به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، روز شنبه ۹ اردیبهشت سال ۹۶ صدای شلیک سه گلوله در خیابان دولت کافی بود تا تیمی از ماموران کلانتری به محل اعزام شوند. آنها با حضور در محل تیراندازی با جسد یک مرد ۴۲ ساله روبه رو شدند.
در بررسیهای ابتدایی مشخص شد قربانی جنایت، مردی عراقی به نام موسی است.
صفورا ۲۴ ساله همسر ایرانی موسی که دختر یک تاجر ثروتمند است، بعد از بازداشت به قتل شوهرش اعتراف و ابراز پشیمانی کرد.
صفورا گفت: ۳ سال قبل بدون اطلاع پدرم که تاجر مقیم خارج است با مردی عراقی ازدواج کردم و صاحب دو فرزند شدم که در عراق هستند. چند روز قبل و از آن جا که میدانستم پدرم به ایران میآید، خودم را به ایران رساندم تا متوجه غیبتم نشود. شوهرم هم به طور قاچاقی وارد کشور شده بود تا مخفیانه و به دور از چشم پدرم در کنارم باشد. اما ساعاتی قبل از حادثه در خیابان برسر مسائلی با هم درگیر شدیم. از آن جا که او اسلحهاش را به من داده بود و میدانستم اگر اسلحه به دستش بیفتد مرا میکشد، به ناچار هنگام درگیری به او شلیک کردم چرا که من در کنارش امنیت جانی نداشتم و او چندین بار مرا تا پای مرگ برده بود.
گفتگو با زن قاتل
تحصیلات؟
لیسانس حقوق.
چرا شوهرت را کشتی؟
نمیدانم هیچ انگیزهای نداشتم.
موسی از تو بزرگتر بود؟
بله، ۱۴ سال بزرگتر از من بود و سه سال قبل به صورت پنهانی با هم ازدواج کردیم.
پنهانی؟
پدرم درکشور ترکیه زندگی میکرد و من هم به صورت پنهانی به عراق رفتم و آن جا ازدواج عراقی کردم.
چطور با موسی آشنا شدی؟
پدرم تاجر است، یک بار همراه پدرم به عراق رفتم و در آن جا با موسی آشنا شدم و با توجه به این که پدرم مخالف ازدواج ما بود، به دور از چشم پدرم با او ازدواج و به عراق سفر کردم.
بچه هم داری؟
بله، یک دختر دو ساله و پسر چهار ماهه که همه زندگی من هستند.
با موسی اختلاف داشتی؟
خیلی، سال اول تا زمانی که فرزندم سه ماهه بود، زندگی آرامی داشتم، ولی بعد از آن اختلاف ما شروع شد و دست بزن داشت حتی یک بار که تهران بودیم، میخواست مرا از بالکن خانه به پایین بیندازد که همسایهها متوجه شدند و به کمکم آمدند.
شکایت کردی؟
بله، ولی رضایت دادم.
چطور با این همه نقاط منفی شوهرت حاضر شدی زندگی شاهانه خودت را خراب کنی و طلاق نگرفتی؟
زندگی و همسرم را دوست داشتم، چون فکر میکردم به خاطر من از همه و به خصوص خانواده اش دست کشیده است، وقتی مادر باشی دیگر مجبور میشوی با همه چیز بسازی و زندگی ات را ادامه بدهی.
تفنگ را از کجا تهیه کردی؟
موسی به خاطر این که تفنگ را با خودش به ایران بیاورد، به صورت قاچاقی وارد ایران شد.
اسلحه را از کجا آورده بود؟
سه ماه قبل موسی، چون بیکار بود گفت میخواهد عضو گروهکی مثل داعش بشود، من پیگیر نبودم. مدتی رفت اربیل و وقتی برگشت با تفنگ آمد.
پدرت چه واکنشی نشان داد وقتی فهمید دست به قتل زدی؟
وقتی پدرم فهمید من ازدواجم را پنهان کرده ام و در اتریش نبودم و نوه دارد و همیشه به دروغ از او پول میگرفتم به سراغم آمد.
تا کی میخواستی این ماجراها را از پدرت پنهان کنی؟
چند روز بود با پدرم آشتی کرده بودم و قصد داشتم وقتی به تهران آمدم با گذشت چند روز، این راز را فاش کنم که این اتفاقات رخ داد.
چرا به پدرت دروغ گفتی و ازاو کمک نخواستی؟
شما وقتی یک دروغ بگویید دیگر مجبور میشوید هزار دروغ دیگر بگویید و هر چه دست و پا میزنی بیشتر در باتلاق گرفتار میشوی، اگر روز اول راست گفته بودم، این حال و روز من نبود.
این بازی را خودت شروع کردی؟
من وارد بازی شدم، با احساسات من بازی شد، یک نفر گفت که امید من میشود، یک نفرآمد با من که تا به حال با هیچ پسری دوست نبودم بازی کرد و برای من شد تمام دنیا و من که از مهر مادر محروم بودم، فکر میکردم موسی میتواند همه زندگی ام شود.
روز حادثه چه شد؟
اسلحه دست من بود که از خانه پدرم بیرون آمدم. قرار بود با یک شرکت روغن نباتی قرار ملاقات بگذاریم تا کارهای نمایندگی در عراق را انجام دهیم. موسی به دنبالم آمد و داخل خودرو وقتی با مدیر شرکت صحبت میکردم به من تکه میانداخت و بهانه میگرفت که باز اختلافمان شروع شد. از موسی خواستم آرام باشد که تهدیدم کرد این بار به عراق برود، بچه هایم را از من میگیرد و نمیگذارد آنها را ببینم، از خودرو پیاده شدیم و چند قدمی با موسی راه رفتم که نمیدانم چه شد اسلحه را از کیفم بیرون کشیدم و به سمت موسی که جلوتر از من راه میرفت شلیک کردم.
پس از قتل چه کردی؟
شوکه شده بودم، به سمت اول خیابان رفتم، ولی دوباره بازگشتم و دیدم مردم دور همسرم جمع شده اند، نتوانستم او را ببینم و فکر میکردم زنده است به همین دلیل دوباره سر خیابان رفتم و لباسهایی را که برای موسی سفارش داده بودم، گرفتم و به خانه مادربزرگم رفتم و لباس هایم را عوض کردم و دوباره به محل تیراندازی برگشتم. موسی را دیدم که روی زمین افتاده، اشک میریختم و باور نمیکردم او را کشتم تا این که گوشی موبایلم زنگ خورد و مادربزرگم گفت پلیس جلوی در خانه آمده است، به همین دلیل خودم را به خانه مادربزرگم رساندم و همان ابتدا به قتل اعتراف کردم.
بخشش عروس خانم
پرونده این زن جوان به دادگاه کیفری یک استان تهران رفت و خانواده اولیای دم با حضور در دادگاه خواستار قصاص قاتل پسرشان شدند.
تلاش خانواده صفورا برای بخشیده شدن آغاز شد تا این که حدود سه سال پس از جنایت، پدر تاجر موفق شد رضایت اولیای دم را برای بخشش دخترش بگیرد.
خانواده مرد عراقی با دریافت پول و به شرط این که صفورا پس از آزادی دیگر حق ندارد به فرزندانش کاری داشته باشد و آنها را ملاقات کند، رضایت خود را برای بخشیدن این زن جوان اعلام کردند.
بنا بر این گزارش، پرونده برای بررسی و صدور حکم از نظر جنبه عمومی جرم به دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع خواهد شد و احتمال دارد صفورا طبق قانون تا روز دادگاه با قرار وثیقه از زندان آزاد شود.
تحلیل کارشناس
اعتماد عاطفی
زهرا پوردانش؛ جامعه شناس
اعتماد عاطفی زمانی برای یک فرد، چه زن باشد و چه مرد! پیش میآید که آن شخص تکیه گاه عاطفی نداشته باشد و این مختص افراد خاص جامعه نیست و میتواند در همه زندگیها وجود داشته باشد، فرقی ندارد در بین چه قشری از جامعه باشد پولدار یا فقیر؟ تحصیل کرده یا بی سواد؟ بستگی به شرایط زندگی دارد! و شرایطی که آن شخص در اطراف خود میبیند. در این پرونده دختری ثروتمند و تحصیل کرده را میبینیم که شاید همه حسرت زندگی او را داشته باشند و پدری دارد که حامی مالی اش است، اما این دختر یک خلأ عاطفی داشته است که با خلأ تنهاییاش، شرایط روانی خاصی را پیش رویش قرار میدهد به این معنا که او به نخستین کسی که با محبت روبه رویش قرار میگیرد، اعتماد میکند و فریب چرب زبانی هایش را میخورد غافل از این که شاید دلیل این مهرورزی خود او نباشد و ثروت پدر یا موقعیت خود این دختر، عامل اصلی پیشنهاد عاطفی باشد. باید در نظر بگیریم عواطف دروغین تنها برای غرایز جنسی نیست بلکه یک شخص حاضر است به خاطر موقعیت مالی شخص مقابل، به او مهر بورزد و حتی زیر یک سقف برود. در چنین صورتی چهره واقعی این شخص چه زن باشد و چه مرد، در زندگی واقعی نمودار میشود. بارها شاهد بودیم زنی به دلیل موقعیت سیاسی و قدرت اجتماعی یک مرد با او ازدواج کرده و بعد از این که او مهره سوخته شده زندگی شان با اختلافات شدیدی روبه رو شده است! از سوی دیگر یک مرد به خاطر ثروت زنی وارد زندگی او میشود، اما امیال اصلی اش را به پیش میبرد و وقتی زن میفهمد بازی خورده است، ویران میشود و با تنفر به زندگی ادامه میدهد. در این خانواده اگر اتفاقی مانند قتل رخ ندهد، نباید انتظار خروجی اجتماعی و فرهنگی مناسبی داشته باشیم. به نظر میرسد دختران و پسران با هر شرایط مالی و فرهنگی، وقتی از لحاظ عاطفی با شخصی گره میخورند باید همه جوانب را در نظر بگیرند و خانوادهها نیز باید بدانند صرف تولد فرزند یا حمایت مالی، برای آینده خوب فرزندان کافی نیست بلکه باید عواطف فرزندان و شناخت روحی و روانی شان مدنظر قرار گیرد تا شاهد شوربختی آنها نباشیم. در این پرونده میبینیم پایان بدی برای این زن رقم خورده، او هم از شوهرش شکست عاطفی خورده و هم سالها به خاطر فرزندانش بدرفتاریهای او را تحمل کرده است و حالا به خاطر نجات جان خودش، بزرگترین عاطفه یعنی عاطفه مادری را باید زیرپا بگذارد.
منبع:خراسان
انتهای پیام/