به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، «نابغه» از آن دست کلماتی است که اغلب درست به کار برده نمی شوند. گرچه در بیشتر موارد ارجاع درستی به این کلمه داده می شود، اما معنای ضمنی ای که اغلب از آن در ذهن ما شکل می گیرد با حقیقت امر متفاوت است. ما هوش و خلاقیت را نبوغ حساب می آوریم که درست هم هست و باید هم این کار را انجام دهیم، اما وقتش رسیده چنین توانایی هایی را دیگر صرفاً ناشی از استعداد یا نعمتی خدادادی ندانیم.
در واقع هر چه می گذرد تحقیقات بیشتری نشان می دهد که گرچه برخورداری از استعداد گاهی نتایجی استثنایی به بار می آورد، اما بیشتر دستاوردهای افراد به طور کلی نتیجه ی ترکیبی از تمرین، عادت و طرز فکر هستند. ون گوگ، موتسارت و ماری کوری، همگی نابغه بودند. اما دستاوردهای زندگی شان را صرفاً نتیجه ی استعداد ذاتی آن ها دانستن، نه تنها به کلی اشتباه است، بلکه کار و تلاش روزانه ای را کم ارزش می کند که صرف استعداد داشته یا نداشته ی آن ها شد تا به درجه ای برسند که دست آخر رسیدند.
نبوغ امری است ذاتاً وابسته به شرایط و دستیابی به آن به تلاشی بیش از چند قدم ساده نیاز دارد. اما هوش کلی و خلاقیت خود را به راحتی می توان افزایش داد. در واقع این کار بیشتر از هر روز یک ساعت زمان نمی برد. در ادامه به ۳ عادت روزانه نابغه ها می پردازیم که شما را هم می تواند به شخص باهوش تری تبدیل کند.
چقدر از خودتان می پرسید که به چه دلیل کاری را انجام می دهید؟
این سؤال فقط به وظایف روزانه تان مربوط نمی شود و جواب آن هم «چون خرجم را تأمین می کند» یا «چون دوستش دارم» نیست. این دلایل برای شروع بد نیستند اما واقعاً دلیل اصلی کارهایتان چیست؟
چه چیزی در مورد دنیا شما را به هیجان می آورد؟ از چه چیزی در مورد آن خوشتان نمی آید؟
چقدر به ایده آل زندگی تان نزدیک شده اید؟ اگر زیاد، چه چیزی آنطور که باید پیش نرفته؟
این سؤالات مختصر اما عمیق و ژرف اندیشانه شما را مجبور می سازند از آنچه بیشتر آدم ها وقت خیالبافی یا چرت زدن انجام می دهند فراتر روید و به شما یاد می دهند شفاف فکر کنید.
یک مزیت دیگر این کار است که چنین کشف و شهودهایی معمولاً شادی و لذت زیادی به دنبال دارند که تا مدت ها از آن بهره مند خواهید شد و در این فرآیند معمولاً زندگی را برای خود اندکی ساده تر می کنید.
شما می توانید از افکار و ایده هایی که از دنیای بیرون در ذهن خود قرار می دهید چیزهای زیادی یاد بگیرید، اما شاید از موشکافی و درک بهتر چیزهایی که همین حالا در در ذهن تان پرسه می زنند، بتوانید چیزهای به مراتب بیشتری یاد بگیرید.
هر روز از خودتان یک سؤال سخت بپرسید و برای تفکر در مورد آن وقت بگذارید.
اختصاص بخشی از زمان خود به مطالعه ی اخبار و مقالات در اینترنت روش خوبی برای پیشرفت محسوب می شود. اینترنت هم چیزهای خوب زیادی در گوشه و کنار خود دارد و افراد زیادی در آن هستند که محتوای ارزشمندی را با دنیا به اشتراک می گذارند.
با وجود این، یک نکته ی جادویی در مورد کتاب ها وجود دارد که عینش را جای دیگری نمی توان پیدا کرد و این نکته ی جادویی از عمق و ژرفایی ناشی می شود که کتاب ها قادر به ترسیم آن هستند.
مقاله ای همچون مطلبی که حالا در حال خواندنش هستید شاید توجه تان را به خود جلب کند و حتی چیز جدید و ارزشمندی یادتان دهد، اما به اندازه ی یک داستان خوب یا یک تحقیق مفصل نمی تواند شما را مجذوب و غرق خود سازد.
کتابخوانی شما را تنها با اندیشه ی نویسنده و چیزی که قصد گفتنش را به شما دارد آشنا نمی کند، بلکه شما را با افکار مختلفی هم مواجه می کند که در ذهن خودتان ایجاد می شوند، و به این ترتیب است که ذهن واقعاً تقویت می شود.
اگر از ابتدای سال هر روز ۲۰ دقیقه یا حدود ۱۵ صفحه کتاب بخوانید، تا پایان سال ۱۵ تا ۲۰ کتاب را تمام خواهید کرد.
اغراق نیست اگر بگوییم خواندن یک کتاب در زمان مناسب می تواند زندگی شما را به کلی دگرگون کند. با تنها ۲۰ دقیقه اختصاص دادن وقت خود به مطالعه، هر سال ۲۰ بار فرصت رقم خوردن چنین اتفاقی را برای خود به وجود می آورید.
از سرمایه گذاری وقت و پول تان در هیچ فعالیت دیگری، چنین سودی نصیب تان نخواهد شد.
شاید بزرگ ترین معلم دنیا را بتوان فرآیندی دانست که در راه مهارت یافتن در امری طی می شود.
وقتی ذهن و جسم خود را به کار می گیرید و خودتان را وقف کاری می کنید، فرصتی برای خود به وجود می آورید تا ذهن تان را به گونه ای تربیت کنید که تفکر و مطالعه به تنهایی قادر به آن نیستند.
طبیعتاً وقتی نوازنده ای روی یادگیری یک آهنگ تمرکز می کند یا یک نقاش غرق فرآیند نقاشی کردن می شود، در واقع مهارت خود را بالا می برد و از مزایای تمرین در حوزه ی تخصصی اش بهره مند می شود.
اما ماجرا به همینجا ختم نمی شود. در حالت تمرکز عمیق یعنی وقتی که از سمت کاری به چالش کشیده می شویم و تحت فشار قرار می گیریم، کلیت ساختار ذهنی خود را هم تقویت می کنیم. در این راه ما توانایی خود را بالا می بریم تا اطلاعات را برای خود نهادینه کنیم و مرزهای ذهنی ما در این فرآیند به راحتی جا به جا می شود.
یادگیری خود یک مهارت محسوب می شود و این مهارت یکی از مهم ترین ویژگی هایی است که در دنیای امروز به آن نیاز داریم، دنیایی که به سرعت در حال تغییر است. مهارت یادگیری از توانایی تمرکز فراوان بر روی چیزی به دست می آید که شما را به طلب کردن هر چه بیشتر از خودتان سوق می دهد.
چه یک سرگرمی باشد و چه یک پروژه ی شخصی، ارزش آن را دارد که هر روز حتی فقط نیم ساعت را به بهتر شدن و مهارت پیدا کردن در آن به شکلی که قابل ملاحظه و سنجش باشد اختصاص دهید.
این کار نه تنها شما را خوشنودتر خواهد ساخت، بلکه ذهن تان را هم تقویت خواهد کرد.
در نگاه اول شاید اینطور به نظر برسد که بیشتر آدم ها این کارها را انجام داده اند.
از جهتی درست است و همین مسأله هم هست که این تکنیک ها را آنقدر در دسترس کرده که می توانند واقعاً عملی باشند. با وجود این، بیشتر ما جزئیات مهمی که در اجرای این روش ها وجود دارد را رعایت نمی کنیم و به همین دلیل از تأثیرات و مزایای آن ها بی نصیب می مانیم.
شاید هر کسی ۱۰ دقیقه از روزش را به فکر کردن بگذراند، اما این تفکر آن چنان عمیق انجام نمی شود؛ شاید هر کسی ۲۰ دقیقه در روز مطالعه کند، اما چیزی نمی خواند که ارزش وقت گذاشتن داشته باشد؛ و شاید هر کسی ۳۰ دقیقه روی چیزی کار کند، اما این کار را هدفمند و برای پیشرفت و بدون حواس پرتی انجام نمی دهد.
بیشتر کسانی که آن ها را باهوش می دانیم ناگهانی یا به یک روش جادویی به این ویژگی دست پیدا نکرده اند. تنها کاری که آن ها انجام می دهند انجام کارهای کوچکی است که اغلب مردم از آن ها غفلت می کنند.
هر کسی نابغه متولد نمی شود اما هر کسی می تواند به انسان باهوش تری تبدیل شود.
منبع: روزیاتو
انتهای پیام/