ده‌ها هزار نظامی آمریکا در ایران، علاوه بر مصونیت قضایی، هزینه‌های هنگفت خود را بر کشور تحمیل می‌کردند.

آزمایش موفق عملیات «گاو شیرده» روی شاه!به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، «ارتش ایران امروز نمی‌تواند بدون حمایت روزانه آمریکا وارد جنگ شود»؛ این فرازی از یک گزارش محرمانه است که کمیسیون سنا در اوت سال ۱۹۷۶ (تیرماه ۱۳۵۵) دریافت کرد. حدود یک سال قبل از آن، ژوزف سیسکو، معاون پیشین وزیرخارجه آمریکا، در دوم ژوئن سال ۱۹۷۵ (۱۲ خرداد ۱۳۵۴)، طی گزارش مفصلی به رئیس‌جمهور این کشور، اعلام کرد که شمار آمریکایی‌هایی که به عنوان مستشار، اعم از نظامی و غیر آن، وارد ایران شده‌اند، از مرز ۱۶ هزار نفر عبور کرده است؛ چهار هزار نفر از این تعداد، مأموران مستقیم وزارت دفاع آمریکا و کمتر از ۱۳ هزار نفر دیگر، به عنوان مستشاران نظامی، از طرف غول‌های تسلیحاتی ایالات متحده، به ایران فرستاده شده بودند تا به عنوان حقوق بگیران دولت ایران، به آموزش نیرو‌های مسلح و کادر اداری کشور بپردازند. گزارش‌ها از این واقعیت پرده بر‌می‌داشت که بیشتر این نظامیان، سرخوردگان جنگ ویتنام هستند که برای رسیدن به پول، راهی ایران شده‌اند؛ به اعتقاد کهنه‌سربازان جنگ ویتنام، ایران دوره پهلوی، بهشت گانگستر‌های سرخورده از مقاومت ویت‌کُنگ‌ها بود.

تکرار یک سناریوی قدیمی
گزارش ارائه شده به کمیسیون سنای آن زمان درباره ایران، شباهت تام و تمامی به اظهارات چندی قبل ترامپ، رئیس‌جمهور فعلی آمریکا درباره عربستان سعودی دارد؛ او مدعی شده بود که اگر آمریکایی‌ها بروند، نیرو‌های نظامی عربستان و کشور‌های کوچک حاشیه خلیج‌فارس، نمی‌توانند بیشتر از دو هفته در برابر قدرت نظامی جمهوری اسلامی ایران مقاومت کنند و پس از آن، باید به زبان فارسی صحبت کنند! راز این اظهار نظر ترامپ را باید در همان رویکردی جست‌وجو کنیم که آمریکایی‌ها پس از کودتای سال ۱۳۳۲، در ایران دنبال می‌کردند. در آن زمان هم، به ظاهر کمک‌های نظامی و اقتصادی ایالات متحده به ایران اختصاص می‌یافت، رژیم پهلوی به عنوان ژاندارم منطقه معرفی می‌شد، اما آن‌چه در ظاهر بروز پیدا می‌کرد، با واقعیتی که در بطن ماجرا می‌گذشت، تفاوت اساسی داشت. همکاری‌های نظامی آمریکا و رژیم شاه، طی سال‌های ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۷، به اوج خود رسید؛ آمریکایی‌ها از اوایل دهه ۱۳۵۰، رژیم پهلوی را گاو شیرده خود در منطقه فرض می‌کردند؛ پول سرشار نفت، فضا را برای خرید‌های تسلیحاتی آن‌چنانی فراهم کرده بود و با پادرمیانی امثال کیسینجر، همه شرکت‌های اسلحه‌سازی آمریکایی برای فروش بیشتر اسلحه به ایران، با هم در رقابت بودند؛ اما این اسلحه‌ها چگونه فروخته می‌شد؟ طبق گزارش عبدالرضا هوشنگ مهدوی، استاد روابط بین الملل و تاریخ معاصر، در کتاب «سیاست خارجی ایران دوران پهلوی»، رقم خرید‌های تسلیحاتی شاه بین سال‌های ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۶، رشدی بیش از ۸۰۰ درصد را تجربه کرد و این افزایش خرید، بالطبع، افزایش مستشاران نظامی آمریکایی را در پی داشت. گزارش واشنگتن پست در ۱۲ مه ۱۹۷۸ (۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۷)، نشان می‌دهد که حضور مستشاران نظامی آمریکا در ایران، در سال انتشار گزارش، به رقم باورنکردنی ۴۰ هزار نفر رسیده بود؛ این، یعنی افزایش دو برابری حضور آمریکایی‌هایی که قرار بود به ویژه در بخش‌های نظامی، مسئولیت حفاظت و البته آموزش نیرو‌های ایرانی را به عهده بگیرند، طی سه سال! در حالی که فقط در بخش نیروی هوایی، یعنی جایی که برای آن سلاح‌های راهبردی خریداری می‌شد، خروجی آموزشی با وجود ۶۰۰ مستشار نظامی، فقط ۳۰ خلبان و تعداد معدودی تکنیسین بود، بقیه خلبانان و تکنیسین‌ها باید در دوره‌های آموزشی خارج از کشور شرکت می‌کردند و برای آن‌ها هزینه‌های جداگانه پرداخت می‌شد.

دله دزدها، حق توحش می‌گیرند!
گزارش نشان می‌داد که همراه با قرارداد‌های تسلیحاتی میلیاردی، سیل مستشاران به ایران سرازیر شده بود؛ حتی درجه‌داران عادی ارتش آمریکا و به ویژه، سرخوردگان جنگ ویتنام که با مشکلات روحی و روانی دست و پنجه نرم می‌کردند هم، از این قافله عقب نماندند و اغلب برای کسب درآمد بیشتر، در قالب مستشار نظامی یا وابسته نظامی، ضمن انعقاد قرارداد با دولت یا شرکت‌های بزرگ خصوصی که عمدتاً سهام آن‌ها از آنِ اعضای خاندان پهلوی بود، به ایران می‌آمدند تا از این خوان گسترده بهره‌مند شوند؛ طی سه سال، ۲۴ هزار نفر از این نوع آدم‌ها به ایران وارد و بر آمار نفرات قبلی افزوده شدند، در حالی که اکثر آن‌ها تحت حمایت قانون کاپیتولاسیون قرار داشتند و از همه بدتر، به دلیل حضور در ایران به عنوان یک کشور جهان سومی، حق توحش را هم به فیش حقوقی‌شان اضافه کرده بودند!

اینترنشنال هرالد تریبیون، چاپ نیویورک، روز ۱۴ ژوئیه ۱۹۷۸ (۲۴ تیر ۱۳۵۷)، در گزارشی مبسوط فاش کرد که آمار درجه‌دارانی که برای آموزش نیروی زمینی ایران وارد این کشور شده‌اند، طی دو سال، از رقم ۵۳۰ نفر، به هشت هزار نفر رسیده است. این روند رو به تزاید، البته با سیاست‌های مقابله با شوروی نیز، ارتباط مستقیم داشت. اما آیا این افزایش سرسام‌آور تعداد مستشاران نظامی آمریکایی، برای ارتش ایران لازم بود؟ گزارش هرالد تریبیون نشان می‌دهد که برخی از این درجه‌داران همراه با خانواده‌هایشان به ایران آمده بودند و بزهکاری در میان آن ها، به معضلی جدی تبدیل شده بود. گزارشگر آمریکایی می‌نویسد: «یکی از اعضای اداره کارگزینی شرکت بل (تولید بالگرد و نگهداری آن)، کسانی را که شرکت وی به ایران آورده است چنین توصیف کرد: این‌هایی که شما در این جا می‌بینید، نظامیان و شاغلین سابق ارتش آمریکا هستند و افرادی هستند که سایگون (پایتخت ویتنام) را دوست دارند، از سربازان قدیمی هستند که نمی‌دانند چگونه روزی خود را تأمین کنند، ولی از وقتی به این جا آمده‌اند، حقوق‌های خوبی به آن‌ها پرداخت می‌شود. یکی از دوستان او اضافه کرد: من نمی‌دانم چرا ما این‌قدر کارمندان خود را از زندان‌های «تگزاس» و «تنسی» انتخاب و استخدام کرده‌ایم؟! این‌ها یک مشت آدم سنگدل و بی‌رحم هستند که از افراد دائم‌الخمر و ناراحت تشکیل شده‌اند و اغلب سابقه بازداشت دارند؛ زیرا زد و خورد و دعوا کرده‌اند و در ملأعام دزدی و شرارت می‌کنند!»

در حقیقت بیشتر مستشارانی که رژیم پهلوی حقوق آن‌ها را تأمین می‌کرد تا ارتش را آموزش بدهند، مشتی دزد و جنایتکار بودند که دوست داشتند در ایران هم، همان فجایع اخلاقی ویتنام جنوبی را راه بیندازند. آن‌ها هیچ احترامی برای اعتقادات مردم قائل نبودند و بی واهمه از تعقیب قضایی، هر کاری که دوست داشتند، انجام می‌دادند. یک مقام آمریکایی مستقر در ایران، به خبرنگار هرالد تریبیون گفته بود که یکی از همین درجه‌داران، بدون توجه به اعتقادات مذهبی مردم ایران، با موتور سیکلت وارد یک مسجد قدیمی در اصفهان شده است. آن‌ها حتی حاضر نبودند به تولیدات غذایی ایرانی لب بزنند و همه مایحتاجشان، از تخم‌مرغ گرفته تا شیر و پنیر، به صورت هفتگی یا روزانه، با هواپیما‌های سی.۱۳۰ وارد کشور می‌شد و البته، پرداخت هزینه آن‌ها، برعهده دولت ایران بود.

غرور پایمال شده افسران ایرانی
فایده این همه ذلت و باج دادن چه بود؟ آیا ما می‌توانستیم با این روش، قدرت اول نظامی در خاورمیانه باشیم؟ آیا نظامیان ما توانایی فراگرفتن و آموزش دادن فنون نظامی را نداشتند؟ آیا ما با همین توان، قادر نبودیم ساختار‌های ارتش را بسازیم و مستحکم کنیم؟ چه لزومی داشت که بپذیریم این همه مستشار از جیب ملت ما بدزدند و معضلات عدیده ایجاد کنند و دست آخر، مال و عزت ایرانی را به یغما ببرند و بروند تا در گزارش محرمانه به کمیسیون سنا اعلام شود که ارتش ایران، بدون حمایت روزانه آمریکا قادر نیست وارد عملیات نظامی شود؟ واقعیت آن بود که ایرانی‌ها اصولاً حق نداشتند به تسلیحات راهبردی دست بزنند. نگهداری هواپیما‌های اف.۴ که در تعداد زیاد خریداری شده بود، تنها در انحصار افرادی بود که مستشاران آمریکایی تعیین می‌کردند. آن‌ها در بیشتر مواقع، حتی در نگهداری جزئی‌ترین ادوات نظامی نیز، دخالت داشتند؛ بر همین اساس، ارتش ایران را فاقد توانایی نظامی لازم می‌دانستند و معتقد بودند باید به صورت دایم توسط مستشاران آمریکایی حمایت و پشتیبانی شود. نتیجه این رویکرد، سرازیر شدن پول نفت به جیب یانکی‌ها بود. افسران ایرانی از شرایطی که داشتند، راضی نبودند؛ این‌که در خاکشان با تحکّم یک بیگانه روبه‌رو شوند که به لحاظ مقام نظامی و سواد، حتی پایین‌تر از آن‌ها قرار داشت. این رویه، باعث شد که رژیم با وجود هزینه سنگین در بخش نظامی، نتواند اعتماد و وفاداری بدنه ارتش را نسبت به خودش کسب کند؛ نظامیان، پهلوی‌ها را سرتاپا وابسته می‌دیدند و این، به غرور نظامی آن‌ها لطمه جدی می‌زد.

منبع: خراسان

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
-
حمید
۰۸:۱۸ ۰۸ خرداد ۱۳۹۹
برام جالبه با این همه هزینه چطور وضع اقتصادی مردم در اون دوران از الان بهتر بود؟
اگه ارتش ایران اجازه استفاده از تسلیحات آمریکائی را نداشت چطور در دوران جنگ از اونها استفاده میکرد؟
آخرین اخبار