندارمری و نیروهای حکام محلی چیزی نداشتیم، اما مردم در برابر روس و انگلیس مقاومت کردند اگرچه شهید شدند و به توپ بسته شدند، اما در دوره رضاخان بودجه عظیمی صرف ارتش نوین شد. اسلحه خریدند، اسلحهسازی درست کردند، خدمت اجباری را شروع کردند، اما در جنگ دوم، ارتش ایران یک ربع مقاومت نکرد نه در برابر قوای شوروی و نه در برابر انگلیسیها و نه آمریکایی و باصطلاح متفقین ایران را اشغال کردند. این یک مسئله است و باید به آن پرداخت. آن مردمی که در جنگ اول آنطور جلو آمدند چرا در جنگ جهانی دوم نیامدند. اینها مسائل مهمی است که باید به آن توجه داشت و عدهای خوشحال شدند که استبداد رضاخان شکست خورد. اینها موضوعاتی است که دانشگاههای ما باید به آن بپردازند.
منبع:تسنیم
انتهای پیام/
ولی ای کاش این همه که توی امنیت نظامی قدرت مند بودیم توی اقتصاد و فرهنگ و اجتماع هم قدرت داشتیم
به خدا قسم امروز داشتن بمب اتمی برای ما میشه گفت از نان شب هم واجب تره.
باید از همان ابتدای انقلاب گروهی از حقوقدانان و وکلای مجرب مامور میشدند ک پس از تشکیل پرونده حقوقی طرح شکایت در بالاترین مراجع حقوقی و سازمان ملل انجام مو پیگیری میشد
و جقوق ضد بشر این قاتلان جهانی به محاکمه کشیده میشد
اگر تین کار تا حالا نشده باید مراحل کاری به راه بیفتد
و فریب دشمنان بد ذات را نخوریم